Wednesday, Jul 3, 2024

صفحه نخست » حدیث یک نسل، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgبه یاد "حدیث نجفی" در روز‌های کشاکش دو نماینده حکومتی طلبکار از مردم.
دختری زیبا با چشمانی درخشان گیسوان بلند و طلائیش راگره می‌زند.
کفش‌های کتانیش را می‌پوشد. بی هراس از گزمگان پناه گرفته در پشت ستون‌های شب قدم در کوچه می‌نهد.
گلوله نابکاری سینه جوانش را می‌شکافد. با شعار آزادی بر زمین می‌غلتد.
دخترک زیبا این همه شجاعت از کجا آورده‌ای؟

از کدام مل چشیدی که چنین مستانه وشجاع در میان میدان سر فراز با دستانی خالی میجنگی؟ برای چه می‌جنگی؟
بر میگردد دهان می‌گشاید. " برای آزادی! "شجاعتم زائیده نفرت است وعشق، کینه است وامید. ترس است وشجاعت. عصیان است، آرامش.
عصیان ارزشمند این نسل از سر آگاهی! عصیان به رژیمی که کودکی وجوانی ما را گرفت. دریچه‌های شادی را بر روی ما بست.
حیات یک ملت را به نابود‌ی کشید،
نوجوانان وجوان را، مردمان این سرزمین را در اندازه کوتوله‌های هیئتی خود کوچک کرد.
ما را که می‌دانیم زندگی این نیست که مشتی متعصب عقب مانده وعقده‌ای، دزدان وغارتگران قانونی، بنام خداجهنمی را بر ما تحمیل کرده‌اند.
من ونسل من از خدای این قوم وحشت داریم. با او بیگانه‌ایم.
ما خدائی را که پیوسته طرف دزدان، زورگویان وجنایت کاران را می‌گیرد نمی‌خواهیم. خدای ما عشق است، شادی است، عدالت است، خدای دوستی است مهر است وگریزان از جنگ. من ونسل من نفرت داریم از این حکومت، از هر شیادی که بخواهد بیاری این حکومت بشتابد. نام من اگر دور تر بروی قرته العین است، دور تر گرد آفرید است. نام من ده‌ها دختران وپسران جوان ونوجوانی است که توسط این رژیم کشته شدند. ده‌ها زن فرهیخته بهائی است که بیگناه بدار آویخته شدند. موناست. نیکااست، ساریناست، مهدی است، فرشاد است کیان کوچک است. ما شناسنامه این دوره از مبارزه هستیم. دکتر سمندری هستیم در بیمارستان خمینی تبریز که بجرم بهائی بودن اعدام گردید. خانم فرخ روی پارسائیم، مجید رهنوردیم که بر سر دار شادی مردم آرزو می‌کنیم.
من حدیثم! حدیثی از جنس زمان! نه بیان کننده اوراد هزار ساله! من از عزا نمی‌گویم! بر جنازه‌های هزار ساله مویه نمی‌کنم! من از زبان البخاری"حدیث جهنم و بهشت نمی‌خوانم.
. من! نه ما حدیث امروزیم
حدیث نسلی قربانی شده درحدیث‌های دینی بیادگارمانده از دیروز که تار مویمان فساد می‌آفریند و لبخند مان معنی اغواگری می‌دهد.
من، ما، حدیث درد مندی یک نسل هستیم! نسلی در جستجو زندگی، شادی، عشق، امید، کار، آفریدن، سر افراز زندگی کردن.
ما حدیث دردمندی مادرانی هستیم که تصویر فرزندان بر دست در میان گور‌های بی نام می‌گردند وعدالت طلب می‌کنند.
منی نیست. ما حدیث گورستان‌های گمنامیم! حدیث خاورانیم. در سیمای دونسل بعد. ما حدیث رنج، حدیث چهره در هم شکسته "سپیده رشنو" هستم
حدیث "مهسا" با پیکری لهیده بر تختی درگوشه بیمارستان. حدیث صد‌ها زن آزاده شکنجه شده در زندان‌ها.
آغاز یک جنبش. شعار تکرار شده بر زبان میلیون‌ها جوان ایرانیم که در میان اشگ وخون! در میان گلوله ومرگ "زن، زندگی، آزادی "را فریاد می‌زنند. نسلی که که سال‌ها از حکومت غاصب اسلامی فاصله گرفته وبر سرنگونیش می‌جنگد.
ما درد مشترکیم مارا فریاد کنید. ما از زبان پدران ومادران فرزند از دست داده، از فریاد برخاسته از سفره‌های خالی، فریاد خشم مردم بشنوید.
مردمی که از جمهوری اسلامی عبور کرده بشیوه خود با امید به آینده مبارزه می‌کنند. آتینه بل بر چهره حکومت اسلامی انداخته و یک نه بزرگ در برابر او می‌نهند نه به رهبر، نه به انتخابات، نه به جمهوری اسلامی.
لبخندی می‌زند و دور می‌شود دختری با چشمانی پر ازعشق و آرزو با جای خون آلود گلوله‌ای نشسته برقلب.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy