حججی بدبخت! دیدی چطو شد؟ سرت رفت، زن ات رفت، سوریه هم رفت! توی بیچاره فکر می کردی که اسلام پیروز است، شرق و غرب نابود است! فکر می کردی سدعلی دونگ کاری که می کند از روی الهامات الهی ست و شکست در آن نیست! رفتی مثل یک الاغ سرت را به باد دادی که دشمن را در مرزهایش نگه داری که ایران و آخوندهای کاخ نشین آن امنیت داشته باشند! وَه که چه آرزوی احمقانه ای! حججی! امثال تو هنوز زنده هستند و دنبال همین یاوه های سدعلی مثل به قول خودشان «کلب حسین» می دوند! آن ها هم مثل تو به داستان امام حسین و کربلا باور دارند و فکر می کنند که سدعلی، امام حسین است و آن ها یکی از ۷۲ همراه او! به آن ها بگو بروید یاران سدعلی را در کاخ ها و برج های لوکس و شرکت های میلیاردی تهران پیدا کنید. بچه های یاران امام حسین را در کانادا و امریکا و قشنگ ترین جزایر دنیا پیدا کنید. به آن ها بگو بدبخت ها! مرا ببینید که سرم را عرب ها گوش تا گوش بریدند، زن ام را دوستان ایرانی ام هپولی کردند، سوریه هم که بر باد فنا رفت! لحن جمهوری نکبت هم نسبت به به قول خودشان تروریست های داعش تغییر کرد و بشار هم که من ایرانی را سرباز او کرده بودند، زن و بچه اش را به مسکو فرستاد و خود بشار هم مثل موش تووی سوراخ خزید.
برادرها! اخوی ها! نکنید این کار را! دنبال سدعلی دونگ و اعوان و انصارش راه نیفتید! اگر هم به فکر ایران نیستید به فکر زن و بچه ی خودتان باشید. ببینید مردم چجوری به ریش من می خندند! سدعلی هم دیر یا زود دنبال بشار به جهنم خواهد رفت و ما می مانیم و یک مشت حسرت و پشیمانی. مردم عصبانی سر ما را می بُرند و روی سینه مان می گذارند. مردم را اذیت نکنید. آن ها را با تیر و ساچمه نزنید. چشم های شان را کور نکنید. به آن ها زور نگویید چون فردا پدر مادر همین ها که شما می کشید، تک تک تان را پیدا می کنند و در دروازه های شهر از پا آویزان تان می کنند. دیگر خود دانید. من که بدنام و سر باخته ی مشتی آخوند دونگ شدم. لااقل شما ها از سرنوشت من درس بگیرید.
برف هم به این سرعت ذوب نمیشود!