Tuesday, Feb 13, 2024

صفحه نخست » خسرو گلسرخی یک شاعر دلاور بود؛ نگاهی به مطلب اخیر سرکار خانم مهرانگیز کار؛ ف. م. سخن

IMG_0037.jpegامروز بعد از ۴۵ سال از وقوع انقلاب نکبت بار اسلامی، برای صحبت کردن از گلسرخی و اشعارش، باید دل و جگر شیر داشت!


امروز اکثریت مردم جان به لب رسیده یاد گذشته و نظام پیشین را گرامی می دارند و از هر پنجاه و هفتی ست بیزارند!

برای حرف زدن از گلسرخی، «باید» این ۴۵ سال را فراموش کرد و به سال های قبل از انقلاب برگشت. کاری که آسان نیست ولی اگر بخواهیم در باره ی شاعر دلاور زمان جوانی ما سخن بگوییم «باید» این کار را بکنیم والّا هم نفرت مان نسبت به شاعر بیشتر می شود هم نسبت به کسی که از او تعریف می کند احساس انزجار خواهیم کرد.

من همیشه می گویم در دشمنی هم باید نکات مثبت دشمن را دید و بر آن ارزش گذاشت. مثال همیشگی من هم «رد بارون» خلبان آلمانی جنگ اول جهانی ست که تعداد زیادی از هواپیماهای انگلیسی را سرنگون کرد و خلبانان آن ها را کُشت، ولی وقتی انگلیس ها هواپیمای او را سرنگون کردند، با وجود این که دشمن آن ها بود و تعداد زیادی از هواپیماهای آن ها را سرنگون کرده بود و خلبان های این هواپیماها را کشته بود، برای او تشییع جنازه ای آبرومند و نظامی برگزار کردند و موقع دفن جسدش با سلام نظامی او را بدرقه کردند چرا که بارون سرخ دشمنی قابل و دلاور بود و شایسته ی احترام.

امروز ما چنان از حکومت نکبت نفرت پیدا کرده ایم که هر کس و ناکس که احساس می کنیم در روی کار آمدن آن سهمی داشته حتی اگر در زمان وقوع انقلاب زنده نبوده، نفرت خود را نثار او می کنیم.

مطلب اخیر سرکار خانم مهرانگیز کار را که خواندم احساس کردم ایشان به خاطر بدگویی های احتمالی که تعریف از گلسرخی موجب خواهد شد، نسبت به او کج دار و مریز نوشته اند در صورتی که برای من خسرو گلسرخی شاعری دلیر بود که شعرهایش حتی امروز در مقابل حکومت نکبت معنی و پیام دارد و اتفاقا بر نقطه ای که امروز همه نسبت به آن شکایت داریم، یعنی پراکندگی در برخورد با حکومت انگشت می گذارد و به سبک نیم قرن پیش دعوت به همبستگی می کند.

خسرو گلسرخی را همه به چهره اش و سبیل های بزرگ و مردانه اش می شناسند. به خلقی بودن و کمونیست بودن او. به تن ندادن به سازش و تسلیم و مرگ در راه هدف را با آغوش گشاده پذیرا شدن. و همان طور که خانم کار اشاره کرده اند تلفیق مذهب و کمونیسم را در دفاعیات او به سخره می گیرند. اما گلسرخی می دانست که مذهب و کمونیسم با هم جز در مواردی مانند عدالت اجتماعی نمی توانند همخوانی داشته باشند و او روی این همخوانی تاکید می کرد نه این که کمونیسم و اسلام و لنین و امام حسین را همفکر و همراه هم بداند.

شعرهای زیبای اجتماعی او هنوز هم معنی دارند و بر انگیزاننده هستند. اگر فروغ در سطح جامعه و زنان سد شکنی کرد، گلسرخی بی تردید در موضوع فقر و نابرابری این سد شکنی را با شعرهای خود انجام داد.

امروز چنین سمبل هایی در ادبیات ایران نداریم و برای همین دچار تفرقه و پراکندگی هستیم.

باز تاکید می کنم نکاتی را که در بالا به آن ها اشاره کردم اگر ذهن خودمان را از بیچارگی ها و فلاکت هایی که بعد از روی کار آمدن حکومت نکبت اسلامی برای مان پیش آمده است خالی نکنیم، نه تنها معنا نخواهد داشت بلکه نفرت انگیز به نظر خواهد آمد و هر خط از اشعار گلسرخی مثل فحشی سنگین به صورت مان خواهد خورد ولی اگر به ۴۵ سال پیش بر گردیم، گلسرخی را در لباس دشمنی قابل و قابل احترام نسبت به نظام پیشین خواهیم دید و از او درس پایداری و جوانمردی خواهیم آموخت.

باید که دوست بداریم یاران
باید یکی شویم
فریادهای ما اگر چه رسا نیست
باید یکی شود
باید که چون خزر بخروشیم
باید در هر سپیده ی البرز نزدیک تر شویم
باید یکی شویم....



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy