مجید مرادی
در دیداری که هفته پیش در یکی از شب های ماه مبارک رمضان با آیتالله ناظمزاده قمی از عالمان فرهیخته و روشناندیش روزگارمان داشتم خاطرهای از ایشان شنیدم که تکاندهنده بود. خلاصه اش چنین است که در جریان برنامه ریزی های علمای انقلابی در قم در ۲۵ دی ۱۳۵۷بنا شد تا ایشان که سابقه منبر و تبلیغ دینی و انقلابی در شهر قزوین داشتند و با محیط آنجا آشنایی داشتند ظهر روز ۲۶ دی، آیتالله ربانی شیرازی و آقایان علیخانی و قافله باشی را سوار پیکان خود کرده و از قم به قزوین بروند تا برای نیروهای انقلابی آن شهر کمک مالی برسانند.
آن زمان راه قزوین از داخل تهران میگذشت به میدان ۲۴ اسفند (انقلاب کنونی) که میرسند میبینند مردم در خیابانها شادی میکنند و می رقصند و شیرینی توزیع میکنند. متوجه میشوند که شاه فرار کرده است. خودرو پیکان حامل این چهار عالم دینی معمم که رانندهاش آیتالله ناظمزاده بود در ازدحام جمعیت پیرامون میدان ۲۴ اسفند گیر میافتد. حضور چهار روحانی در این پیکان توجه مردم را جلب میکند و میآیند و تبریک میگویند و ابراز احساسات میکنند. شیشه ماشین هم پایین بود. خانمی جوان و بیحجاب به سمت آیتالله ربانی شیرازی که در سمت راست راننده نشسته بود خم شده و میگوید آقایان! شاه رفت! شما پیروز شدید! از این پس کشور در دست شماست. کاری کنید که اگر روزی سقوط کردید مردم شادی نکنند!
از آیتالله ناظم زاده قمی پرسیدم آیا این خاطره را قبلا در جایی منتشر کردهاند تا قابلیت استناد داشته باشد. گفتند که برای کسانی نقل کرده اند اما منتشر نشده است و اجازه دادند تا به نقل از ایشان منتشر کنم.
اکنون باید از مدافعان حجاب اجباری و گشت ارشاد پرسید چه جوابی برای نصیحت آن خانم تهرانی دارید؟! فقط کمی فکر کنید! خواهید گفت ما مأمور به وظیفه هستیم حتی اگر به سقوط بینجامد؟! کجای شریعت اسلام چنین وظیفهای بر دوشتان نهاده است؟!