خلاصه گفت و گوی خانم منصوره حسینی را با خانم صدیقه وسمقی که اسلام پژوه و نو اندیش دینی است می خواندم و به این فکر بودم که آیا جوابی به ایشان بدهم یا خیر چون کسانی که به اسم اسلام پژوه و نو اندیش دینی شناخته می شوند اغلب انگار که از دماغ فیل افتاده باشند، اصلا نویسندگان غیر از خودشان را به پشیزی نمی گیرند و چه فایده خطاب به کسی چیزی نوشتن که دیگران را آدم حساب نمی کند.
اما بعد فکر کردم خوانندگان ما که هستند! ما برای اشخاص نمی نویسیم بلکه برای خوانندگان می نویسیم گیرم به بهانه ی جواب دادن به مطلب یا گفت و گوی شخص معینی.
خانم وسمقی طبق قاعده ای که اغلب نواندیشان دینی بر آن اساس گفت و گو می کنند آسمان و ریسمان را به هم بافته اند و از مشت خوردن شان از آقایان حکومتی تا مشکلاتی که بر سر راه تدریس شان به وجود آورده اند تا تفکیک جنسیتی در دانشکده الهیات تا مسائل خانوادگی و این که مامان شان سختگیر نبوده و پدرشان متعصب نبوده و فقط به ایشان تذکر می داده و امثال این حرف ها را یک کاسه کرده اند و در باره ی همه ی این ها صحبت کرده اند ولی لُب کلام شان همان مشتی بوده که از ماموران حکومت خورده اند و این که اگر آن مشت به سر و سینه شان خورده بود احتمالا زنده نمی مانده اند.
در نهایت هم به این نتیجه رسیده اند که:
«ما با مردها مساله داریم!»
من خیلی خلاصه خدمت این اسلام پژوه گرامی عرض می کنم که شما با مردها مساله ندارید! شما با حیواناتی مساله دارید که ریخت و قیافه شان شبیه به مرد است و در اثر آموزه های اسلام عزیز، از مرد تبدیل به حیوانات نر ی شده اند که تمام اصول فقهی و دینی شان بر مبنای نرینگی ست و تمام آرزو و آمال شان رسیدن به بهشتی ست که در آن جا با حوری های شصت هفتاد متری که بدنی بلورین دارند و می توان از ورای بدن شان تمام اجزای شان را دید، بیست و چهار ساعته جماع می کنند. برای دست گرمی هم خواهان این هستند که تا زمانی که در این دنیا هستند بر اساس دین، از زنان تمتع حاصل کنند و آنان را در حد حیواناتی که جهت لذت بردن بهشان صورت انسانی و زیبا داده شده می بینند.
البته سرکار خانم وسمقی مثل تمام نواندیشان دینی با آوردن نام چند فیلسوف غربی و پیچاندن موضوع اسلام عزیز، به تلاش جهت اثبات این که اسلام، اینی نیست که ماها می گوییم بلکه دین و مکتبی ست که انسان ساز است بحث را خاتمه خواهند داد و به زندگی دینی خودشان ادامه خواهند داد و جهت حل «مساله» با این حیوانات تلاش بسیار مبذول خواهند داشت، ولی دو تا مشت و چک لگد و شلاق که نوش جان کنند، مانند داماد جناب دکتر سروش، فریاد بر خواهند آورد که بخدا خدا نیست، هر چه هم تا حالا گفتیم و باور داشتیم کشک است!
ان شاءالله که این بلاها بر سر ایشان نیاید و اسلام ایشان پابرجا بماند ولی اسلام مردم در اثر همین کارهای واقعی، مدت هاست بر باد رفته و اگر هم چیزی از آن باقی مانده پوسته ای است از انجام یک سری فرائض دینی نه بیشتر.