Friday, Dec 6, 2024

صفحه نخست » تحلیل زیدآبادی از پیامدهای سقوط بشار اسـد

8-8.jpgاحمد زیدآبادی - روزنامه هم میهن

ظاهراً جمهوری اسلامی درصدد است که الگوی رابطه با طالبان افغانستان را برای ارتباط‌گیری با نمونۀ مشابه آن در سوریه تکرار کند.

دولت بشار اسد فقط طی 10 روز حاکمیت خود را از دست داد و سقوط کرد؛ همچون درختی که در برابر تندبادی معمولی از ریشه درآید. در واقع ریشه‌های نظام اسد از سال‌ها پیش رو به پوسیدگی و خشکیدگی گذاشته بود و او تلاشی برای ترمیم و احیای آنها نکرد.

یک سال اخیر اما بیش از هر دوره‌ای دولت اسد را از اقتدار تهی کرد. حزب‌الله لبنان که مؤثرترین نیروی حامی اسد در جنگ داخلی بود، مشغول نبرد با اسرائیل شد و بخش بزرگی از فرماندهان و نیروها و امکانات تسلیحاتی و مالی خود را از دست داد. اهداف نظامی و غیرنظامی سوریه نیز هدف حملات متناوب جنگنده‌های اسرائیل قرار گرفت بدون آنکه اسد امکان واکنشی بازدارنده و یا مؤثر در خود ببیند.

او ظاهراً از طرف دولت نتانیاهو تهدید شده بود که اگر «دست از پا خطا کند» کاخ ریاست‌جمهوری‌اش در دمشق، هدف مستقیم موشک‌های اسرائیلی قرار خواهد گرفت. در این میان، در حالی که حزب‌الله مشغول درگیری همه‌جانبه با ارتش اسرائیل و منابع و اهداف نظامی سوریه زیر ضرب مداوم موشک‌ها و پهپادهای اسرائیلی بود، گروه‌های مخالف اسد در استان ادلب، خارج از سیطره و نفوذ دولت، با خیال راحت در حال آموزش و آمادگی نظامی به کمک حامیان خارجی خود به‌خصوص ترکیه بودند.

از این رو، همین که جنگ لبنان با توافق آتش‌بس خاموش شد، آنها از هر سو به سمت شهرهای تحت کنترل دولت سرازیر شدند و ابتدا حلب و سپس حما و حمص و شهرهای جنوبی و سرانجام دمشق را تحت کنترل خود درآوردند. ارتش سوریه در مقابل هجوم مخالفان، گام به گام از مواضع خود عقب نشست و هر عقب‌نشینی را به عنوان «حرکتی تاکتیکی» معرفی کرد. در حقیقت ارتش سوریه، انگیزه یا توان مقاومت در برابر شبه‌نظامیان عمدتاً اسلامگرا را نداشت و به منظور بقای دولت اسد، کوچکترین فداکاری از خود نشان نداد.

آیا ارتش سوریه به صورتی مخفیانه با شورشیان و حامیان خارجی آنها تبانی کرده بود تا پس از سقوط اسد همچنان نقشی در ادارۀ سوریه بازی کند یا اینکه بضاعتش چیزی بیش از آن نبود؟ این پرسشی است که در روزهای آینده پاسخ آن آشکار خواهد شد. در واقع، پرسش‌هایی از این قبیل دربارۀ چرایی سقوط برق‌آسای نظام اسد و آیندۀ سوریه بسیار است.

در حال حاضر معماهای لاینحل فراوانی در این موارد می‌توان مطرح کرد؛ از جمله اینکه، آیا گروه‌های مخالف که ترکیبی از نیروهای قومی و ملی‌گرا و انواع گرایش‌های مذهبی با سابقۀ بنیادگرایی و خشونت‌پرستی را شامل می‌شوند، پیشاپیش دربارۀ نظام آیندۀ سوریه به توافقی دست یافته‌اند و یا اینکه پس از سقوط اسد قرار است با هم توافق کنند و یا اینکه ممکن است بر سر تقسیم قدرت و غنایم به جان هم بیفتند و جنگ داخلی دامنه‌دار و خونینی را رقم بزنند؟

آیا جامعۀ سوریه از ظرفیت تکثرگرایی سیاسی برخوردار است و یا اینکه پس از یک دور هرج و مرج و نابسامانی به سمت پذیرش یک دولت اقتداگرا تمایل پیدا خواهد کرد؟ بازیگران خارجی از جمله ترکیه، قطر، آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای عربی، هر یک بر کدام گروه‌های مخالف نفوذ دارند و میزان نفوذشان چه اندازه است؟

به فرضِ سیطره یافتن هیئت تحریرالشام بر سوریه و غلبه‌اش بر سایر نیروها، آیا این گروه می‌خواهد از سوریه، افغانستان دیگری بسازد و با تحمیل برداشتی منجمد و سختگیرانه از احکام شریعت بر مردم سوریه، «امارت اسلامی» تازه‌ای در این سوی آسیا به‌پا کند؟

در آن صورت آیا سوری‌ها که اکثریت آنها به فرهنگی از هر جهت سکولار خو گرفته‌اند، چنان نظامی را تحمل می‌کنند و علیه آن دست به شورش نمی‌زنند؟ آیا ارتش سوریه قرار است بخشی از معادلۀ قدرت در آینده باشد و یا مانند ارتش عراق پس از سقوط صدام حسین منحل و در نتیجه شورشگر شود؟ به نظر نمی‌رسد هیچ ناظر سیاسی یا کشوری در منطقه، پاسخ قاطع و روشنی برای این قبیل پرسش‌ها داشته باشد.

با این حال، جابه‌جایی قدرت در سوریه، به طور عیان پیامدهایی دارد که از هم‌اکنون می‌توان نسبت به آنها کم و بیش اطمینان داشت. بدون تردید، اسرائیل از سقوط دولت اسد بیشترین سود را می‌برد. در سال‌های اخیر، هرچند که دولت اسد رأساً تهدیدی علیه اسرائیل نبوده است، اما به واسطۀ میزبانی سوریه از حزب‌الله لبنان و مستشاران نظامی ایران و نیروهای تحت فرمان آنها در خاک خود، دولت عبری نگرانی شدیدی از خود نشان داده است.

اینک با سقوط نظام اسد، هرچند که اسرائیل از بروز بی‌ثباتی و هرج و مرج احتمالی در سوریه بیمناک است، اما در عین حال اطمینان دارد که نیروهای جدید حاکم بر دمشق، نه خود تهدیدی علیه آن به حساب می‌آیند و نه میزبان نیروهای تهدید‌کننده خواهند بود. برخی رهبران گروه‌های شورشی به اسرائیل اطمینان داده‌اند که فقط «دشمن دولت اسد و حزب‌الله و جمهوری اسلامی» هستند و هیچ عناد یا مخالفتی با دولت عبری ندارند!

همین موضع به طور مشخص بر نوع آرایش و توازن قوا در لبنان هم بسیار اثرگذار است. سوریۀ اسد برای دهه‌ها تصمیم‌گیر اصلی مستقیم یا غیرمستقیم در لبنان بوده است. علاوه بر حزب‌الله و جنبش شیعی امل، تقریباً نیمی از مسیحیان لبنان تحت نفوذ خاندان اسد بر کشورشان بوده‌اند و به همین دلیل، رؤسای جمهور و حتی نخست‌وزیران لبنان به ندرت در مقابل دمشق استقلالی برای خود در نظر داشته‌اند. موارد نادر در این زمینه هم معمولاً راهی به عافیت نداشته و عاقبتی چون رفیق حریری و یا اعضای خاندان جمیل پیدا کرده است.

اینک با سقوط خاندان اسد، گروه‌های لبنانی مخالف و حتی همسوی سوریه خود را از قید و سیطرۀ آن آزاد می‌بینند و همین موضوع آنها را ترغیب خواهد کرد که برای خلع سلاح حزب‌الله و تبدیل آن به یک حزب صرفاً سیاسی حداکثر فشار را وارد کنند. از طرفی حزب‌الله نیز که برای تجدید سازمان نظامی خود، به دریافت سلاح‌های ایرانی از طریق خاک سوریه چشم دوخته بود، با وضعیت جدید تمام راه‌های ارتباط زمینی‌اش با کشورهای شرق لبنان قطع می‌شود.

بدین ترتیب، موقعیت جمهوری اسلامی در سوریۀ بدون اسد و نوع دسترسی‌اش به لبنان نیز مشخص می‌شود. ظاهراً جمهوری اسلامی درصدد است که الگوی رابطه با طالبان افغانستان را برای ارتباط‌گیری با نمونۀ مشابه آن در سوریه تکرار کند.

اگر چنین امری ممکن باشد در بهترین صورت به یک رابطۀ خیلی عادی منجر می‌شود و دیگر سوریه متحد جمهوری اسلامی و میزبان نیروهای همسو با آن و به‌خصوص پل ارتباطی و ترانزیتی‌اش برای اتصال به لبنان و سرزمین‌های پیرامون اسرائیل نخواهد بود. با این حساب، با سقوط دمشق، فصل تازه‌ای از صف‌بندی سیاسی در خاورمیانه آغاز به خودنمایی کرده است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy