«قطار چهارشنبهها»، اثر «انیسا دهقانی»، روایت رنجهای یک خانواده چهار نفره بهایی در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. این خانواده شبیه اکثر خانوادههای ایرانی متشکل از پدر، مادر و دو فرزند (یک دختر- یک پسر) است که هرکدام از این چهار تن، در برابر وقایع زندگی دارای نظریات و عکسالعملهای متفاوتی هستند. قطار چهارشنبهها اما، مسافر دیگری هم دارد؛ نفر پنجم که کارمند سابق وزارت اطلاعات و بازجوی پدر خانواده است.
***
داستان قطار چهارشنبهها، نخستین بار در اردیبهشت سال جاری توسط نشر «ناکجا» در پاریس منتشر شد. این کتاب در طی شش ماه به سومین چاپ خود رسید و از پرفروشترین آثار داستانی فارسیزبان خارج از کشور در سال ۲۰۲۳ به شمار میرود.
انیسا دهقانی، نویسنده کتاب کیست؟
انیسا دهقانی در یک خانواده بهایی در اصفهان به دنیا آمد. او مانند سایر جوانان بهایی از تحصیل در دانشگاههای ایران محروم بود، پس تحصیلات خود را در دانشگاه زیرزمینی بهاییان ایران دنبال کرد.
او پس از گرفتن فوقلیسانس در رشته نوروساینس، برای ادامه تحصیل به ترکیه رفت و با مدرک دکترا از دانشگاه آنکارا فارغ التحصیل شد. انیسا دهقانی اکنون بهعنوان پژوهشگر علوم اعصاب، در دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد مشغولبهکار و تحقیق است.
انیسا پیش از رفتن به ترکیه در سال ۱۳۹۰ در مشهد دستگیر و زندانی شد. دادگاه انقلاب او را به شش ماه زندان محکوم کرد. او دو سال بعد، برای گذراندن محکومیت راهی زندان شد. بازتاب تجربه دستگیری، بازجویی و زندان او در کتاب قطار چهارشنبهها بهوضوح قابل مشاهده است.
فعالیت ادبی انیسا دهقانی از ایران شروع شد. او نخستین داستانهای خود را در اصفهان و تهران نوشت. «گفتوگو با چارلی چاپلین»، «داستان نویسی»، «پرندگان زرد» و «ساندویچ دزد (قو)»، عناوین کتابهایی است که انیسا دهقانی از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است.
نخستین اثر انیسا دهقانی که در خارج از کشور منتشر شده، مجموعه داستانهای کوتاه «اگر درِ خانهام دو تا کلید داشت» نام دارد. داستانهایی به سبک رئال و سورئال، که ملهم از زندگی روزمره آدمها نوشته شده است.
داستان بلند قطار چهارشنبهها، دومین نوشته انیسا دهقانی است که دور از وطن، به زبان فارسی منتشر شده است. این داستان آنطور که در نخستین صفحه کتاب نوشته شده است، «بیشتر وقایع این داستان از واقعیت الهام گرفته شدهاند، اما هیچیک از شخصیتهای داستان، واقعی نیستند.»
خانم دهقانی این روزها در حال نوشتن سومین اثر داستانی بلند خود است.
موضوع قطار چهارشنبهها چیست؟
جمهوری اسلامی برای توجیه سرکوب بهاییان در کشور، سالهای متمادی با در اختیار داشتن کلیه رسانهها، از مطبوعات و کتب، تا سینما و تلویزیون و حتی کتابهای درسی، به جعل تاریخ علیه پیروان آیین بهایی پرداخته است. از طرف دیگر، حکومت ایران هیچگاه به بهاییان اجازه استفاده از رسانه جهت پاسخ به افترائات و تهمتهای وارده را نداده است.
فشار سانسور در این زمینه طوری است که حتی اگر فردی بهایی سخنی در رفع اتهامات وارده بگوید، با پرونده قضایی روبهرو شده و بهاتهام تبلیغ علیه نظام، محاکمه خواهد شد.
قطار چهارشنبهها را میتوان نخستین تجربه منتشر شده در پهنه ادبیات فارسی داستانی دانست که به بازگویی دردها و رنجهای متحمل شده هموطنان بهایی پس از انقلاب اسلامی میپردازد. قطار چهارشنبهها تلاشی است آزادانه و بدون سانسور برای نشان دادن سختیها و مشکلاتی که یک خانواده بهایی -دارای اعتقاد دینی غیر از اسلام- با آن دست به گریبان هستند.
قطار چهارشنبهها چه نوع داستانی است؟
این کتاب، یک اثر اتوبیوگرافی یا زندگینامه خودنوشت نویسنده نیست. روایت محرومیتها و آزارهای وارده بر یک خانواده ایرانی در وطنشان است؛ محرومیتها و آزارهایی که خانواده فردوسیان (خانواده داستان)، صرفا بهدلیل اعتقاداتشان متحمل شدهاند.
داستان قطار چهارشنبهها در هر کجای دنیا که یک رژیم توتالیتر حاکم باشد، قابل بازگویی است. هرچند در چند سال گذشته شاهد بودهایم که بسیاری از ایرانیان دچار آزار و فشارهایی مانند زندان، اخراج از کار و دانشگاه، پلمب محل کسب، تهمتهای رسانهای و... شدهاند؛ آزارهایی که بهاییان چند دهه آن را تجربه کردهاند.
قطار چهارشنبهها، قصهای شخصیتمحور است. داستان بر پایه پنج شخصیت اصلی (پدر، مادر، دختر، پسر و بازجوی پدر) بنا شده است. کتاب ۵۷ فصل دارد و هر فصل از زبان یکی از کاراکترها تعریف میشود. فصلها کوتاه هستند و داستانها مخاطب را خسته نمیکنند، بلکه با ایجاد حس تعلیق، خواننده را ترغیب میکند تا ادامه داستان را در فصلهای بعد دنبال کند.
شخصیتها از خلال داستانها رشد کرده و برای خواننده کتاب ملموس و شناخته میشوند. اگرچه هر فصل راوی پارهای از زندگی یکی از شخصیتهای داستان است، ولی نویسنده طوری این روایتها پشت سر هم چیده که همه آنها یک داستان واحد را میسازند؛ داستان درد و رنجهای یک خانواده بهایی در جمهوری اسلامی ایران.
پنج شخصیت اصلی داستان
پدر، «متین فردوسیان»، فردی معتقد و مومن به دین بهایی است. او در زمان اوج دستگیریها و اعدام بهاییان در دهه شصت شکنجه و زندانی شده، ولی هیچگاه از اعتقادش برنگشته و ایستادگی کرده است. متین بهخاطر اعتقاداتش حاضر است همهچیز، حتی خانواده خود را هم فدا کند. او برای بهاییان چهره یک قهرمان را دارد، ولی در محیط خانوادهاش مانند همه انسانهای مبارز و آرمانگرا، دچار مشکل است.
مادر، دکتر «پروانه فردوسیان»، بهایی است. عاشق کمک و خدمت به بیماران، بهخصوص زنان است. در ابتدا، تعصب مذهبی مانع کار او بهعنوان یک پزشک زن بهایی شده، ولی بعدتر که تعصب مذهبی شکل رسمی و نام قانون به خود میگیرد، مطب او از طرف اداره اطلاعات تعطیل میشود. او بنا به دلایلی که در کتاب مشخص است، زندانی بودن متین را موجب برخی مشکلات زندگی مشترکشان میداند.
دختر، «رها فردوسیان» است که در ابتدای داستان، شبیه پدر فکر میکند. او بر این باور است که در راه آرمان و اعتقاد باید هزینه داد، حتی اگر این هزینه از دست دادن آینده و عشق باشد. رها از برای داشتن چنین باوری خوشحال است. او را زمانی که برای دیدن دوستش به شهری دیگر رفته، دستگیر میکنند و متهم به «عضویت در فرقه ضاله بهاییت و اقدام علیه امنیت نظام» (از متن کتاب) میشود.
پسر، «سینا فردوسیان»، عزیز دردانه مادر است. او چون بهایی است، اجازه تحصیل در ایران را ندارد. او نمیخواهد اعتقادش مانع تحصیلش شود، پس قاچاقی از کشور خارج شده و در کانادا ادامه تحصیل میدهد. سینا بر این باور است که اگر پدر در زندان از موضعش کوتاه میآمد، خانواده آنها زندگی بهتری داشتند. سینا خود را بهایی میداند.
«سبزواری»، بازجوی بهاییان، ازجمله پدر در اداره اطلاعات بوده است. بهنظر میرسد دارای گرایش حجتیه است و همچنان بر موضع خود برای تحت فشار گذاشتن بهاییان برای تغییر عقیده دفاع میکند. سبزواری بهدلیل اختلاف نظراتی از اطلاعات جدا شده، ولی همچنان همراه نظام است. او پس از جدایی از اطلاعات، بهعنوان محقق (بدون افشای پیشینهاش) پیش پسرش (آقازاده) به کانادا آمده است.
قطار چهارشنبهها بهجز پنج کاراکتر اصلی، تعدادی شخصیتهای فرعی هم دارد. مانند دوست پسر رها، وکیل حقوقبشری، پسر سبزواری و مونا، دختر جوان ساکن ونکوور.
نکتهای که قطار چهارشنبهها را برای هر خوانندهای با هر نقطهنظری جذاب کرده و از نمونههای مشابه آن متمایز میکند، نگاه بیطرفانه نویسنده به پنج شخصیت اصلی داستان است. هر پنج کاراکتر اصلی داستان در برابر موقعیتهای مختلف نظریات و رفتارهای گوناگونی از خود بروز میدهند.
نویسنده هیچ نوع نظر یا برداشت جانبدارانهای برای آیین یا اعتقادی خاص ابراز نمیکند. همه شخصیتها ازجمله آقای سبزواری، دلایل موجهی برای رفتارشان مانند بازجویی و شکنجه بهاییان دارد. در واقع، نویسنده انتخاب را بر عهده خوانندگانش میگذارد، بدون آنکه سعی در مجاب کردن آنان برای پذیرش نظرش کند.
این شکل روایتگری، یکی از دلایل اصلی همذات پنداری خوانندگان با شخصیتها و اشتیاق برای پیگیری داستان آنان است.
معرفی قطار چهارشنبهها را با آغاز داستان به پایان میرسانیم.
متین فردوسیان، در پارکی خلوت در ونکوور منتظر پسرش نشسته است. او بینایی دو چشم را از دست داده (برخی میگویند براثر شکنجهها زندان این اتفاق افتاده و بعضی آن را براثر بیماری مادرزادی میدانند.) فردوسیان برای یک عمل جراحی به کانادا آمده است. سبزواری هم برای گشت زدن به همان پارک آمده است. وقتی دو پیرمرد به هم برخورد میکنند، سبزواری بدون مقدمه میپرسد:
«دفعه اوله اینجا میای؟»
متین سرش را چرخاند طرف صدا. چهرهاش از هم باز شد و گفت: «جایی نیست توی دنیا که ایرانی نباشد.» خندهای تک ضربی کرد.
پیرمرد گفت: «علیکم السلام.»
در ادامه، متین نام خود را به پیرمرد میگوید: «فردوسیان، متین فردوسیان»
این اسم به چه زمانی تعلق داشت. لرزشی از تنش گذشت. چیزی در ذهنش راه افتاد. یک سیلاب. یک سیلاب خصوصی...، دستمال را محکم کشید روی پیشانیاش. در زیر پیشانیش کلمات مانند سیلاب میچرخیدند. «فردوسیان، متین فردوسیان، نمیشناسم من هیچ ایرانیای به این اسم نمیشناسم؛ این فقط یک پیرمرد کوره.»
کیان ثابتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این نوشتار پیش از این در وب سایت [ایران وایر] منتشر شده بود.