احمد زیدآبادی - اصولگرایان به قدری "ائتلاف انتخاباتی" درست کردهاند که حتی افراد علاقمند به فهم وضعیت آنها، حوصلۀ پیگیری منازعات و اختلافات آنها را ندارند. ظاهراً بیشتر اختلافاتشان بر سر تصاحب پستهای اجرایی و تقنینی برای نزدیکان خودشان است وگرنه اختلاف گفتمانی واضحی در بین اغلب آنان دیده نمیشود.
پایداریها تصور میکردند در این دور از انتخابات، نیروی غالب خواهند شد، اما ظاهراً توسط رقبای درونجناحی خود که گرایشی به عملگرایی دارند، یا حذف میشوند و یا سهم معدودی از کرسیهای مجلس نصیبشان خواهد شد. به نظر میرسد رأی سازمان یافتۀ اصولگرایان به سمت متمایلان به عملگرایی جهت داده شده و بنابراین، سر پایداریها به احتمال زیاد بیکلاه خواهد ماند.
این یک ارزیابی از راه دور است وگرنه از مناسبات درونی اصولگرایان که هم مخفی و ناشفاف و هم اسرارآمیز و هم مبتنی بر محاسبات غیر قابل درک در چارچوب عقل متعارف است، جن هم سر در نمیآورد!
بیشتر بخوانید... مشکل پنجاه وهفتی های داخل (و خارج کشور) با انتخابات فرمایشی
بلاتکلیف!
احمد زیدآبادی - پسر دختر عمۀ شوهر خواهر یکی از دوستان دوران کودکی من از ولایت پیغام داده که برای رأی دادن یا ندادن دچار تردید و بلاتکلیفی شده و نمیداند چه کند. نظر مرا جویا شده است. پرسیدم؛ تردیدش به واسطۀ چیست؟ از قولش گفتند:
اگر رأی دهم و میزان مشارکت کمی بالا برود، میترسم بعد از انتخابات، صدا و سیما و کیهان و این همه آدمهای مفتگو با تبلیغات چندشآورشان، حالمان را به هم بزنند و دو سال تمام روی اعصابمان رژه بروند که بله حضور ملت در پای صندوقهای رأی نشان داد که آنها از سیاستهای جاری رضایت دارند و اینکه ناراضی و عاصی شدهاند، ادعای معاندان و غربگراهای بریده از مردم است، پس باید با همین دست فرمان به پیش تاخت!
می گویم؛ اگر اینطور فکر میکند خب رأی ندهد!
از قولش میگویند:
آخه درد که یکی دو تا نیست! چون از آن طرف هم میترسم که اگر رأی ندهم و نرخ مشارکت خیلی پایین بیاید، امثال اون "چنزوک" با جیغ و ویغهای خودشان در این شبکههای اون طرفی، مته روی اعصابمان بگذارند و مدعی شوند که ملت دلشان برای رهبر شدن اونها لک زده و از همین رو، در سراسر کشور، فرش قرمز پهن کردهاند تا آنها قدم رنجه فرمایند و زعامت و سروری ما فلاکتزدهها را به عهده گیرند!
میگویم؛ اگر اینطور است، پس خودش باید بسنجد و ببیند که اعصابش از کدام طرف بیشتر خرد میشود و بنا به همان تصمیم بگیرد.
از قولش میگویند:
من از تو نظر قاطع خواستم بعد برام قصۀ حسین کرد شبستری تعریف میکنی؟ این رو که خودم هم میدونستم! پس چهل ساله رفتی تهرون درس خواندی که چی بشه؟ نکنه تو هم چیزی نشدی، هینجور الکی پشت سرت چُو انداختن که چه میدونم چی شدی!