رادیو فردا - جیمی کارتر، ملاک و کشاورز بلندپروازی که از کشتوکار بادام زمینی در دهکدهای دورافتاده در جنوب آمریکا به سناتوری ایالتی و فرمانداری جورجیا رسید و در نهایت با وعدۀ تغییر و اصلاحات در کشور به کاخ سفید راه یافت، نامش با ایران و انقلاب ۵۷ گره خوردهاست.
در آمریکا کم نیستند منتقدانی که از کارتر تصویر رهبری مردد را ترسیم میکنند؛ شخصیتی که ارادۀ قوی برای تصمیمگیری و سیاستی منسجم نداشت. برخی حتی او را «موفقترین رئیسجمهور سابق» میدانند که موفقیتهای واقعیاش پس از ترک کاخ سفید با کارهای خیریه، نگارش کتابهای متعدد و نیز دریافت جایزه صلح نوبل آغاز شد.
در داخل و خارج ایران نیز هنوز خیلیها او را بهخاطر سقوط شاه و به قدرت رسیدن خمینی مقصر میدانند. با اینهمه، این سیاستمدار نزدیک به طیف چپ میانۀ حزب دموکرات که برای اولینبار حقوق بشر را یکی از محورهای سیاست خارجی آمریکا اعلام کرد، به روایت مشاوران نزدیکش ویژگیهای خاصی داشت که شاید کمتر به آنها پرداخته شده باشد.
گریزان از نشستهای پرازدحام
کارتر به حضور در جلسات گروهی پرازدحام علاقه نداشت و شرکت در آنها را اتلاف وقت میدانست. کابینۀ او هفتهای یکبار تشکیل جلسه میداد، اما کارتر بهندرت در این نشستها شرکت میکرد. او تصمیمات مهم خود را عمدتاً در جلسات جمعوجور و غیررسمی اتخاذ میکرد.
وزیران امور خارجه، دفاع و مشاور امنیت ملی او - سایروس ونس، هارولد بران و زبیگنیو برژینسکی - معمولاً پنجشنبهها برای ناهار دور هم جمع میشدند و میکوشیدند در مورد مسایل مشخص به یک توصیۀ واحد برسند یا گزینههایی را برای تصمیمگیری به رئیسجمهور ارائه دهند؛ تصمیمگیرندۀ نهایی، کارتر بود.
مهمترین جلسه در دولت کارتر که محبوب رئیسجمهور بود و فقط در موارد فوقالعاده اضطراری لغو میشد، جلسۀ «غیررسمی» شورای امنیت ملی بود؛ این جلسه معمولاً جمعهها رأس ساعت۷:۳۰ صبح با حضور پنج تا حداکثر هشت نفر بر سر میز صبحانه در کاخ سفید برگزار میشد. حاضران این جلسات خرج صبحانۀ خود را شخصاً میپرداختند.
«باید اخراجشان میکردم»
کارتر بعد از ترک کاخ سفید از برکنار نکردن دو مقام ارشد در دولت وقت ابراز تأسف کرد: یکی ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران و دیگری ژنرال الکساندر هیگ، فرمانده کل نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو).
او پس از پایان یافتن دوران ریاست جمهوریاش، سالیوان را «سرکش» خواند و سفیر وقت آمریکا را به ارتکاب اقداماتی در حد «خیانت» در تهران متهم کرد. سالیوان در اوج انقلاب خواهان تعامل آمریکا با انقلابیون بود و از روی کار آمدن جمهوری اسلامی حمایت میکرد.
ژنرال هیگ، که بعدها وزیر امور خارجۀ رونالد ریگان شد، بهویژه با اعزام معاون خود، ژنرال رابرت هایزر، به ایران مخالف بود.
کارتر که به سالیوان اعتماد نداشت، ژنرال هایزر را در اوج انقلاب و بدون اطلاع شاه به ایران فرستاد تا بهطور مستقیم از او درباره اوضاع ایران گزارش دریافت کند. اسنادی که در این سالها از طبقهبندی فوق سری خارج شده، نشان میدهد که هم سالیوان و هم هایزر، سران ارتش شاهنشاهی را به خویشتنداری و مذاکره با هواداران خمینی تشویق کرده بودند؛ اقدامی که ظاهراً ژنرال هیگ مخالف آن بود.
سرسخت و انعطافناپذیر
کارتر همچنین به «سرسختی و انعطافناپذیری» شهرت داشت. برخی این وجه از شخصیت او را به باورهای مذهبیاش نسبت میدهند؛ اینکه بهعنوان یک مسیحی تبشیری معتقد (از کلیسای باپتیست جنوبی) پیوسته یک خط فکری استوار داشته و به اصول اخلاقی مشخصی پایبند ماندهاست.
برت لنس یکی از نزدیکترین دستیارانی که سالها پیش از آنکه کارتر رئیسجمهور شود با او دوستی داشت، دربارۀ کارتر گفته است: «تصمیمش را میگرفت و به آن پایبند بود. او مسیرش را خودش تعیین میکرد و به آن پایبند میماند... کاری را که فکر میکرد درست است انجام میداد؛ غرایز، عقل و قلبش به او میگفتند که لازم است فلان کار را انجام دهد و راه انجامش هم همان است.»
به عقیدۀ کارتر رؤسای جمهور پیش از او، بهویژه نیکسون و جرالد فورد، بیش از حد منفعل و تحت سلطۀ هنری کیسینجر، وزیر امور خارجۀ وقت، بودند.
کارتر در اکتبر ۱۹۸۰ تصریح کرد: «در گذشته، شاید در گذشتهای نهچندان دور، رؤسای جمهوری بر مسند امور بودند که اجازه دادند وزرای خارجه، سیاست خارجی را [بهتنهایی] تعیین کنند. نه! من چنین اجازهای نمیدهم.»
«گرگ تنها»
با این اوصاف، جای تعجب نیست که سیونهمین رئیس جمهور ایالات متحده بهاصطلاح «گرگ تنها» بودهاست؛ فردی متکیبهخود که اغلب در تنهایی و به سبک و سیاق خودش امور مختلف را اداره میکرد.
حلقۀ نزدیک به کارتر موسوم به «مافیای جورجیا» را عمدتاً دستیاران کارزار انتخاباتیاش تشکیل میدادند: برت لنس مدیر بودجه، همیلتون جردن رئیس دفتر و جوزف پاول جونیور، معروف به جودی، سخنگوی کاخ سفید از قابل اعتمادترین مشاوران کارتر بودند و تا پایان به او وفادار ماندند. هرچند حتی این افراد هم از همۀ برنامهها و مقاصد کارتر تصویر کاملی نداشتند. بهگفتۀ لنس، تنها کسی که به همۀ امور واقف بود و دقیقاً میدانست مقصد کجاست، خود جیمی کارتر بود.
بعد از کارتر همسرش، روزالین، تنها شخصی بود که از همۀ افکار و برنامههای کارتر خبر داشت. لنس در جای دیگری میگوید اساس عملکرد کارتر این بود که افراد نزدیک به او از برنامهها و اهدافش بهطور کامل مطلع نباشند؛ فقط خودش و روزالین لحظهبهلحظه از همۀ جزییات مطلع بودند.
این سبک مدیریت و طبقهبندی سختگیرانۀ اطلاعات، به باور لنس به شکلگیری رقابتهای مخرب در دولت کارتر و درز اطلاعات به رسانهها منجر شد.
دخالت در جزییات
کارتر همچنین در امور جزیی مربوط به فرآیندهای تصمیمگیری مداخله میکرد و تصمیمگیرندۀ نهایی خودش بود. او عموماً به جزییات توجه زیادی داشت، تا جاییکه به «مدیریت ذرهبینی» (Micromanagement) متهم بود. استوارت آیزنستات از مشاوران ارشد کارتر در کتاب «ریاست جمهوری کارتر: سالهای کاخ سفید» به این ویژگی کارتر اشاره کردهاست.
آیزنستات مینویسد: «او میخواست دربارۀ وزن موشکها یا میزان ذخایر نفت جهان بر حسب مایل مربع محاسبات دقیقی به او ارایه شود. او اشتباهات تایپی یا جملات ضعیف از لحاظ ساختاری را در یادداشتها و صورتجلسات کابینه تصحیح میکرد.»
در آن کتاب همچنین به نقل از کارتر آمده است وقتی در جوانی در جورجیا مزرعه بادام زمینی داشت از جزییترین مسایل هم مطلع بود: «میدانستم لاستیک کدام تریلر پنچر شده و کدام کارمند کارش را خوب انجام میدهد. [در دوران جوانی مدتی به ارتش ملحق شد] وقتی در زیردریایی بودم هم، وضع به همین منوال بود. به همین خاطر، وقتی رئیسجمهور شدم و باید تصمیمات نهایی را میگرفتم، میخواستم از همۀ جوانب سر در بیاورم.»
سختکوش و صرفهجو
کارتر بسیار سختکوش و پُرانرژی بود و به سحرخیزی، وقتشناسی و سادهزیستی شهرت داشت. او سبک زندگی ساده جنوبی خود را پس از رسیدن به ریاست جمهوری نیز حفظ کرد؛ برای نمونه، طی چهار سال زندگی در کاخ سفید تنها دخترش، ایمی، را نه به یک مدرسۀ خصوصی که به یک مدرسۀ دولتی با دانشآموزان عمدتاً سیاهپوست فرستاد.
کارتر که فردی صرفهجو بود، در مقام رئیسجمهور هم رویکردی مقتصدانه را بهویژه برای کاهش هزینههای دولت فدرال در پیش گرفت. کاهش ۱۰ درصدی حقوق کارکنان کاخ سفید، فروش قایق تفریحی ویژۀ رئیسجمهور و کاهش تعداد لیموزینهای کاخ سفید از جمله این تصمیمات بود.
او اغلب هنگام سفر کیف و چمدانش را خودش حمل میکرد و از حضور در مهمانیهای رایج در محافل قدرت در واشینگتن دوری میجست. دو و میدانی، تنیس و کتابخوانی نیز از سرگرمیهایش بود.