یادآوری بخش اول:
تلاش و پافشاری این مجموعه از نوشتهها، اشاره به این نکات است که:
۱: شبه جزیره عربستان یا سعودی امروز، در زمان رویداد اعلام پیامبری از سوی محمد، بخشی از سیطره ساسانی ایرانی بوده و فرهنگ ایرانی و زبان ایرانی در آن کاملا آشنا و خودی بوده است. این تعلق جغرافیائی فرهنگی اعراب به پارس، گذشته بسیار دوری داشته و اعراب در کنار ایرانیان بودهاند.
۲: پروژه حمله به ایران نه یک پروژه اعراب شبه جزیره، بلکه پروژه ایدئولوژیک ِایرانی زدائی و مسلمان زدائی روم شرقی بود که از بخشی از اعراب بعنوان نیروی نیابتی استفاده کرده، آنها را سازماندهی و مجهز کرد.
۳: پروژه ایرانی زدائی، هم از دایره فرهنگی وهم مذهبی، قبل از ظهور پدیده قران و آموزههای یک دین نوین در شبه جزیره، نیز وجود داشته نمونه آن تجهیز نظامی نعمان فرماندار حیره و متحد دیرین ایران، با انگیزهی بر انگیختن او به جنگ با خسروپرویز است که مقدمه شکستهای نظامی بعدی ساسانیان شد. بعبارت دیگر روم شرقی پروژه خود را که با آگاه شدن خسرو پرویز و اقدامات اوبرای رویاروئی با این برنامه، ناتمام مانده و عاملین انتقال تجهیزات نظامی به روم گریخته بودند (هنگام آخرین مراحل پیروزی نیروی نیابتی و آمدن سعد بن وقاص به این نواحی، گریختگان باز میگردند)، بعد از محمد و تشکیل شورای گذار برای به قدرت رساندن نهائی بنی امیه که متحدین آنها بودند، در یک سازماندهی تازه پی گرفتند.
۴: حکومت کلیسائی سیاسی روم مسیحیتی ابداع کرده بود که هیچ نوع دین ماقبل مسیح و ما بعد مسیح را قبول نداشت و کمر به امحا آن میبست. گرایشی که نه در دین زرتشتی، حتی روحانیون درباری آن وجود داشت و نه نزد دین محمد که ادیان پیش از خود را میپذیرفت و وسواس ایجاد کلیسای جهانی نه نزد موبدان و پیروان آنها وجود داشت نه نزد آموزش گرفتهها و باورمندان به قرانی که پیامبر عرضه میکرد.
۵: اشتراکات فرهنگی مردم ایران از جمله رواداری مذهبی آنها با آموزههای پیامبر و قران در این مورد از اشتراکات و ستونهای اصلی زمینه آموزشی یکسان این دو سپهر معنوی ست.
ادامه بسط این نکات:
هدف اصلی این نوشتهها پرداختن به چگونگی و علل شکست ساسانیان نیست. اما ازیک زاویه و چرائی توطئه روم شرقی برای استفاده از اعراب برای فرستادنشان به تخریب دستگاه ساسانیان، لازم است مقداری به این موضوع پرداخته شود. زیرا سوالی که مطرح میشود اینست که آیا رومیان نیز در جنگ با ایرانیان تضغیف نشده بودند؟ جواب آری ست.
آیا رومیان از حملات اعراب در سالهای بعد در امان مانده و فقط سیستم ساسانی بود که ترک برداشت؟ چواب منفی ست.
رومیان نیز از اعراب، آن بخش که ابتدائاْ توسط تیم قدرت پنهان و آشکار سیاسی نطامی اقتصادی، شبه جزیره، یعنی تیم ابوسفیان و بنی امیه پایه گذاری شده بود، شکست خوردند. اما چرا علیرغم آگاهی ازضعفهای درونی خود، روم شرقی علیه ایران از همین اعراب استفاده ابزاری کرد؟
بخاطر مسیحیت کلیسائی خاصی که طی قرنها ابداع شده وجنگ با ادیان دیگر را حق و وظیفه خود میدانست. در این مورد فقط میتوانم به مورد حضور خاندان مسیحی کلیسائی سرجون ملکی اشاره کنم که از زمان معاویه تا نیم قرن أمور دیوانی را بعهده گرفته و مشاورهی جدی ِسیاسی نظامی به خاندان اموی میدادند از جمله در مورد چگونگی حذف جناح ایرانی گرای دین تازه متولد شده محمد و برتر نگاه داشتن تنها دینی که برای پایداری محق میشناختند یعنی مسیحیت نوع خودشان.
معاویه شام و سوریه را در مسیحیت خودشان آزاد گذاشت. سرجیو یا سرجون در واقع همه کاره او بود. فقط وقتی مروان تصمیم به عربی کردن دیوان میگیرد جایگاه او سستی مییابد. برای پی بردن به نفرت این هیئت مسیحی از پیامبر، قران و طرفداران جدی آنها، این نمونه بس که در کوران اتفاقاتی که با نزدیک شدن حسین به کوفه در جریان بود، و بیم اتحاد و یکی شدن ایرانیان آنسو با دین نو و قدرت مذهبی نو پایی خانواده محمد میرفت، همین سرجون یا سرجیو بود که به یزید گفت ابن زیاد را برای سرکوب نهضت کوفیان ماموریت دهد البته حتما با شناختی که از تک تک سران نظامی تیم معاویه، از جمله ابن زیاد و قساوت و دشمنی او با یاران و خانواده علی بطور اخص و ایرانیان بطور عام داشته. حتی افق جنگ با حسین و واقعه عاشورا مرزهای بسیار وسیع تری را شامل میشود و ایرانی ستیزی رومی بیزانسی و وحشت از قدرت گیری مجدد ایرانیان با پیوند خوردنش به یک دین و کتاب وحی در کار است از سوی دشمنان دیرین قدرت حکومت ایران. معاویه که بیشتر در نواحی رومی سابق اقامت داشت بعد از صلح با امام حسن به کوفه آمد و در برابر مردم ایرانی کوفه گفت:
«ای مردم کوفه من برای نماز و زکات و حج، با شما نجنگیدم، که میدانم خودتان نماز میخوانید و زکات میدهید و به حج میروید ولی با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم. تا آنجا که گفت: و هر شرطی که بستم و هر چیزی را که به حسن بن علی قول دادهام زیرا این دو پایم میباشد که به آن وفا نخواهم کرد.
این بخش حیله گری دروغگویی و بد عهدی او را باید در بخش علوم سیاسی و استراتژی مطالعه کنیم ولی چه کلامی ازین واضح تر که قصد بنی امیه تسلط و حکمرانی بر ایرانیان و جلوگیری از قدرت گیری مجدد آنها ست. معاویه که از زمان پدرش ابوسفیان حقد و حسد محمد پیامبر ایرانی گرا را در دل داشت که چرا کتاب وحی منتسب به او ست و نه به بنی امیه مسیحی تا بتوانند از آن بهره برداری تسلط جویانه داشته باشند خودش را به دروغ کاتب وحی جا انداخت حالا که صاحب وحی نیست حداقل کاتب آن بشمار آید. به نحوی با این نماد دست خودش را در وحی نزول آن فرو میکند. و حال آنکه معاویه در مکه ساکن بود و محمد بعد از فتح مکه به مدینه بازگشت و تا آخر عمر در مدینه زندگی کرد. معاویه نمیتوانسته کاتب وحی باشد. از آنطرف محمد مشاوران فرهیختهای داشت و نیازی به معاویه نبود. از جمله مشاوران محمد، روزبه ایرانی یا سلمان فارسی ست که فن آوری ایرانیان را منتقل میکرده از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بودهاست. این هم باز یک نشانه دیگر که اگر معاویه مشاورانش را از بین رومیان و مسیحیان انتخاب میکند و متحد هم میگردند، پیامبر و خانواده او ایرانی گرا هستند. و در ایرانیت خود میبالند.
در مورد ا سرجیو یا سرجون مسیحی این مورد را هم داشته باشید که وقتی سرانجام اندکی طوفانهای ضد دین نو و ضد ایرانی با شورش هائی که در میگیرند، کنار میرود و مروان میخواهد برای حقظ ظاهر کعبهای را که آسیب زدهاند مرمت کند دستور میدهد ستونهائی از یک محراب مسیحی در فلسطین را استفاده کنند که سرجون پادرمیانی بالاترین مقامات وقت را جستجو کرد تا ازین موضوع جلوگیری و ستونها از طریق دیگر و جای دیگری تهیه بشود.
سرجیو با تیم خودش یک پایگاه بزرگ حمایت از فرهنگ مسیحی رومی را در برابر فرهنگ ایرانی ایجاد کرده بود که همانطور که گفتم پنجاه سال و طی دوره چند خلیفه اموی به فعالیت خودش ادامه میداد. داماسیکوس یا یوحنای دمشقی، روحانی مسیحی و آخرین رئیس آکادمی آتن در سده پنجم میلادی فرزند سرجون است که پس از مرگ پدر جانشین او در دستگاه دیوانی عبدالملک شد و پس از او در دوران سه خلیفه اموی بعدی (ولیدبن عبدالملک، سلیمان¬بن عبدالملک و عمربن عبدالعزیز) مقامی بلند در امور دیوانی داشت. اما بعد بالکل خود را وقف الهیات مسیحی کرد و نقدهای آشکارا توام با نفرت و تردید او نسبت به اصالت محمد و قران هنوز در آکادمیها و انستیتوها مورد استفاده قرار گرفته رفرانس تلقی میشود.
به این ترتیب نفرت و میل به درهم شکستن دین نو یعنی آئین محمد و دین قدیم یعنی دین زرتشت و دیگر ادیان ایرانی پیش از او، نقطه وحدتی یافتند و پا از درهم شکستن فراتر نهاده به تاریخ زدائی پیش رفتند. عاشورا بخشی از سیاست تاریخ زدائی از جریان ظهور مذهب نو و ایرانی زدائی بنی امیه
تاریخ زدائی بنی امیه و امویان شامل ایرانی زدائی و «محمد پیامبر و قران» زدائی و جایگزین کردن سیاست رومی بیزانسی و فرهنگ مسیحی با قرائت خاص بجای آنهاست. در تاریخ میخوانیم:
درست زمانی که قتبیه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه سوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت و درست وقتی که ایرانی ستیزی حجاج، زبان پهلوی را که زبان رسمی عراق بود به عربی تغییر داد و دیوانهای عراق و دفتر ودستکهای اداری را نیز از فارسی به عربی باز گرداند، برای تزئین کعبه بعد از ویران کردن و تخریبش کاشی به امپراطور روم سفارش میدادند (امپراطور روم در نقش کاشیکار کعبه!!!)، و عبدالملک مروان شامیان را از رفتن به مکه باز میداشت و از یک فقیه درباری به اسم ابن شهاب زهری فتوا گرفت که اینها میتوانند مراسم حج را به بیت المقدس بروند و طواف کنند حول قبهای که به امر خلیفه آنجاساخته شده بود. شامیان اعمال عرفه و قربان را هم همانجا انجام میدادند.
حجاج ابن یوسف اتاقکی میخواست بسازد درست بالای کعبه تا آنجا بنشیند و شراب بنوشد. (نه در کنار بلکه بالای کعبه تا تفوق خود را در مورد به زیر کشیدن فرهنگ مذهبی و «مذهب نو زدائی» از شبه جزیره نشان دهد.
کشتار باز ماندگان مهاجر وانصار امری فراتر از سیاسی بلکه تاریخ زدائی ست که نه به زمان حال مخالفان فکریش بلکه به گذشته نیز رحم نمیکند. حتی سنگ گور مردگان را نیز تعویض میکنند. فردی را که در گذشتهای دور پیامبر را در مدینه خانه داده پیدا کرده و خانهاش را به آتش میکشند. میزان سبعیت و شقاوت در حدی ست که جز با تلاش برای تاریخ زدائی معنائی پیدا نمیکند. با مردم مدینه جنگیده و پس از پیروزی آنها را بردگان تلقی کرده برای آزادیشان برای یزید بیعت میخواهند. قتل حسین هم در این راستا بود. تاریخ زدایی و پاک کردن قران و کسانی که ناطق آن هستند و ایرانی زدائی و جلوگیری از ینکه دو جریان ظهور کتاب نو در منطقه ساسانی با قدرت ایرانیان یکی شود.
گرایش مبارزه با هر دین پیش از مسیحیت وهر دین نو بعد از مسیحیت از سوی روم در زمان ساسانیان نیز وجود داشت شاهان ساسانی به آن واقف بوده با کجدار و مریض با آن کنار آمده آنرا دور میزدند. مثلاْ ازدواج یکی از همین شاهان با یک مسیحی که به مذاق موبدان درباری هم خوش نیآمد اما انجام گرفت.
یک نمونه شایسته مطالعه رفتار خسروپرویز با نعمان فرمانده حیره است که توسط مورخین بسیار نقد شده و سیاست خسروپرویز را نادرست تشخیص داده و مقدمه پیروزیهای بعدی لشگر اعراب نیابتی شمردهاند.
نگارنده گر چه نظرهای مختلف مورخین را در مورد شکست نهائی ساسانیان مطالعه کرده و برخی از آنان از جمله تضعیف دولت ساسانی در نتیجه جنگهای طولانی و پر هزینه با رومیان، جنگ و دعوای داخل دربار و اشراف برای قبضه قدرت و یا گرفتن سهم بزرگتری از آن، وتداخل موبدان درباری را در امور کشوری و چندین مورد دیگر را بجا میداند اما به گمانم آنچنان که باید به ایدئولوژی مذهبی دشمن ساسانیان یعنی رومیان بها داده نشده و دست کم گرفته شده است.
بله، بسیاری انحلال دولت حیره را از سوی خسروپرویز اشتباه بزرگ او میدانند که راه را برای تهاجم نیروهای نیابتی گشود اما خسرو پریز علیرغم سیگنالهای دوستانهای که به نعمان فرستاد تا راه دوستی را با وجود «دوری» که از سوی او مرتب به آن افزوده میشد، نادیده گرفته و اتحاد را ابقا کند، طرف مقابل با سیگنالهای کاملا مشخص به این علائم جواب منفی داد. أولا مسیحیت رومیان را پذیرفته بود. که آغاز شرکت در جنگهای صلیبی آنان محسوب میشد. و
. دیگر از نعمان همکیش (نه الزاما ایمانی بلکه ایدئولوژیک) با رومیان نمیشد انتظار داشت که برای خسروپرویز در سیاست کلی او با روم، همان عامل صدیق و قابل اطمینان گذشته باشد. منطقی بود جای آن اعتماد را در دل خسروپرویز بدگمانی بگیرد، بدگمانی از اینکه نعمان عاملی در دست روم گشته، و در اجرای سیاست آن دولت، به تحریک و آشوب در قلمرو عربنشین ایران و مرزهای غربی ایران با روم بپردازد، یا در هنگام ضرورت و جنگ به جای همکاری با دیگر مدافعان ایرانی، خود به کمک مهاجمان شتافته، و از پشت به مدافعان ایرانی بتازد. به او خبر داده بودند که نعمان از روم اسلجه دریافت کرده است. و وقتی خسرو پرویز برای رفع عداوتها از دختر او خواستگاری کرد جواب شنید که زیبا رویان دراطراف او بسیارند و میتواند به همانها اکتفا کند.
چون خسروپرویز، نعمان را به دربار فراخواند، نعمان که از احضار نابهنگام خود به دربار بیمناک شده و حدس میزد خبر داد و ستدهای پنهانی ش با روم به گوش شاه رسیده باشد سلاحها و جنگ افزارها را نزد یکی از شیوخ قبائلی به امانت نهاد و جانشینش نیز حاضر به پس دادن سلاحها نشدکه بعدها همین سلاحها در جنگ ذوقار علیه سپاه ایران به کار میرود. عامل انتقال اسلحهها نیز بعد از استقرار سعد بن ابی وقاص از پنهانگاه خارج شده و قصری برای سعد ساخته..
این شخص روزبه، پسر بزرگمهر مرزبان یکی از پادگانهای ایران در مرز روم در همین منطقه بوده، و به روم گریخته و در آنجا پناه گرفته بود؛ و با توجه به مطالعه در سوابق تحریکات دولت روم در قلمرو عربنشین ایران به قصد آشوب و درگیر ساختن دولت ایران، میتوان به این نتیجه رسید که آنچه این مرزبان ایرانی در انتقال آن دست داشته، جنگافزارهایی بودهاست که دولت روم به قصد مسلح ساختن نعمان و برانگیختن او ضد خسرو برای او میفرستاده و همین امر باعث بیمناکی این مرزبان از پادشاه ایران و پناهنده شدن او به روم بودهاست.
به هر حال با توجه به همه علتها میتوان چنین انگاشت که خسرو پرویز با زمینه بدگمانی شدیدی که نسبت به نعمان پس از مسیحی شدن ایدئولوژیک او داشته وقتی خبر یافته که نعمان نهان از چشم او و کارگزارانش با رومیان سر و سری داشته و با کمک آنان به ذخیره کردن سلاح و جنگافزار پرداختهاست، با شروع مجدد جنگ با رومیان در سال ۶۰۲ میلادی، پیش از آنکه نعمان هماهنگ با سیاست جنگی روم در این منطقه به حرکتی برخیزد او پیشدستی کرده و نه تنها خود او بلکه ریشه امارت چند صد ساله خاندان او را هم که پیوسته شاهان ساسانی آن را در آن خاندان باقی گذاشته بودند از بیخ برکنده است.
خواستم از تاریخچه تمایل روم برای ایجاد ستون پنجم در داخل گستره ساسانی و تلاش شاهان ایرانی برای نادیده گرفتن این جریان و گره زدن مجدد پیوندها به أنواع لطائف وحیل، نمونهای داده باشم تا مشخص شود اقدامات روم شرقی مستقر در شام برای تولید و سازماندهی یک نیروی نیابتی از اعراب شبه جزیره و بیرون شبه جزیره برای درهم شکستن ساسانیان بدون ریشه و اتفاق نبوده است. کما اینکه پیدایش به یکباره جاسوس بیزانس که به زبان و ادبیات امروزی گنده لات و خر شر ناحیه عراق بوده، در حجاز و از پای ابوبکر آویختنش تا نیروی انسانی در اختیار او قرار دهد بلکه ساسانیان را در هم بشکند، خط سیر روشنی دارد.
اخیرا از یک خانم امریکائی در حین برگزاری یک دوره در داشنگاه شنیدم که قانون اساسی امریکا متاثر از تفکرات کالوینیستها بر مبنای پذیرش آمریکا به عنوان شهر مقدس جدید (نیو جروزالم) بنا نهاده شده که طبعاْ برده داری و استعمار کشورهای دیگر را میتواند توجیه کند.
ادامه دارد
طاهره بارئی