میدانم!
ولی مگر فصل مناسبی هست برای نسرینها و لادنها؟
جز برای دنده روی دنده افزودگان
فصلی مناسب برای هیچ گلی نیست
از وقتی زمان روی گاری دستفروشان چپه شد
و بهمن را فروختند با هیاهو به مغز برهنهها
دیگر توقع چه دماسنجی؟
و میخواهید چه کسی تنظیم کند حرارت را با جان نازک گلها
گلفروشهای محل کبریت میگیرند زیر فتیله فصل، تا بهار کنند
حساسیتشان را بسنجید با همین حکایات
توقع داشتید بگذارند زمین به آهنگ خودش بچرخد
و گلها را بپزد با شیره جان خودش؟
خودم به چشم خودم دیدهام
با فندک بیدار میکردند گلهای ناز را
آنهم برای روز حراج و پیش فروش
توقع داشتید کدام باد ببرد این بوی جزغاله را؟
بوئیدن عطر یادتان رفته؟
باید خودتان را مخفیانه برسانید به مکاشفه تقطیر
نمیاندیشد بهمن جز به خالی کردن شیشهها از اکسیر
شما حداقل صفی، قرارگاهی از شیشههای خالی در اختیار خواهید داشت
اگر به این مکاشفه مخفیانه
و تولید عطر
بسائید دست
و گر نه جای شیشههای عطر در قفسههای تهاجم بهمن نیست
آنها عید را در برابر یک کلاه نمدی
با اسکناسهای چرک فروختهاند
میشنوید؟ با اسکناسهای چروک و چرک
مکاشفات ِشما را صدا میزند عید
تا با هزاران هزار عطر پیچیده در دستههای گل
یک روز آفتابی بگوید سلام
در آستان یک جهان تر وتازه
و بهمنی که درش را کیپ بسته پشت سر
ظاهره بارئی