مقدمه
اجازه بدهید قبل از واکاوی و فروگشایی مولفه مرکب و پیچیده "اپوزیسیون قلابی"؛ برای توضیح و تسهیل شناخت آن از الگو و مثال علمی در مورد بیماری فراگیر "مالاریا" و پشه ناقل آن بنام آنوفل طلب مساعدت داشته باشم. دلیل انتخاب الگوی تمثیلی"مالاریا"، باید اعتراف کنم، دوگانه است. اول اینکه سالیانه صدها میلیون انسان قربانی پشه مالاریا میشوند و چند میلیون از آنها جان میبازند. دوم اینکه دو بار در نوجوانی خود راقم این سطور میزبان این مهمان نامظنون و ناخوانده شده بود. لذا این "رغبت" دو سویه است. خوشبختانه هر دو بار زنده ماندم تا "حکایت" را روایت کنم.
نمونه پشه مالاریا
اخیرا دانشمندان موفق شدهاند تا با کمک شیوههای اصلاح ژنتیکی تغییراتی در ساختار ژن پشه آنوفل بوجود بیاورند که آن را سترون میسازد. صد البته ظاهر این پشه سترون و جعلی هیچگونه تفاوتی با پشه مهلک و یا بعبارتی "برانداز" واقعی ندارد. مهمترین خصوصیت این پشه ناسره و کارآیی آن در ناکارایی و ناباروری و شیوع و گسترش آن است با هدف اینکه در نهایت این پشه غیر قابل تمایز با محصول طبیعی خلقت یعنی پشه مرگبار آنوفل آن را کاملا در طبیعت جایگزین کند. این یکی از بزرگترین دستاوردهای مهم در مبارزه با مالاریاست. طبیعتا نسخههای ژنی پشههای سترون از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و به صورت طبیعی در مقیاس وسیع تکثیر شده و در جفت گیری با پشههای مهلک موجود، نسلی کاملا بی ضرر و بی اثر را پدید میآورند که محققا در دراز مدت در سپهر پشهها به "گونههای غالب"تبدیل خواهند شد. این یعنی تقلب خلقت در کار طبیعت! طبعا بنده از این اتفاق استقبال میکنم؛ البته نه در مورد "اپوزیسیون سترون و اغوا کننده ارسالی جمهوری اسلامی".
حفظ نظام از اوجب واجبات
خمینی بارها، و حتی در وصیت نامه خود تاکید کرده است که بعنوان مهمترین تکلیف الهی حفظ نظام از اوجب واجبات است و اینکه حفظ جمهوری اسلامی حتی از جان امام عصر هم بالاتر است. جمهوری اسلامی دهها میلیارد دلار در امور مختلف از جمله جنگ طلبی و دخالتهای نیابتی هزینه میکند که اهمیت نسبی آنها در قیاس با امر حفظ نظام بسیار ناچیز هستند. متخصصین آسیب شناسی رژیم و دکترین حفظ نظام بارها تبیین کردهاند که نظام جمهوری اسلامی فقط میتواند با دو شیوه سقوط کند. یا توسط حمله نظامی خارجی مثل صدام و طالبان و قذافی؛ و یا توسط اپوزیسیون برانداز راستین از طریق بسیج قیام مردمی. جمهوری اسلامی برای جلوگیری از حمله نظامی، علاوه بر درغلتیدن به آغوش چین و روسیه تا به اکنون شاید صدها میلیارد دلار هزینه نموده است تا خود را در مقابل این خطر بیمه کند. حال سوال اساسی این است که آیا نظام برای مقابله با خطر دوم یعنی اتحاد و همبستگی اپوزیسیون و توانمند شدن آن در بسیج تودهها و سرنگونی رژیم از صرف حتی بالاترین هزینهها دریغ خواهد کرد یا نه؟
تجربه شخصی
در طی دو دهه گذشته نگاه نگارنده در مورد کسانی که از ایران به بیرون میآمدند و یا بعد از تعدیل ژنتیکی لازم جهت "ماموریت برای وطنم" به خارج ارسال (صادرات) میشدند، بسیار خوشبین و پذیرا بوده است. اما در گذر زمان بر اساس تجربههای تلخ دگرگون شده است. میتوانم نمونههای فراوانی را مثال بزنم. اما اجازه بدهید یکی از نمونههای برجسته اما نومید کننده را تشریح کنم. بنده زمانی که اکبر گنجی در زندان بود در مدح شجاعت وی مقاله نوشتم. قریب به ۱۸ سال پیش وقتی هم که به لندن آمد، به همراه وی و عطاالله مهاجرانی و فرخ نگهدار و دکتر حسین باقرزاده وم ب در رستوران مهدی در هامراسمیت لندن غذا خوردیم و آزادی وی را جشن گرفتیم. اما اسفاء اکبر گنجی بعد از تور اروپایی و آمریکایی خود و دریافت شهروندی افتخاری شهر فلورانس ایتالیا، و جوایز فراوان مثل درفش نقرهای و قلم طلایی و نیم میلیون دلار و غیره، ناگهان با ۱۸۰ درجه چرخش مبارزه علیه جمهوری اسلامی را رها کرد و شبانه روز به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت. با توجه به اینکه شاهزاده رضا پهلوی شاخص ترین سرمایه اپوزیسیون برانداز برونمرزی است، این روند و رویه پهلوی ستیزی توسط اکثر "صادراتی های" سالهای بعد از آن نیز ادامه پیدا کرده است. از سوی دیگر برخی از ارسالیها تحت دستاویز طرفداری افراطی از پادشاهی مثل لبه دیگر قیچی عمل کردهاند که نمونه بارز آن ۷ ماه پیش در میدان ترافالگار لندن رخ داد و توسط برخی از رسانهها از جمله رادیو فردا، بی بی سی و ایران اینترنشنال عامدانه و هدفمندانه بزرگنمایی و برجسته شد تا فضای مسموم و مملو از مقاتله و مخاصمه ایجاد و گیرودارهای جنگ زرگری بین به اصطلاح جمهوری خواهان و مشروطه خواهان وارد فاز تخریبی تازهای بشود. متاسفانه صادراتیهای ماموریت یافته نه تنها در رسانههای فارسی زبان نفوذ و تسلط گسترده پیدا کردهاند تا فضای مسموم را تشدید کنند، بلکه در طیفهای مختلف سیاسی هم خود را جا زدهاند. آیا میتوان پذیرفت که مثلا وزیر سابق ارشاد در لندن و یا معاون سابق وزیر ارشاد صادقانه خواهان براندازی رژیم هستند؟ خیر! اما دایره فریب آنقدر تسری و تعمیق یافته است که عدهای جواب میدهند "آری"!
نتیجه گیری
همانگونه که در ظاهر نمیتوان بین دو پشه آنوفل طبیعی و پشه بی خاصیت سترون فرق گذاشت، در مورد اپوزیسیون فیک صادراتی و اپوزیسیون برانداز واقعی نیز این مشکل تمایز وجود دارد. اما به باور بنده در بسیاری از موارد بسیار ساده است. مثلا فردی که اخیرا از ایران آمده و با کمک رسانههای تصرف شده برجسته میشود (بعنوان تحلیلگر و فعال سیاسی و غیره) و سپس به هیئت اجرایی یک طیف سیاسی راه پیدا میکند و سپس تبلیغ میکند که دشمن اصلی جمهوری اسلامی نیست بلکه خطر اصلی بازگشت پادشاهی است و یا برعکس شخص صادراتی در طیف پادشاهی خواهان نفوذ میکند و جنگ و دعوای حیدری نعمتی با جمهوریخواهان را آغاز میکند به سادگی قابل تشخیص هستند. یا "صادراتی" به ظاهر اصلاح طلبی که حتی بعد از کشتار سال ۸۸ از خامنهای شدیدا طرفداری میکرد و سپس با تبلیغات روزانه رسانههای بیگانه و عوامل وابسته با "خودرهبرپنداری" باعث تفرقه و تشتت میشود و در پی منافع شخصی است. البته از این نوع موارد فراوان هستند؛ و فقط باید با کمی شک و تردید و دقت و وسواس به اینگونه افراد و عملکرد موذیانه آنها نگریست.
هر انسانی حق دارد مواضع و یا افکار خود را تغییر دهد. اما رژیم جمهوری اسلامی در اواخر دهه پنجاه و طی دهه شصت و حتی دهه هفتاد هولناک ترین جنایتها را مرتکب شده است و هزاران انسان بیگناه را اعدام و قتل عام کرد. لذا طاووسهای علّیین شدهای که در طی دههها دوران وحشتناک کشتارها بر سر سفره جمهوری اسلامی ارتزاق کرده و بزرگ شدهاند، بعید میدانم عوض شدن ظاهری این نوع افراد فرصت طلب صادقانه و بی ریا باشد. کلام آخر اینکه از تجربه جنبش مهسا و موج سواریها و رهبرتراشیهای رسانههای موذی و عوامل نفوذی آنها و ایجاد "جنگ قبیله ای" باید آموخت و اپوزیسیون صادراتی فئیک را جدی گرفت. دریغا که با خوش بینی غیر واقعگرایانه و ساده انگاری و خام پنداری و خوش گمانی که بعنوان مثال بنده برای سالها دچار آن بودم، فقط تاریخ تلخ تکرار میشود و ما میمانیم با انبوهی از اندوه!
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
نمونه پشه مالاریا
اخیرا دانشمندان موفق شدهاند تا با کمک شیوههای اصلاح ژنتیکی تغییراتی در ساختار ژن پشه آنوفل بوجود بیاورند که آن را سترون میسازد. صد البته ظاهر این پشه سترون و جعلی هیچگونه تفاوتی با پشه مهلک و یا بعبارتی "برانداز" واقعی ندارد. مهمترین خصوصیت این پشه ناسره و کارآیی آن در ناکارایی و ناباروری و شیوع و گسترش آن است با هدف اینکه در نهایت این پشه غیر قابل تمایز با محصول طبیعی خلقت یعنی پشه مرگبار آنوفل آن را کاملا در طبیعت جایگزین کند. این یکی از بزرگترین دستاوردهای مهم در مبارزه با مالاریاست. طبیعتا نسخههای ژنی پشههای سترون از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و به صورت طبیعی در مقیاس وسیع تکثیر شده و در جفت گیری با پشههای مهلک موجود، نسلی کاملا بی ضرر و بی اثر را پدید میآورند که محققا در دراز مدت در سپهر پشهها به "گونههای غالب"تبدیل خواهند شد. این یعنی تقلب خلقت در کار طبیعت! طبعا بنده از این اتفاق استقبال میکنم؛ البته نه در مورد "اپوزیسیون سترون و اغوا کننده ارسالی جمهوری اسلامی".
حفظ نظام از اوجب واجبات
خمینی بارها، و حتی در وصیت نامه خود تاکید کرده است که بعنوان مهمترین تکلیف الهی حفظ نظام از اوجب واجبات است و اینکه حفظ جمهوری اسلامی حتی از جان امام عصر هم بالاتر است. جمهوری اسلامی دهها میلیارد دلار در امور مختلف از جمله جنگ طلبی و دخالتهای نیابتی هزینه میکند که اهمیت نسبی آنها در قیاس با امر حفظ نظام بسیار ناچیز هستند. متخصصین آسیب شناسی رژیم و دکترین حفظ نظام بارها تبیین کردهاند که نظام جمهوری اسلامی فقط میتواند با دو شیوه سقوط کند. یا توسط حمله نظامی خارجی مثل صدام و طالبان و قذافی؛ و یا توسط اپوزیسیون برانداز راستین از طریق بسیج قیام مردمی. جمهوری اسلامی برای جلوگیری از حمله نظامی، علاوه بر درغلتیدن به آغوش چین و روسیه تا به اکنون شاید صدها میلیارد دلار هزینه نموده است تا خود را در مقابل این خطر بیمه کند. حال سوال اساسی این است که آیا نظام برای مقابله با خطر دوم یعنی اتحاد و همبستگی اپوزیسیون و توانمند شدن آن در بسیج تودهها و سرنگونی رژیم از صرف حتی بالاترین هزینهها دریغ خواهد کرد یا نه؟
تجربه شخصی
در طی دو دهه گذشته نگاه نگارنده در مورد کسانی که از ایران به بیرون میآمدند و یا بعد از تعدیل ژنتیکی لازم جهت "ماموریت برای وطنم" به خارج ارسال (صادرات) میشدند، بسیار خوشبین و پذیرا بوده است. اما در گذر زمان بر اساس تجربههای تلخ دگرگون شده است. میتوانم نمونههای فراوانی را مثال بزنم. اما اجازه بدهید یکی از نمونههای برجسته اما نومید کننده را تشریح کنم. بنده زمانی که اکبر گنجی در زندان بود در مدح شجاعت وی مقاله نوشتم. قریب به ۱۸ سال پیش وقتی هم که به لندن آمد، به همراه وی و عطاالله مهاجرانی و فرخ نگهدار و دکتر حسین باقرزاده وم ب در رستوران مهدی در هامراسمیت لندن غذا خوردیم و آزادی وی را جشن گرفتیم. اما اسفاء اکبر گنجی بعد از تور اروپایی و آمریکایی خود و دریافت شهروندی افتخاری شهر فلورانس ایتالیا، و جوایز فراوان مثل درفش نقرهای و قلم طلایی و نیم میلیون دلار و غیره، ناگهان با ۱۸۰ درجه چرخش مبارزه علیه جمهوری اسلامی را رها کرد و شبانه روز به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت. با توجه به اینکه شاهزاده رضا پهلوی شاخص ترین سرمایه اپوزیسیون برانداز برونمرزی است، این روند و رویه پهلوی ستیزی توسط اکثر "صادراتی های" سالهای بعد از آن نیز ادامه پیدا کرده است. از سوی دیگر برخی از ارسالیها تحت دستاویز طرفداری افراطی از پادشاهی مثل لبه دیگر قیچی عمل کردهاند که نمونه بارز آن ۷ ماه پیش در میدان ترافالگار لندن رخ داد و توسط برخی از رسانهها از جمله رادیو فردا، بی بی سی و ایران اینترنشنال عامدانه و هدفمندانه بزرگنمایی و برجسته شد تا فضای مسموم و مملو از مقاتله و مخاصمه ایجاد و گیرودارهای جنگ زرگری بین به اصطلاح جمهوری خواهان و مشروطه خواهان وارد فاز تخریبی تازهای بشود. متاسفانه صادراتیهای ماموریت یافته نه تنها در رسانههای فارسی زبان نفوذ و تسلط گسترده پیدا کردهاند تا فضای مسموم را تشدید کنند، بلکه در طیفهای مختلف سیاسی هم خود را جا زدهاند. آیا میتوان پذیرفت که مثلا وزیر سابق ارشاد در لندن و یا معاون سابق وزیر ارشاد صادقانه خواهان براندازی رژیم هستند؟ خیر! اما دایره فریب آنقدر تسری و تعمیق یافته است که عدهای جواب میدهند "آری"!
نتیجه گیری
همانگونه که در ظاهر نمیتوان بین دو پشه آنوفل طبیعی و پشه بی خاصیت سترون فرق گذاشت، در مورد اپوزیسیون فیک صادراتی و اپوزیسیون برانداز واقعی نیز این مشکل تمایز وجود دارد. اما به باور بنده در بسیاری از موارد بسیار ساده است. مثلا فردی که اخیرا از ایران آمده و با کمک رسانههای تصرف شده برجسته میشود (بعنوان تحلیلگر و فعال سیاسی و غیره) و سپس به هیئت اجرایی یک طیف سیاسی راه پیدا میکند و سپس تبلیغ میکند که دشمن اصلی جمهوری اسلامی نیست بلکه خطر اصلی بازگشت پادشاهی است و یا برعکس شخص صادراتی در طیف پادشاهی خواهان نفوذ میکند و جنگ و دعوای حیدری نعمتی با جمهوریخواهان را آغاز میکند به سادگی قابل تشخیص هستند. یا "صادراتی" به ظاهر اصلاح طلبی که حتی بعد از کشتار سال ۸۸ از خامنهای شدیدا طرفداری میکرد و سپس با تبلیغات روزانه رسانههای بیگانه و عوامل وابسته با "خودرهبرپنداری" باعث تفرقه و تشتت میشود و در پی منافع شخصی است. البته از این نوع موارد فراوان هستند؛ و فقط باید با کمی شک و تردید و دقت و وسواس به اینگونه افراد و عملکرد موذیانه آنها نگریست.
هر انسانی حق دارد مواضع و یا افکار خود را تغییر دهد. اما رژیم جمهوری اسلامی در اواخر دهه پنجاه و طی دهه شصت و حتی دهه هفتاد هولناک ترین جنایتها را مرتکب شده است و هزاران انسان بیگناه را اعدام و قتل عام کرد. لذا طاووسهای علّیین شدهای که در طی دههها دوران وحشتناک کشتارها بر سر سفره جمهوری اسلامی ارتزاق کرده و بزرگ شدهاند، بعید میدانم عوض شدن ظاهری این نوع افراد فرصت طلب صادقانه و بی ریا باشد. کلام آخر اینکه از تجربه جنبش مهسا و موج سواریها و رهبرتراشیهای رسانههای موذی و عوامل نفوذی آنها و ایجاد "جنگ قبیله ای" باید آموخت و اپوزیسیون صادراتی فئیک را جدی گرفت. دریغا که با خوش بینی غیر واقعگرایانه و ساده انگاری و خام پنداری و خوش گمانی که بعنوان مثال بنده برای سالها دچار آن بودم، فقط تاریخ تلخ تکرار میشود و ما میمانیم با انبوهی از اندوه!
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
"شادی" را فتح خواهیم کرد! مسعود نقرهکار
سال ۲۰۲۴ و چشم اندازهای پیش روی آن، کورش عرفانی