Thursday, Nov 28, 2024

صفحه نخست » حضرت چه می‌کنی؟ رضا فرمند

Reza_Farmand_2.jpg

*

*

*

۱

حضرت
دیپلماسی، خلبانیِ سیاست است
دانش و هنر خود را دارد
تو که دیپلماسی نمی‌دانی
در کابین پرواز،
در کابین فرماندهی این کشور چه می‌کنی؟

۲
حضرت
با کاروان سوگواران، با کاروان شتر
تو نمی‌توانی از اتوبان‌ها بگذری
و هرجا که خواستی نماز جماعت بخوانی
راه بندان می‌شود
مرگبار است

۳
حضرت
دهان که باز می‌کنی
سکوت، نایاب می‌‌شود
سخن‌های یکنواخت و افیونی‌ات را
انگار بالا می‌آوری
قلاده‌ای به زبان‌ات ببند
ولگردی‌اش ویرانگر است
با شمشیر و دین نیاکان‌ات
با بمب‌ها و هوش‌های دیجیتالی
رزم آزمایی نکن

۴
حضرت
اینجا که سرزده آمده‌ای خوابگاه من است
این تن و بدن
این هوش و آرزوهای سرکش از آن من است
دین و آیین تو
گذرنامه‌ای به زندگی من نیست

۵
حضرت
این دخترک، همبازیِ عروسک‌هاست
هوش‌اش هنوز بوی شیر می‌دهد
و جوانه‌ی اندام‌اش، تنها شش بهار دیده است
تو که از جنگ و کشتن آبدیده‌تری
و بر این باوری که فرزانگی خدایی داری
چگونه او را عروسانه، همسرانه می‌بینی؟

۶
حضرت
در میدان مدنیّت، ناگهان بیدار شده‌ای
مگر که خواب ببینی که زنی را اینجا
تازیانه بزنی، سنگسار کنی
خواب هم اگر دیده باشی
گفتن‌اش برایت هزینه خواهد داشت

۷
حضرت
تو معنای «جمهور» را از خود
و معنای پاکی را از پلیدی باورهای‌ات آکنده‌ای
و تا توانسته‌ای ناخواسته
به ریش خویش و دینِ نیاکان‌ات
پیش چشم ایران‌شهریان خندیده‌ای

۸
حضرت
لباده‌ی هزارتکه‌ی اندیشه‌ات
یکسره از آیه‌های شرنده است
آنچه از درون پوشیده‌ای
بال و پر سیمرغ نیست باور کن

گیتی پُر از خدا و پیامبر،
پُر از پندارهای انسان است
تو پرواز نمی‌کنی
مردمان این مرز و بوم
سال‌هاست که از سرِ خاک‌ات‌
و از گورگاهِ قدیسان‌ات
نفرین‌کنان برگشته‌اند

رضا فرمند
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy