دنیس راس در یادداشتی می نویسد: اسرائیل باید با تغییر رویکرد، به جای ادامه جنگهای فرسایشی در جبهههای مختلف، به دنبال ایجاد یک راهبرد بلندمدت باشد که شامل همکاری با ایالات متحده و توافقهای دفاعی با سعودیها و مسیری معتبر برای تشکیل یک دولت فلسطینی باشد
منبع: فارن پالسی / ترجمه تحریریه دیپلماسی ایرانی
ایران پنهان نمی کند که خواهان نابودی اسرائیل است. راهبرد تهران این است که اسرائیل را زیر فشار مداوم نگه دارد تا با درگیری های ادامه دار در مرزهایش بفرساید. نکته تلخ اینکه گرچه چنین چیزی را می توان به روشنی دید، اما به نظر می رسد که رویکرد کنونی اسرائیل، بازی در زمین ایران است.
رهبر معظم ایران، آیتالله علی خامنهای، مدتهاست که تصور میکند اسرائیلیها در صورتی که به طور مداوم تحت فشار تهدیدات نظامی قرار بگیرند، کشور را ترک خواهند کرد. آنچه برخی به عنوان "حلقه آتش" دور اسرائیل مینامند، از همین فرضیه ناشی میشود.
اینکه آقای آیت الله خامنهای و سید حسن نصرالله، رهبر حزبالله، در این مورد اشتباه میکنند یا نه، چندان مهم نیست - زیرا اسرائیلیها، با وجود تمام اختلافاتشان، آشکارا نشان دادهاند که برای کشورشان خواهند جنگید و در آن باقی خواهند ماند. مهم این است که آقای آیت الله خامنهای و نصرالله به این گزاره باور دارند و راهبرد نظامی خود را بر این اساس طراحی میکنند - و متأسفانه دولت اسرائیل در حال افتادن در دام آنهاست.
نصرالله در یک سخنرانی در ژانویه گفت که اسرائیلیها ریشهای در این سرزمین ندارند و تحت فشار، آن را ترک خواهند کرد. رهبر ایران نیز گفته است که "مهاجرت معکوس" به معنی پایان اسرائیل خواهد بود.
بر پایه این منطق، این دو رهبر بر این باورند که راهبرد مناسب بلندمدت، وادارکردن اسرائیل به جنگ در همه جبهههاست: در غزه، در مرز شمالی با لبنان و در کرانه باختری، به ویژه با تسلیحات، مواد منفجره و پولی که از طریق ایران به این مناطق میآید؛ البته به شرطی که این مسئله، ایران را به طور مستقیم وارد درگیری نکند و مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی، حزبالله، را به خطر نیندازد.
اگر شک و تردیدی در مورد تمایل ایران به پرهیز از جنگهای همهجانبه باقی مانده باشد، باید پس از ترور هدفمند فؤاد شکر، که احتمالاً دومین چهره مهم حزبالله بود، و ترور اسماعیل هنیه، رئیس سیاسی حماس، از بین برود. اگرچه هر دو، رهبر ایران و نصرالله، وعده دادند که واکنش سختی نشان خواهند داد و اسرائیل هزینه سنگینی برای این اقدامات خواهد پرداخت، اما تاکنون از انجام کاری که به تشدید تنش منجر شود، خودداری کردهاند. هنگامی که حزبالله بالاخره واکنش نشان داد، نصرالله اعلام کرد که یک موفقیت بزرگ انجام شده است (با هدف پرهیز از اقدام بیشتر).
در حالی که آیت الله خامنهای و نصرالله تهدیدات تلافیجویانه خود را با اقداماتی عملی، پشتیبانی نکردهاند، مصمم هستند که اسرائیل را تحت فشار مداوم نگه دارند و آن را درگیر جنگهای فرسایشی کنند. در واقع، تحلیل بردن اسرائیل در باتلاقهایی که برایش از نظر نظامی هزینهبر است و آن را از نظر سیاسی در صحنه جهانی منزوی میکند، هسته اصلی راهبرد ایران است. همانطور که رهبر معظم ایران در ماه مارس مطرح کرد، اسرائیل "در بحران است" زیرا "ورود رژیم صهیونیستی به غزه، برایش یک باتلاق ایجاد کرده است. اگر امروز از غزه خارج شود، شکست خورده است. و اگر خارج نشود، باز هم شکست خورده است."
سیاستهای کنونی اسرائیل، در حال تأیید راهبرد ایران است. اسرائیل اکنون درگیر جنگهای فرسایشی در غزه، در مرز شمالی خود و به طور فزاینده با گسترش عملیات در کرانه باختری است. هر یک از این درگیریها بهطور جداگانه ممکن است منطقی به نظر برسند، اما بهطور جمعی، به معنای بازی بر پایه ی شرایط ایران هستند. این بدان معنی نیست که اسرائیل باید اکنون به دنبال جنگهای همهجانبه با حزبالله یا ایران باشد بلکه این است که اسرائیل به یک راهبرد تازه نیاز دارد.
گفتن این حرف، از انجام آن آسانتر است. این امر مستلزم تصمیمات دشوار اما ضروری توسط بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و دولت بایدن خواهد بود. رئیسجمهوری بعدی ایالات متحده باید آماده باشد تا اقداماتی انجام دهد که برخی از این تصمیمات سخت را بیشتر موجه سازد.
برای اسرائیل، چنین راهبردی باید با پایان دادن به جنگ در غزه آغاز شود. دولت بایدن تلاش میکند با رسیدن به یک توافق بر سر گروگان ها، راهی برای آتشبس دائمی فراهم کند. متأسفانه، این اقدام، یحیی سنوار، جانشین اسماعیل هنیه، را به داور اصلی تبدیل میکند که آیا میتوان به توافق رسید یا نه، حتی با فرض اینکه نتانیاهو به طور جدی به دنبال یک توافق آزادی گروگان ها باشد، که بسیاری از اسرائیلیها در این هم تردید دارند.
در حالی که امیدوارم تلاشهای تحت رهبری آمریکا موفق شوند، باید یک طرح جایگزین (طرح (B وجود داشته باشد که تمرکز آن بر پایان دادن به جنگ برای آزادی گروگانها باشد، نه دستیابی به توافق آزادی گروگان برای پایان دادن به جنگ. برای این منظور، نتانیاهو باید بتواند به شکل معتبری مدعی پیروزی شود، با استناد به انهدام توان نظامی حماس، تخریب بخش عمدهای از زیرساختهای نظامی آن (انبارهای تسلیحات، آزمایشگاههای تسلیحاتی، تأسیسات تولید سلاح و تونلها) و جلوگیری از قاچاق برای جلوگیری از بازسازی حماس. اسرائیل بسیار به دستیابی به این هدف نزدیک است زیرا توانسته هم حماس را به عنوان یک نیروی نظامی و هم بخش بزرگی از زیرساختهای نظامی آن را منهدم کند.
تمرکز نتانیاهو بر رفح و کریدور فیلادلفی نادرست نیست، زیرا باید بتواند قاچاق زمینی و زیرزمینی سلاح از این منطقه را مهار کند.
عملیات انفجار پیجرها ۱۵ سال پیش برنامه ریزی شده بود
دهنکجی طالبان به تهران در حضور مسعود پزشکیان