سقوط ایران از اعلی علیین به اسفل السافلین....
دار و دسته ی پیشه وری وقتی آذربایجان را مالِ خود کرد و حکومت خودمختار تاسیس کرد، پشتوانه اش شورویِ ابر قدرت به ریاست غول مخوف و آدمخواری به نام استالین بود. این غول کوتوله، یک تنه میلیون ها نفر را به کشتن داده بود.
در چنین شرایطی، قوام السلطنه، ملقب به حضرت اشرف به عنوان نماینده ی ایرانِ زیر پا مانده،،، به شوروی رفت تا بر سر موضوع آذربایجان با استالین گفت و گو کند.
استالین طبیعتا ایران و نماینده اش را عددی به شمار نمی آورد لذا از در تحقیر در آمد و قوام و هیات همراه اش را دقایقی در اتاق انتظار معطل نگه داشت.
وقتی هم به قوام اجازه ی ورود به اتاق داده شد، استالین پشت به او و رو به نقشه ی جهان ایستاده بود و مثلا ورود قوام را نادیده گرفته بود.
قوام که به واقع حضرت اشرف و یک مقام سیاسی پدر مادر دار ایرانی و حافظ ارزش ها و منافع کشور و مردم اش بود از این رفتار استالین بسیار بر افروخته شد و بعد از ترک اتاق استالین به مولوتوف که وزیر خارجه و وردست استالین بود گفت شما هر کار می خواهید با ما بکنید بکنید ولی من اجازه نمی دهم به ما که نماینده مردم و کشور ایران هستیم به این شکل اهانت بکنید و ما به تهران باز می گردیم.
خبر که به استالین رسید، بسیار متعجب شد و خواهان بازگشت هیات ایرانی به دفتر خود شد و این بار او با احترام و عزت با نماینده ایران یعنی حضرت اشرف قوام دیدار کرد.
امروز عکس ملاقات رییسی شش کلاسه با امیر قطر را می دیدم که امیر قطر با لنگ و پاچه ی باز و دم پایی پلاستیکی رییسی را به حضور پذیرفته بود. یک آدم ایرانی و دستکم با شخصیت در مقابل این سوسمارخور ضد ایران پیدا نشد که به او بگوید در مقابل کسی که به اسم نماینده ی ایران نزد تو آمده دمپایی به پا کردن یعنی بی احترامی و کمی به خودت زحمت بده مثل آدم کفش بپوش.
البته که در مقابل رییسی شش کلاسه، اگر مقامی با پیژامه هم ظاهر شود جای تعجب نخواهد بود.