Wednesday, Sep 25, 2024

صفحه نخست » بهزاد نبوی چریک آرام

01_nabavi.jpgعصر چریک‌ها: روایت احمد غلامی از گفت‌وگو با بهزاد نبوی چریک آرام

بهزاد نبوی: شهید رجایی گفت بهزاد می دانی من قرار است نخست وزیر شوم؟ هر دونفرمان غش غش خندیدیم!/ یک مشت آدم صفرکیلومتر آمده بودیم توی دولت

بهزاد نبوی، فعال سیاسی و از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از همان نوجوانی به سیاست روی آورد و قبل از انقلاب با چهره‌هایی همچون مصطفی شعاعیان به كار تشكیلاتی پرداخت. فعالیت سیاسی آن سال‌ها چنان سخت بود كه آنان را به زندگی مخفیانه واداشت تا حدی كه مدت‌ها شب‌ها در گورستانی سپری می‌كردند و در قبرها می‌خوابیدند. او بارها قبل و بعد از انقلاب، بازداشت و زندان را تجربه كرد. این چریك آرام، از تجربیات و خاطرات مبارزات خود سخن می‌گوید، از دوران نوجوانی كه سیاسی و طرفدار مصدق و ضد توده بود تا سال ۱۳۴۷ كه به‌همراه مصطفی شعاعیان و دو تن دیگر گروه مسلحانه‌ای تشکیل دادند، و بعد از انقلاب كه در دولت‌های مختلف با شهیدرجایی و میرحسین موسوی و بنی‌صدر و دیگران همكاری كرده و تجربه‌های متفاوت داشته است.

عصرایران - بهزاد نبوی در مصاحبه ای زندگی خصوصی و سیاسی اش را از ابتدا تا کنون بیان کرده است.

او در بخشی از مصاحبه خود با روزنامه شرق گفته است:

بعد از زندان با شهید رجایی هفته‌ای یک بار دیدار داشتیم. دفتر سازمان مجاهدین انقلاب در خیابان شهدا روبه‌روی ساختمان مجلس جدید بود. شهید رجایی هفته‌ای یک روز به آنجا می‌آمد و ارتباط خوب و نزدیکی داشتیم. در زندان قصر و اوین هم با هم بودیم. در زندان تیمی جلوی مجاهدین خلق درست کرده بودیم. بعد از زندان هم ارتباطمان را با هم حفظ کردیم.

یک روز شهید رجایی در جلسه مجاهدین انقلاب به من گفت بهزاد می‌دانی چه شده؟ امروز به من پیشنهاد نخست‌وزیری داده‌اند. دوتایی غش‌غش خندیدیم. هرچه صفر کیلومتر بود نخست‌وزیر و وزیر می‌کردند. شهید رجایی هم از همان گروه بود، یک دبیر آموزش‌وپرورش بود. در کمیته مرکزی هم کار می‌کرد.

در انتخاب وزرایش شرکت داشتم. با کسانی که به‌عنوان وزیر تعیین می‌شدند مصاحبه می‌کردم. کابینه که معرفی شد من هم به‌عنوان وزیر مشاور در امور اجرایی تعیین شدم. همان زمان در مصاحبه‌ای گفتم مشاور در امور اجرایی آچارفرانسه است.

بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور با چهار نفر از ما مخالفت کرد. با من، مرحوم نوربخش، وزیر اقتصاد و میرحسین موسوی، وزیر خارجه. آن دیگری را یادم نمی‌آید. آن موقع روابطمان با جامعه روحانیت مبارز و مدرسین خوب بود. یک روز مرحوم انواری و شیخ محمد یزدی آمدند سراغم و گفتند فلانی ما رضایت بنی‌صدر را گرفته‌ایم که با حضور تو موافقت کند، منتها گفته یک عفونامه بنویسد که قبولش کنم. حالا تو هم بیا یک چیزی بنویس. بالاخره با اصرار آنها نوشتم، تعهد می‌کنم که هرگز در مقابل رئیس‌جمهور قانونی کشور نایستم.

این نامه را بردند و خوشحال برگشتند، چون بنی‌صدر موافقت کرده بود و به این صورت ایشان مرا به‌عنوان عضو کابینه پذیرفت و در دولت وزیر مشاور در امور اجرایی شدم. ستاد بسیج که تشکیل شد، دولت من را به‌عنوان سرپرست انتخاب کرد و وقتی مسئله بیانیه الجزایر پیش آمد، به‌عنوان مسئول انتخاب شدم. در دولت میرحسین موسوی کماکان وزیر مشاور در امور اجرایی، سخنگوی دولت و سرپرست ستاد بسیج ماندم، اما بعدها به وزارت صنایع سنگین رفتم که تازه تشکیل شده بود.
:::


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy