توانا - حسین رزاق، زندانی سیاسی سابق، در یک رشته توییت، مشاهداتش از خاکسپاری کیانوش سنجری را به شرح زیر نوشته است:
«خاکسپاری کیانوش سنجری امروز از ۸:۴۵ صبح با چند تن از دوستان برای خاکسپاری كيانوش سنجرى به بهشت زهرا رفتیم اما نامش در میان اجساد غسالخانه نبود. حدس میزدیم که سریع و مخفی خاکش کردهاند.
محوطه بسیار شلوغ بود و احوالپرسی عده زیادی از مردم با ما نشان از کثرت جمعیتی داشت که برای تشییع کیانوش آمده بودند. پس از مدتی بیخبری از پیکر، بسمت قطعه ۲۵۰ حرکت کردیم شاید آنجا خبری باشد اما به محض حرکت، تازه تعدد ماموران امنیتی مشهود شد که گله به گله هم را خبر میکردند.
اولین دستور از خودرویی با آرم «فراجا» صادر شد که تیمهای پراکنده را صدا میکرد و با نشان دادن ما میخواست «همه بیایند». لحظه به لحظه حلقه نیروهای امنیتی انتظامی، یگان ویژه و لباس شخصیهای ماسکدار گستردهتر میشد که گویی کریدوری میساختند برای ممانعت از ورود ما به داخل قطعه.
در همان فضای ملتهب یکی از دوستانمان هم غیب شد، اما بعد از ۲ ساعت خبر از دستگیری ساعتی و مشاعیتش تا سمت ماشینش بشرط خروج داد. با نیشخند به مامورانی که چشم در چشم و قدم به قدم ما را میپاییدند و مدام در بیسیم و موبایل میپرسیدند «دستور چیست» دنبال مسیری برای ورود به قطعه ۲۵۰ از قطعات اطراف رفتیم اما از سر هر گوری که میگذشتیم دو مامور سر برمیآورد! چنان که انگار تمام قبرستان را مامور امنیتی کاشتهاند!
ساعت ۱۰ شد که دوستان تازه رسیدهای خبر از انتشار تصویر خاکسپاری زودهنگام کیانوش را در سایتی امنیتی دادند! حدس ما درست بود. آنها حتی از جنازه تک تک این مردم هم با تمام رعبآفرینیها میترسند. برای شکل نگرفتن تجمع از صبح بسیاری دیگر از مردم را هم بصورت ساعتی دستگیر کرده بودند.
آنها مثل همیشه خاکسپاری را سراسیمه انجام داده بودند تا مبادا یکی زیر تابوتِ این رعنای عاشق وطن فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دهد و بنیانهای سستشان بلرزد. گرچه مدتهاست دیگر نیازی به هیچ فریادی نیست! همین خوف آنها حتی از جسد تکتک مردم بلندترین فریاد و اعتراف است به لخت بودن پادشاه!»