دادگاهی در استان هرمزگان، درخواست دیه را از طرف خانواده «عطاءالله رضوانی»، بهدلیل بهایی بودن مرحوم رضوانی، رد کرد.
***
براساس بیانیه جامعه جهانی بهایی، «عطاءالله رضوانی»، یازده سال پیش بهدلیل باور به آیین بهایی، بزرگترین اقلیت مذهبی ایران، بهطرز وحشیانهای در خودرو خود به قتل رسید. او پس از تحمل ماهها تهدید فیزیکی از سوی اداره اطلاعات و دفتر امامجمعه شهر، در حملهای به سبک ترور، از پشت سرش هدف گلوله قرار گرفت. جسد آقای رضوانی ۵۲ ساله و پدر دو فرزند، روز ۲شهریور۱۳۹۲ در نزدیکی ایستگاه قطار بندرعباس پیدا شد.
شعبه یک دادگاه کیفری استان هرمزگان درحالی با درخواست دیه موافقت نکرده، که وقوع قتل عمدی را محرز دانسته است. هویت قاتل برای مقامهای حکومت محرز بوده، هرچند این فرد هرگز متهم و محکوم نشد.
«سیمین فهندژ»، نماینده جامعه جهانی بهایی در سازمان ملل متحد در ژنو، گفت: «حکم دادگاه به ما یادآوری میکند که آزار و سرکوب بهاییان در قانون ایران نهادینه شده است، قوانینی که اجازه میدهد جرایم علیه بهاییان با مصونیت کامل از مجازات انجام شود.»
عدالت و نابرابری وضع شده در احکام قضایی جمهوری اسلامی، بهخصوص در موارد قصاص و دیه، راهی برای فرار بهاییکُشان از مجازات بوده است. دهها بهایی از نخستین ماههای پس از انقلاب اسلامی تاکنون با انگیزه نفرت مذهبی ربوده و کشته شدند، ولی قاتلان آنان در پناه قوانین جمهوری اسلامی بدون پیگیری قضایی و به امید ثواب اخروی، به زندگی خود ادامه دادند.
«خانه اسناد بهایی ستیزی» در ایران، نام و شرحی از زندگی بیش از پنجاه بهایی را که در دوره جمهوری اسلامی با انگیزه مذهبی به قتل رسیدند را، منتشر کرده است. هیچکدام از قاتلان از سوی قوهقضاییه جمهوری بهدلیل قتل شهروند بهایی، مجازات نشدهاند.
در ادامه، به معرفی چند تن از این کشتهشدگان که شرایط مشابه با عطاءالله رضوانی داشتند، میپردازیم.
روحالله قدمی، ۶۸ ساله
«روحالله قدمی»، بازنشسته راهآهن ایران بود. حقوق و مزایای بازنشستگی او را پس از انقلاب بهدلیل تمسک به آیین بهایی قطع کردند و قدمی به ناچار برای امرار معاش در دهکده مظفریه در نزدیکی اسلامشهر، به کشاورزی مشغول شد.
در ساعت یازده شب ۲۵خرداد١٣٧١، دو مرد با یک ماشین بدون نمره که خود را مامور کمیته انقلاب معرفی میکنند، به منزل قدمی مراجعه کرده و او را بازداشت میکنند. چند روز هیچ خبری از او نیست. دخترش به کمیته مراجعه کرده، ولی آنان اظهار بیاطلاعی میکنند. دختر آقای قدمی متوجه رفتوآمد دو فرد ناشناس در منزل پدرش میشود. پس از اطلاع دادن به کلانتری، فرد مزبور دستگیر میشود. آن فرد با نشان دادن نوشتهای با خط لرزان و امضا روحالله قدمی، ادعا میکند که قدمی همه اموالش ازجمله منزلش را به آنان فروخته و خودش از مملکت خارج شده است.
پیگیری دختر قدمی منجر به بازداشت مجدد فرد مزبور و برادرش میشود. آن دو اعتراف میکنند که روحالله قدمی تبلیغ میکرده و بدون توجه به ماهها هشدار آنان، ادامه میداده است. آنان در دادگاه گفتند: «قصد داشتیم که او را توبه دهیم و مسلمان نماییم. در راه از او خواستیم که از بهاییت تبری کند، ولی این کار را انجام نداد. سپس گفتیم که به بهاییت بد بگوید، او خودداری نمود. لذا نامهای را که از قبل تهیه کرده بودیم و حاوی بخشیدن تمام املاک به ما بود در مقابل او گذاشتیم و او را مجبور به امضا کردیم. قبل از رسیدن به قم دستها و پاهای او را بستیم و با ضربات چاقو او را کشتیم و بدن او را قطعه قطعه نمودیم و در آتش سوزاندیم.» (یادداشت عطاءالله مهاجرین، یکی از نزدیکان روحالله قدمی)
بیش از یک سال بعد، در ١٨شهریور١٣٧٢، دو برادر به جرم آدمربایی و قتل محکوم شدند، اما دادگاه تصریح کرد که طبق قانون قصاص، چون روحالله قدمی بهایی بوده، مجازات قتل عمد درباره قاتلان او قابل اجرا نیست. علاوهبر این، به پرداخت دیه هم التزامی ندارند. دادگاه فقط هجده ماه حبس تادیبی برای هریک از دو برادر مجازات تعیین کرد که دوران بازداشت آنان پیش از محاکمه هم، بخشی از این هجده ماه بود.
در حکم دادگاه اینطور ذکر شده: «یک فقره آدمربایی منجر به قتل عمدی روحالله قدمی توسط متهمان سلیمان و رحمان ... ثابت و محرز است. ولی با عنایت به امر ثانی در صفحه ۵۱۹ ج ۲ تحریر الوسیله حضرت امام راحل ره و سایر کتب فقیهی از قبیل کتاب جواهر الکلام و غیره که میفرماید یکی از شرایط قصاص تساوی در دین است و در این مورد مقتول به قول کلیه اولیا دم و اهالی محل جز فرقه ضاله و مضله بهایی بوده است. لذا موضوع قصاص منتفی است و با عنایت به مساله ۳۱ صفحه ۵۵۹ ج ٢ تحریر الوسیله، حق دیه نیز منتفی است علیهذا در مورد قصاص اعدام و دیه حکم برائت متهمان صادر میگردد و باتوجه به اینکه عمل ارتکابی عملی غیر قانونی و موجب اخلال نظم و امنیت جامعه و بلکه اختلال در نظام مقدس جمهوری اسلامی میباشد. لذا هریک از دو نفر متهمان نامبرده، به تحمل هجده ماه زندان تعزیری با احتساب مدت بازداشت قبل از صدور حکم محکوم میگردند.»
فرهنگ امیری، ۶۳ ساله
چند سال پس از قتل عطاءالله رضوانی، خبر قتل یک بهایی دیگر به نام «فرهنگ امیری» در یزد منتشر شد. روز دوشنبه ۵مهر۱۳۹۵، دو فرد ناشناس به منزل فرهنگ امیری مراجعه کردند. آقای امیری برای اینکه ببیند چه کسی زنگ خانه را زده است بیرون میرود، که آن دو نفر با چاقو به او حمله کرده و فرار میکنند. ساعتی بعد، فرهنگ امیری براثر ضربات شدید چاقو به سینهاش جان خود را در بیمارستان از دست میدهد.
دو مظنون به قتل دستگیر شدند. آن دو به انگیزه مذهبی برای قتل فرهنگ امیری اعتراف کردند. یکی از آنها گفته بود: «میخواستیم یک بهایی را بکشیم. شنیده بودم که بهاییان، مسلمانانی هستند که از اسلام روی برگردانده و مرتد هستند و ریختن خونشان ثواب است.» دیگری در بازجویی گفته بود: «هدفمان کشتن یک بهایی بود. مهم نبود چه کسی باشد.» آنها حتی در جریان بازجوییها اعلام کرده بودند که در صورت آزادی، بهایی دیگری را به قتل خواهند رساند.
این دو فرد پس از ۹ ماه، با قرار وثیقه آزاد شدند.
قاضی دادگاه گفته است حتی اگر خانواده امیری از شکایت خود صرفنظر نکنند، مجازات در نظر گرفته شده برای دو جوان بسیار سبک خواهد بود، زیرا قانون جزایی ایران دیه و قصاص را تنها در مورد مسلمانان و سه اقلیت دینی مسیحی، کلیمی و زرتشتی که در قانون اساسی بهرسمیت شناخته شدهاند، ذکر کرده است. جمهوری اسلامی بهاییت را بهعنوان دین به رسمی نمیشناسد.
شکرنساء و محمد حسین معصومی، زوج بهایی
ساعت یازده شب جمعه ٣٠آبان۱۳۵۹ در روستا «خونیک» بیرجند، حدود پانزده تن که سر و صورت خود را بسته بودهاند، با چوب، سنگ، چماق و کلنگ به منزل «رحمتالله خونیکی»، از بهاییان روستا که محل سکونت خود و همسر و دو فرزند معصومش بوده حمله برده، سقف خانه را شکافته و وارد منزل میشوند و آن را با نفت و هیزم به آتش میکشند و آقای رحمتالله خونیکی را شدیدا مضروب و مصدوم میکنند. سپس مهاجمان فرار میکنند.
دو شب بعد، همان گروه به منزل خانواده معصومی در روستای «نوک» بیرجند حمله میکنند. «محمدحسین معصومی» و همسر و فرزندانشان، تنها بهاییان روستای نوک خراسان بودند. با کلنگ به سر معصومی میکوبند بعد او را آتش زدند و در گودالی رها کردند. «شکرءنسا»، همسرش را هم زده و طناب دور گردنش میاندازند تا خفهاش کنند. شکرءنسا موفق به فرار میشود، ولی دوباره او را میگیرند و در وسط روستا کتک میزنند. شکرءنسا پس از پنج روز کما، در بیمارستان درگذشت.
مهاجمین این دو قتل فجیع دستگیر شدند و با اینکه خود اقرار کردند، اما با وثیقه آزاد شدند.
قتل این زن و شوهر مسن روستایی در روزنامههای کشور منتشر شد، اما پس از آنکه مشخص شد این زوج روستایی بهایی بودند و قتل آنان بهدلایل تعصب مذهبی بوده، همهچیز مسکوت نگه داشته شد.
شروین فلاح، ۱۹ ساله
«شروین فلاح»، در قائمشهر مازندران زندگی میکرد، اما برای خدمت سربازی به قم رفته بود. او در روز ۷آبان۱۳۷۴ در حین خدمت در شهر قم ناپدید شد. خانواده او در جستوجو و پیگیری از نهادهای حکومتی بودند، ولی نتیجهای نگرفتند. یک بار به خانواده او گفتند شروین برای ماموریت به کرمان رفته و قرار است بعد از پایان ماموریت، به مرخصی برود. پدر و مادرش چند روز بعد دوباره تماس میگیرند، به آنان گفته میشود که شروین به مرخصی رفته است، درحالیکه فرزندشان به جمع خانواده برنگشته بود.
خانواده شروین برای یافتن فرزند ۱۹ ساله خود به همهجا سر میزنند، منطقه به منطقه، پاسگاه به پاسگاه، ولی هرکسی حکایتی را بیان میکند؛ تا اینکه پس از پنج ماه، جسد او را یک شکارچی در محلی دورافتاده پیدا کرد.
مدتی بعد، قاتل او شناسایی شده و او را دستگیر کردند. قتل عمد برای دادگاه ثابت و محرز بوده، ولی چون مقتول بهایی بوده، مشمول قصاص نمیشود. در حکم دادگاه ذکر شده: «در خصوص اتهام (نام قاتل) دایر بر یک فقره قتل عمد غیر مسلمان ...، باتوجه به گزارش مراجع انتظامی و شکایت اولیا دم و کشف جسد و اقاریر صریح متهم در مراحل بازجویی، لذا چون حسب اظهارات پدر مقتول و دایره محل خدمت وی و اسناد و هویت وی، مقتول تابع فرقه بهاییت بوده و از نظر شرع و قانونی به قتل نفس آنان دیهای تعلق نمیگیرد و همچنین قصاص نفس جایز نیست، لهذا متهم موصوف به استناد ماده ٢٠٨ قانون مجازات اسلامی، به تحمل سه سال حبس تعزیری محکوم میگردد... .»
کیان ثابتی
*
برگرفته از [ایران وایر]
*
دستِ اتّحاد...، م. سحر
فرزندِ پاییزم، رضا بی شتاب