مرسی آقای ساعدی عزیز که بعد از ۴ دهه قبر شما باعث شد تا شکم عده ای به کار بیفتد و از چُرت ملیح اپوزیسیون گری و تکرار مکرراتِ حال به هم زنِ مخالف بودن با حکومت نکبت اسلامی یکهو بپرند و شاشی را که مدت ها در مثانه شان ذخیره کرده اند بیرون بریزند.
چپ ها خوشحال نشوند که این مطلب علیه راست هاست و راست ها هم خوشحال نشوند که این مطلب علیه چپ هاست و هم راست و هم چپ، مثلا امروز مخالف جمهوری نکبت هستند و خواهان سرنگونی آن تا یکی از خودشان بر سر کار بیاید و او این بار بر کل کشور بشاشد.
بعد از عمل بسیار زیبای شاشیدن بر قبر غلامحسین ساعدیِ چپِ کمونیستِ زن بازِ اسلحه به دستِ طرفدار چریک های فداییِ مخالفِ شاه که خواستار حل کردن شاهی ها در اسید بوده و می خواسته مثل خانواده ی رومانف ها آن ها را از دم تیغ بگذراند، من فکر کردم حیف است این عمل زیبا فقط شامل حال او شود و دستکم ۵۰ نفر اعم از چپ و راست به ذهن ام آمد که راست ها و چپ ها هر دو می توانند از قبر آن ها برای تخلیه ی پیشاب هایشان استفاده کنند و بعد هیاهویی عظیم به راه بیفتد بعد عده ای درب و داغان فسیل شده که اصلا،،، این در قبرْ خفته ها را نمی شناسند و اگر هم می شناسند سالیان درازی ست که آن ها را به فراموشی سپرده اند، یکهو یاد رفیق شفیق سابق شان بیفتند و مثل کسی که دچار دیمنس است ولی در یک لحظه یک اسم یک شخص یک خاطره را به یاد می آورد به یاد او بیفتند و راهپیمایی به راه بیندازند و سر قبرِ آن مرحوم مغفور گل بگذارند و شاشنده را لعن و نفرین کنند و دوباره به رخت خواب های خود برگردند و دچار دیمنس همیشگی شوند تا حادثه ای دیگر و شاشیدنی دیگر.
خواستم از قبر صادق هدایت نوشته ام را شروع کنم دیدم خیلی نزدیک به قبر ساعدی ست و خیلی شناخته شده است رفتم سراغ کسی که قول می دهم ۹۰ درصد اپوزیسیون ایرانی او را نمی شناسد ولی یک جهان ایران شناس و ادیب و فرهنگی بین المللی و ادیب و فرهنگی ایرانی او را می شناسند که البته این ها مهم نیستند و مهم این است که اپوزیسیونِ قزمیت و دوزاریِ ایرانی کسی را بشناسد یا نشناسد و او کسی نیست جز استاد مجتبی مینُوی معروف به پژوهشگر ستیهنده (چون مثل من، پاچه ی هر که را که قدم اشتباه می گذاشت می گرفت) که قبرش در یک مقبره به نام مقبره ی مشاهیر شماره ۹۵۳ در بهشت زهرای تهران می باشد و درش البته قابل شکستن است و چون کمتر ایرانی یی او را می شناسد برای همین قبرش عکس مشخصی ندارد که من آن را اینجا بگذارم ولی بد نیست که در پای دیوار این مقبره، یک شاش مفصل ریخته شود و حال خوبی به مخالفان چپ و توده ای و کمونیست پدر سگ و طرفدار روس بی پدر دست بدهد.
اتفاقا این آقا مجتبی مینُوی، رفیق شفیق صادق خان ما هم بوده و به اتفاق کتاب مازیار را نوشته اند و صادق خان این قدر او را دوست داشته که موقع تقدیم کتاب اش به او برایش نوشته از گوشت سگ حرام ترت باشد!
البته این آقا مجتبی مثل اغلب روس ها وقتی عقل اش سر جا آمد، تبدیل به یک انگلیسی کارمند بی بی سی شد که شما فعلا این یک تیکه اش را درز بگیرید.
جناب مینُوی خیلی عربی دان و اسلام دان و حافظ قرآن در هشت سالگی و مجتهد و غیره بود و ضمنا خیلی ضد شاه بود و موقعی که بالشویک ها به گیلان حمله کردند عضو جوانان کمونیست بود و حتی با خودِ خودِ لنین هم ملاقات کرده بود!
با شاه هم به شدت مخالف بود طوری که وقتی دربار او را برای مراسم شام با پادشاه دعوت کرد، او که در شمال بود و قرار هم بود به تهران برگردد، به تهران بر نگشت و ترجیح داد کنار دریای خزر با زن اش قدم بزند و این بهانه ای باشد برای شام نخوردن با اعلی حضرت.
خب. امیدوارم عزیزانی که مثانه شان حسابی پر شده موقع زیارت اهل قبور، یک سر به آرامگاه مشاهیر ۲۹۳ بزنند و حسابی خودشان را روی دیوار این شخص شهیر خالی کنند، الهی خیرش را ببینند!
واکنش رضا پهلوی به دلار ۸۲ هزار تومانی