Friday, May 3, 2024

صفحه نخست » از شاهزاده تا تاجزاده، تاری وردی

Dialog.jpgاین روزها صحبت‌های آقای نصیری، از شاهزاده تا تاجزاده، سر و صدای زیادی در ایران و نیز در خارج از آن بر پا کرده است. از آنجا که منتقدان این بیان در هر دو سمت و سؤ بر آشفته شده ا‌ند، لذا سعی‌ خواهم کرد نظری اجمالی‌ و روشنگر بر این گفته بیندازم تا راستی‌ یا ناراستی این سخن آشکار شود و نیز علت مخالفت با آن و همچنین چند و چون مخالفان سینه چاک آن نیز آشکار گردد.

در پیش در آمد این مقاله، لازم است بگویم که این نگاه سه وجه مهم، جناب شاهزاده و آقای تاجزاده و آقای نصیری، دارد که هر کدام نماینده یک جریان فکری و تاریخی‌ هستند و بیان و کشف ارتباط آنان با توجه به مسائل تاریخی‌ و سیاسی و تاریخ سیاسی، خصوصا در محدوده جغرافیای سیاسی ایران، ممکن خواهد شد.

سالها هست که احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی و جریان‌های فکری در خارج از ایران علم مخالفت با جمهوری اسلامی را بر افرشته ا‌ند و با روش‌های مختلف سعی‌ میکنند که صدای خود را به مردم جهان برسانند که عمدتا با تظاهرات و تجمعات در خارج از ایران به خصوص در کشورهای اروپایی صورت می‌گیرد. اما دو نکته قابل تامل درباره این جریانات به اصطلاح فکری و در واقع سازمان‌های سیاسی این است که نخست، تمامی این گروه‌ها پیش از انقلاب مخالف حکومت شاهنشاهی و شخص محمد رضا شاه پهلوی بودند و در این دشمنی تا آنجا پیش رفتند که بسیاری از این گروه‌ها، جنگ مسلحانه با حکومت شاهنشاهی را آغاز کردند. دلیل این مخالفت را نیز بی‌ عدالتی و فقر، وابستگی شاه و سرسپردگی او به غرب به خصوص آمریکا بیان می‌‌کردند. یک بخش از این گروه‌ها، آنچنان که پس از انقلاب مشخص گردید و پیش از آن در پرده شعار و بی‌ خبری پنهان بود، یا مستقیم در خدمت پایگاه به اصطلاح سوسیالیست بودند و تمامی‌ خط و مش خویش را نعل به نعل از آنان دریافت میکردند و یا به لحاظ فکری به آن وابسته بودند. گروه دیگر که در راس آنان گروهی از روحانیون بودند که عدول از ارزشهای اسلامی را دلیل مخالفت با حکومت شاهنشاهی بیان میکردند. البته در واقع امر این بود که روحانیت به لحاظ تاریخی‌ بقای خویش را در واپس گرایی و حیات ارزشهای پوسیده جامعه‌ای عقب مانده جستجو میکرد و ورود مدرنیته به ایران و برپایی روابط نوگرایانه و علمی‌ و مبتنی‌ بر پیشرفتهای قرن بیستم در همه عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌ را در هر جهت برای خویش خطری بزرگ می‌‌دانست.
البته گروه سیاسی و همفکر به لحاظ مذهبی‌ با روحانیون نیز وجود داشتند که بعدها از دشمنان شماره یک هم شدند که در تصفیه‌ای خونین با حکومت تازه بر آمده از انقلاب حذف شده و جلای وطن کرده و به دامن دشمن درجنگ با ایران دراویختند.
نکته بعدی این که همه این گروه‌ها، با شعار هدف وسیله را توجیه می‌کند به میدان آمدند، و در انقلاب پنجاه و هفت در پشت سر رهبری روحانیت قرار گرفته و تنها هدف خویش را سرنگونی حکومت شاهنشاهی جستجو میکردند که البته دلایل مخالفت آنان نیز بر شمرده شد. متاسفانه بسیاری از اینان جوانان تحصیل کرده‌ای بودند که حقیقت موضوع را نمیدانستند و از احساسات و البته بی‌ مطالعه‌ای آنان نسبت به تاریخ ایران و سیاست جهانی‌ بهره برداری کامل میشد. اینان نه از تاریخ اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌ ایران قبل پهلوی، دستکم دوران قاجار، اطلاع داشتند و نه از سیاست جهانی‌ در قبال انرژی و نه از جنگ سرد و نه دست‌های پنهان. اغلب جوان پر شوری بودند که فاقد شعوری سیاسی بودند و اگر هم اهل مطالعه بودند یا در زمینه کتاب‌های درسی‌ بود، که آن هم کمتر، و عمدتا کتاب‌های ایدئولوژیکی بود که سازمان یا حزبشان تجویز میکرد که محتوای آن نیز آشکار بود. آنچه که به مغز اینان تراوش میشد اغلب در مورد جنایت شاه و اسارت ملت دربند و آزادی توده‌های دربند بود. و از آنجا که ایدئولوژی چشم عقل آدمی‌ را کور می‌کند، لذا هر پیشرفت در ایران آن زمان را نه تنها نمیدند که منکر نیز بودند و دست‌های پنهان و پیدا از اینان به عنوان پیاده نظام استفاده‌ها برد.
آشکارا بود روحانیت که به لحاظ تاریخی و همنشینی با قدرت و جایگاه در بین عامه مردم سبقه‌ای بیش از همه اینان دارد، و نیز همه اینان در لوای رهبری یک روحانی قرار گرفتند، به آسانی میدان را به اینان وا نمیگذارد و این شد که در بازی قدرت، بازی را، یک به یک به حکومت بر آمده از روحانیون باختند و چون باختند و به سرنوشتی دچار شدند که خود برای بسیاری از انسانهای خدوم، در ابتدای انقلاب، رقم زده بودند فریاد دادخواهی اینان و یا به قولی‌ وامسلمانا‌ی آنان بر آمد و... عجب از گردش روزگار!
البته کسی‌ منکر اشتباهاتی که در نظام شاهنشاهی اتفاق می‌‌افتاد، نخواهد بود. اما تفاوت بسیار است میان پدری دلسوز که اشتباهاتی دارد تا ناپدری که جز ویرانی و تباهی هیچ نمی‌‌شناسد.
اما پر واضح بود که در همان حکومت نوپای اسلامی و حامیان آن، مانند همه حکومت‌های انقلابی‌ مبتنی‌ بر شور و شعار، با گذشت زمان شکاف‌های بسیار خواهد افتاد. در هر دهه به فراخور زمان، شکاف‌های بسیاری آشکار گشت و آنچنان که لازمه هر حرکت تند بنیاد گرایی هست، با فروخفتن آن هیجانات، گروهی به گذشته خویش به باز نگری میپردازند.
دوره اصلاحات و حکومت محمد خاتمی بزنگاه‌ترین فرصتی بود که حکومت بنیادگرا بتواند دستکم در برخی‌ از عرصه‌ها خویش را بازسازی کند اما به دلایل مختلف که از حوصله این مقوله خارج است، دولت مستعجل بود. اما تنها دستاورد مهمی که از آن دوره نصیب گشت، بر آمدن گروهی از حامیان و همفکران و همراهان پیشین بود که اکنون به گذشته خویش و آنچه در حیات سیاسی ایران در پنجاه و هفت اتفاق افتاده بود و تردید مینگریستند که این دگردیسی تدریجی‌ بود که با گذشت زمان به شکاف و بعد تر به ریزش بزرگی‌ منتهج شد. آقای تاجزاده و آقای نصیری از بارزترین نمایندگان این گروه فکری هستند.
آنچه متاسفانه به خاطر فقدان نگاه سیاسی پویا و به روز خصوصا در اپسوزیون، اگر بتوان گفت، اتفاق افتاده و می‌‌افتاد پیدا کردن متهم آن هم فقط در ایران آن هم در اصلاح طلبان است. آنچنان که در ابتدای مقاله آمد حکایت این مدعیان خارج نشین حکایت شعر، گر رسم بود که مست گیرند، هست. ساده‌ترین نکته‌ای که اینان از نظر دور می‌‌دارند، پایمردی امثال تاجزاده است که عمر خویش را در آن زندان وحشت طی‌ می‌کند، بر اشتباه خویش اعتراف می‌کند و شرایط سختی را که امروز تحمل می‌کند، تاوان اشتباهات گذشته خویش میداند و با شهامت از بالاترین قدرت مستبد جرار حاکم انتقاد می‌‌کند و آنگاه او را سوپاپ اطمینان، جیره خور نظام و همراه بازی نظام مینامند. و در مقابل، بر کنج عافیت نشستگان آن سؤ که در امنیت کامل پلیس به خیابان میروند خودقهرمان می‌شوند و حامی خلق!
که اگر این را ف‌.‌م. سخن بگوید چه باک اما اکبر گنجی که خود دیده و کشیده چگونه از آن سوی بام افتاده است!

البته در همراهی و همپایی بسیاری از هموطنان خارج کشور و حسن نیت آنان در همقدمی با رستاخیز‌های داخل ایران شکی نیست که روی سخن با دن کیشوت‌های برون کشور است
که در خیالت واهی خویش غوطه ورند و بر سایه خیال خویش هجوم قهرمانانه می‌‌برند.
اما نکته دیگر، در تمامی این سالها آنچه در خارج از ایران اتفاق افتاد نه تنها باعث ترس و وحشت حکومت روحانیون نشد، چه بسا مایه تمسخر آنان نیز بود. اما تنها باری که از بالاترین قدرت حکومت ایران واکنشی در برابر یک شخص یا جریانی در خارج از ایران سرزد، واکنش رهبر جمهوری اسلامی نسبت به خاندان پهلوی بود.
چرا
آنچه مسلم است، در سالهای اخیر مردم ایران، به خصوص نسل جوان، از وضعیت ایران و پیشرفت‌های رو به آینده آن، علیرغم برخی‌ اشتباهات که عجیب هم نبود، در ایرانِ پیش از تباهی پنجاه و هفت پی بردند و آنچه نسل ناا آگاه دیروز برایشان رقم زدند آگاهی‌ یافتند و اینگونه با حسرت و افسوس به گذشته از دست رفته خویش، که بنیان خوشبختی‌ امروز آنان بود نگاه می‌‌کنند. و اینگونه پیش از پیش به خدمات پدر و پسر که در طی‌ پنجاه و پنج سال ایران در غلتیده در تباهی قاجار را به یکی‌ از امیدوارترین کشورهای جهان بدل کردند، پی بردند.
در افسانه‌های ایران آمده است که چون ضحاک بر ایران ظفر یافت و مغز سر جوانان ایران خورشت ماران او گردید، جمله بزرگان به دنبال مردی از سلاله شاهی‌ بودند که تا بتواند اتحاد و یگانگی را در بین مردم بر پا دارد. این تمثیل و افسانه کهن خود بیانگر جایگاه و نقش شاهزاده در خیزش و رستاخیز امروز ایران است که می‌‌تواند به عنوان نمادی از اتحاد مردم برای رهایی باشد. از سوی دیگر ایستادگی تاجزاده و امثال او، که کم نیستند، و روشنگری امسال آقای نصیری آن هم در داخل ایران، راه را برای خیزش مردم و ترک در دیوار شکاف افتاده استبداد دینی هموار می‌‌کند و اینجاست که می‌‌توان به آن نگاه از شاهزاده تا تاجزاده با دیده‌ای باز نگریست و گرفتار توهم یا پیرو کینه در سینه جهل مانده نشد. آنچه مسلم است برخلاف آن نگاه کورکورانه پنجاه و هفت، که عطش برای کشتن و نابود کردن داشت و به هیچ چشم انداز خردمندانه‌ای متکی‌ نبود که هیچ، از سر جهل بر شعار و دروغ و خرافه تکیه داشت، امروز بایست و شایسته است که با نگاه خردمندانه و رو به آینده بر مجموعه حوادث نگریست و از هر حادثه تلخ دیروز پند گرفت و آن را به نقطه قوت بدل کرد.
در این راه، هر کس بهتر می‌‌اندیشد مسولیتی بیشتر دارد و خاموش تر که طبل غازی بلند آواز است و میان تهی.


تاری وردی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy