مرگ کارتر، در فضای سیاسی و مجازی به ویژه در بین ایرانیان واکنش هایی را برانگیخت، که البته تازه گی نداشت. اما از آن جایی که دوره ریاست جمهوری کارتر با یک روی داد تاریخی تعیین کننده در زندگی ما ایرانیان همراه شد، برخی بر این باور هستند که نقش او هم تعیین کننده و هم زیان بار بوده است. در باور اینان، نه فاکتورهای اجتماعی، نه نارضایتیهای مردم و نه ساختارها و تضادهای طبقاتی و فرهنگی هیچ جایگاهی ندارند و تنها عوامل جهانی و توطئه گران بین المللی از جمله کارتلهای نفتی زمینه ساز تغییر و تحولات جامعه ایران میباشد. اما به راستی نقش کارتر چه بوده است؟ و آیا به راستی او مسبب سقوط شاه و برآمدن خمینی بوده است؟ آیا کارتر در "قیام" ۱۵ خرداد و تبعید خمینی و سپس سالهای اخنتناق سنگین دهه ۴۰ و ۵۰ نقش آفرین بوده است؟ آیا اعتراضات و نارضایتیهای اجتماعی فقط در سال ۱۳۵۷ به وجود آمد؟ آیا فقر و تضاد طبقاتی وجود نداشت؟ فساد اقتصادی و سیاسی و سوء استفاده از قدرت؟ چرا شاه ایران در "من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم"، به صراحت گفت: شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید... بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم".
چرا آخرین نخست وزیر شاه، شاپور بختیار، خود به صراحت بر این موضوع تاکید کرد که:
"اوضاع امروز نتیجه ۲۵ سال دیکتاتوری شاه است. " (۱)
توهم توطئه
در این بحثی نیست که توطئه وجود دارد. استعمارگران و امپریالیستها، انگشت در جهان کردهاند و قربانی میجویند. اما تر و خشک را هم به یکدیگر دوختن و همه گناهها را به گردن "خارجی ها" - به زبان شاه "ارتجاع سرخ و سیاه" و به زبان شیخ "استکبار جهانی" - انداختن، یا از سر مسئولیت گریزی است و یا تبرئه کسانی که مدافع آنها هستیم. این است که میبینیمطرفداران سلطنت پهلوی برای اینکه از نقش و مسنولیت آنچه در ایران روی داد بکاهند و خود شاه و رژیمش را تبرئه سازند کسان دیگری را مسئول آنچه روی داد میدانند. دقیقا همان گونه که کفتاری چون خمینی و دار و دستهاش "شیطان بزرگ" و استکبار جهانی را عامل ناکارآمدی خود و رژیمش میدانست و میدانند!
به گفته بسیاری از نزدیکان شاه و سفرای خارجی، خود محمدرضا شاه پهلوی، در آستانه اعتراضات مردمی و انقلاب، دوستان خارجی خود، از جمله انگلیس، آمریکا، فرانسه و... را از جمله عوامل پشت صحنه بر میشمرد. در واقع توهم پراکنی و پناه بردن به تئوری توطئه از خود شاه شروع شد. شاه از حرکتهای اعتراضی آن چنان دچار شوک شده بود که فکر میکرد دنیای شرق و دنیای غرب هر دو دست به یکی شدهاند تا حکومت او را از میان بردارند:
"شاه در تشریح و توضیح این نظر خود پای قدرتهای خارجی را به میان کشید و گفت آن چه پیش آمده از حدود توانایی و قابلیت ک. گ. ب (سازمان جاسوسی شوروی) خارج است و باید دست انتلجنس سرویس و سازمان سیا هم در کار باشد. ".. "آن چه شاه را بیشتر رنج میداد نقشی بود که سازمان سیا به خیال او در فعالیتهای ضد رژیم بازی میکرد. او با شگفتی میو ناراحتی پرسید مگر با آمریکاییها چه کرده است که سیا بر ضد او دست به کار شده است؟ " (۲)
ریشههای تئوری توطئه در ایران، تاریخی طولانی به درازای استبداد دارد. متوهمان - از جمله رژیمهای استبدادی - همواره برای توجیه خود و رفتارشان از این تئوری برای انحراف اذهان و زدودن نقش خود بهترین بهرهها را بردهاند. و همواره با تکیهی بر آن هر جنبش اعتراضی و ضد استبدادی را سرکوب کردهاند. این تئوری، بعدها از طریق حکومتها دامان بخشی از روشنفکران و فعالان سیاسی را نیز گرفت.
کارتر و سقوط رژیم شاه
هر چه از سال ۵۷ و انقلاب ضد سلطنتی و نتایج فاجعه بار آن بیشتر فاصله گرفتیم، جیمی کارتر، بیشتر و بیشتر منفور ایرانیان - به ویژه شاه دوستان - شد. هر جا رد پایی از او دیده شد، جماعتی به نفرین او برخاستند با این بهانه که گویا کابوس کنونی را او برای ایران تدارک دیده است. ماجرا اما چیست؟ آیا به راستی کارتر در سقوط رژیم شاه نقش داشت؟ و او عامل سرنگونی رژیم سلطنتی بود؟ و اگر او نبود، در ایران انقلابی رخ نمیداد؟
کارتر با شعار رعایت حقوق بشر وارد کاخ سفید شد. او - به هر دلیل - از رژیمهای "دوست" آمریکا که با ساختارهای استبدادی و دیکتاتوری اداره میشدند، خواست تا حدودی به حقوق بشر توجه نشان دهند. صدای شکنجههای ساواک و وضعیت زندانهای ایران- به و یژه زندان اوین و زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری - توسط روشنفکران، چپ گرایان و مبارزان به رسانههای اروپایی و آمریکایی راه یافته بود و سازمان عفو بین الملل نیز رژیم ایران را به نوعی تحت فشار قرار داده بود. حتا بخش حقوق بشر وزارت امور خارجه آمریکا نیز تا حدودی پی گیر ماجرا شده بود. فشارها به حدی بود که رژیم شاه برای خنثی ساختن رسانهها و نیز ارگانهای حقوق بشری سر کیسه را شل کرده بود. باج دهی، خرید و فروش مقاله و روزنامه نگاران غربی... رایج شده بود. در خاطرات علم به گوشهای از این باج دهیها میتوان پی برد. و نیز در خاطرات برخی از کارگزاران رژیم پیشین.
کارتر که با شعار رعایت حقوق بشر وارد کمپین مبارزاتی خود شده بود، ناچار از شرکای منطقهای خود خواست تا حقوق بشر را رعایت کنند. این تمام کاری بود و تنها گناهی که کارتر انجام داد. (۳) و البته بیش از هر چیز او مصلحت دوستان خود را نیز در این میدید که با رعایت حداقلها، زمینههای اعتراضات و انقلابات را تضعیف سازند.
اما آیا موضوع رعایت حقوق بشر، تردیدی برای کارتر در رابطه با حکومت شاه ایجاد کرده بود؟ به هیچ وجه. اسناد، مدارک و یادداشتهای گردانندگان کاخ سفید نشان میدهد که کارتر و دستگاه اداریاش، همچنان و تا هنگامی که شاه و رژیمش نفس میکشیدند و امکان بقای آنها وجود داشت، حامی آن بودند. هر چند که در دو - سه ماه آخر و زمانی که خود شاه نیز "صدای انقلاب مردم" را شنیده بود، قدرتهای غربی و از جمله آمریکا در توانایی خود برای حفظ شاه و رژیمش دچار تردیدهای جدی شده بودند. با این حال آنها تا نخست وزیری سی و چند روزه بختیار، به تلاشهای خود برای حفظ رژیم سلطنتی ادامه میدادند.
همانطور که اشاره شد اسناد تاریخی، یادداشتها و خاطرات بازیگران آمریکایی، از جمله شخص جیمی کارتر، نشان میدهد که آنها تا لحظه خروج شاه، از او و اقداماتش حمایت میکردهاند. آنها بارها و بارها با تاکید بر اینکه شاه همواره متحد تاریخی آنها بوده است و وجود او برای نظم در خلیج فارس ضروری است، هیچگاه به او پشت نکردند. آنها هنگامی از حمایت از شاه دست شستند که خود نیز نومید و مایوس شده بودند و میدانستند که دیگر نمیتوان شاه را بر اریکه قدرت نگه داشت. گفتگوهای مبادله شده میان چهار تن از سران کشورهای غرب در گوادلوپ - آن هم به فاصله یکی - دو هفته تا خروج شاه نیز نشان میدهد که آنها شاه را از دست رفته میدیدند.
"دو روز بعد از حوادثی که مخالفین آن را "کشتار جمعه سیاه" [ هفده شهریور - هشت سپتامبر] نامیدند، اعلامیه کاخ سفید، "روابط نزدیک و دوستانه بین ایران و ایالات متحده، و اهمیت ادامه ایران با غرب را" مجددا مورد تایید قرار داد.... "برژینسکی، به طور خصوصی به شاه تلفن کرد که برای اعاده نظم "هر کاری که لازم است انجام بده". (۴)
ویلیام سولیوان نیز در خاطرات خود به حمایت مجدد کارتر از شاه اشاره میکند:
"در همان ایام در آمریکا کنفرانس سران سه کشور آمریکا و مصر و اسراییل در کمپ دیوید در جریان بود... انور سادات که از دوستان نزدیک شاه بود، تصمیم گرفت از همانجا به شاه تلفن کند و مراتب همدردی و پشتیبانی خود را از شاه به وی اطلاع دهد. به فاصله کمی پس از این تلفن، پرزیدنت کارتر هم به شاه تلفن کرد. از جزییات سخنان رییس جمهوری در این مکالمه تلفنی اطلاع ندارم، ولی بعدا به من ابلاغ شد که رییس جمهوری در این گفتگوی تلفنی مراتب پشتیبانی خود را از شاه اعلام کرده... به هر حال تلفن رییس جمهوری آمریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او به شمار میرفت. " (۵)
دو ماه پس از کشتار هفده شهریور نیز، بار دیگر پیامهای حمایت کارتر از شاه به طور رسمی در سیاست خارجی آمریکا بازتاب مییابد:
"روز ۱۳ نوامبر پرزیدنت کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت ایالات متحده از دیدن متلاشی شدن ایران با خشونت، متنفر است زیرا ایالات متحده ایران را کشوری قوی، مستقل و عامل ثبات خاورمیانه میداند. " (۶)
کارتر در دیدار با رضا پهلوی، ولیعهد ایران که در آمریکا به سر میبرد، بار دیگر بر حمایت خود از شاه تاکید کرد:
"در این ملاقات کارتر پشتیبانی آمریکا را از شاهنشاه مورد تاکید قرار داد... کارتر از روابط صمیمانه خود با شاهنشاه و اهمیت حیاتی ایران برای آمریکا سخن گفت. " (۷)
پس از تشکیل دولت بختیار نیز آمریکا حمایت خود از شاه و نخست وزیرش را اعلام میکند:
"ایالات متحده اعلام کرد که از بختیار پشتیبانی میکند و وزارت امور خارجه آمریکا اظهار داشت چه شاه در ایران بماند و چه نماند با بختیار همکاری خواهد کرد. آمریکا به طور خصوصی به کلیه سازمانها ابلاغ کرد که موضع اساسی ایالات متحده این است که از "هر نخست وزیر قانونی که به وسیله شاه نامزد شده باشد حمایت میکند". (۸)
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا به صورت رسمی و تا چهار روز پیش از فروپاشی کامل رژیم شاه و دولت بختیار، یعنی در روز ۱۸ بهمن، اعلام میدارد که:
"آمریکا بختیار را دولت ایران میشناسد. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت ما از اجرای قانون اساسی در ایران پشتیبانی میکنیم و دولت بختیار را به رسمیت میشناسیم. ما به روابط به طور رسمی با دولت بختیار ادامه خواهیم داد. (۹)
هایزر نیز که ماموریت داشت تا با دیدار با سران ارتش، از آنها بخواهد که از دولت بختیار پشتیبانی کنند، در خاطرات خود مینویسد:
"دستورات داده شده به من، این بود که واشنگتن قویا میخواهد ایران دارای یک دولت قوی و با ثبات و دوست آمریکا باشد و این امر برای آمریکا حیاتی است. ارتش ایران از اظهار نظر رییس جمهور به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود. کارتر از ارتش ایران میخواست از یک دولت غیر نظامی و با ثبات حمایت کند... همچنین اگر قرار بودارتش از حمایت کامل آمریکا برخوردار باشد، باید قویا پشت سر بختیار بایستد... در تلکس ارسالی پیشنهاد کردم که بختیار باید از ارتش در سه مقطع استفاده کند. بختیار ابتدا میتوانست با حمایت ارتش قانون را به اجرا بگذارد. دوم این که، در صورت شکست اعلام حکومت نظامی کند و مراکز حساس را به ارتش واگذارد. سوم اینکه اگر حکومت نظامی موثر نبود، بختیار میتوانست پیشنهاد کودتا کند. " (۱۰)
هایزر پیش از این نیز در دیدار با ارتشبد قره باغی توضیح میدهد که:
"نقطه به نقطه، آنچه را که پرزیدنت کارتر از من خواسته بود به او گفتم. اطمینان خاطر، اعتماد دولت ما به فرماندهان نظامی، نیاز به حمایت آنها از دولت جدید" [بختیار] (۱۱)
افسانه تهدید غرب
رژیم شاه در بهترین حالت، نقش ژاندارمی منطقه به نمایندگی از آمریکا و غرب را بر عهده داشت. بنا بر این نه تهدیدی برای غرب محسوب میشد و نه در صورت بالا بردن قیمت نفت، میتوانست، منافع غرب را به طور جدی مورد تهدید قرار دهد. غرب با بالا رفتن هر سنت نفت، بهای فرآوردههای نفتی و غیر نفتی خود را به ساده گی آب خوردن بالا میبرد. کما اینکه خود شاه هم در مصاحبهای به این موضوع اشاره میکند. این کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین بودند که به تولیدات صنعتی و غیر صنعتی غرب وابسته بودند و نه بر عکس. هر چند که این کشورها در سایه جنگ سرد و حضور ابرقدرت "سوسیالیستی" آن زمان، گاها از قدرت مانوری نیز برخوردار بودند.
برای آنهایی که میخواهند وضعیت کنونی را به هر قیمتی، به مخالفان رژیم شاه، روشنفکران، مبارزان و آزادی خواهان نسبت دهند و دامن شخص شاه، ساواک، پلیس و دستگاه حکومتیاش را در زمینه سازی برای انقلاب پاک سازند، جیمی کارتر و مواضع وی در زمینه رعایت حقوق بشر، بهانه قابل تاملی است. به خصوص برای "دایی جان"های کنونی که اعلیحضرت را غیر مستقیم به دن کیشوتی تبدیل مینمایند که با شمشیر چوبی به جنگ با غرب برخاسته بود. در صورتی که هیچ هم از خود نمیپرسند که همه آن چیزهایی را که "سایه خدا" برای ایران میخواست؛ "تمدن بزرگ"، "ارتش پنجم جهان"، و... هیچکدام را خودش نمیساخت. همه را باید از خود غربیها میخرید! آخر چگونه میتوان چشم خود را بر واقعیات جهان بست و مدعی شد که داشتیم ارتش پنجم جهان میشدیم، از ژاپن و کره جنوبی و انگلستان و فرانسه و ایتالیا و... جلو میزدیم و... که حسادت غرب را برانگیخت و باعث شد تا زیر آب شاه و رژیمش را بزنند!
پیشرفتها، نوسازی، شهرسازی و مدرنیته در آن زمان حتا به کشورهای آفریقایی نیز رسیده بود و هیچ کشوری نبود که به تدریج در اندیشه مدرن سازی برنیاید. سرمایه داری حتا به اسکیموها نیز یخچال میفروخت!
در آن زمان، در بخش صنعتی ما یک پیکان، و آریا شاهین مونتاژ داشتیم و کارخانه ذوب آهن اصفهان که برای توازن سیاسی توسط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و رقابتهای شرق و غرب، در ایران ساخته شد. و کارخانه تراکتورسازی که توسط رومانی، و ماشین سازی تبریز نیز از طریق چکوسلواکی در ایران احداث شدند که که هر دوی این کشورها نیز از اقمار شوروی به شمار میرفتند. سلاحها، تانکها، هواپیماها و ناوها هم که یا از آمریکا و یا انگلیس خریده میشد. آیا آنها میخواستند با فروش این ابزارها ایران را به ارتش پنجم جهان تبدیل سازند، و در عین حال زیر پایش را هم خالی کنند؟ اتفاقا برخی از سفارشات انگلیس به این دلیل به ایران تحویل داده نشد که رژیم جمهوری اسلامی بر سر کار آمد و گرنه آنها آماده تحویل بودند.
به همین دلیل، به نظر نگارنده، این طرفداران تئوری توطئه و سلطنت پهلوی هستند که همیشه سعی کردهاند از آب گل آلود ماهی بگیرند و نا کارآمدیهای "ژاندارم منطقه" و اخنتاق حاصل از آن را نادیده بگیرند و سقوط آن رژیم و برآمدن خمینی و خمیننیسم را صرفا به گردن دیگران بیندازند.
البته در این هم هیچ شکی نیست که قدرتها برتری و منافع خود را دنبال میکنند، در صدد انحراف و نفوذ در جنبشها بر میآیند و سعی میکنند بر جنبشهای اجتماعی - سیاسی تاثیر بگذارند و مانع از تعمیق و رادیکالیزه شدن آنها شوند. اما اینکه آنها را تیدیل به عاملی اساسی در تغییر و تحولات اجتماعی - سیاسی بدانیم، ناشی از ذهنیتی است که نه برای نقش تودهها اهمیتی قائل است و نه دیگر فاکتورهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را میتواند بفهمد و تحلیل کند.
در گوادلوپ چه گذشت؟
کنفرانس گوادلوپ یا نشست گوادلوپ جلسهای بود که از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی۱۳۵۷، میان رؤسای دولتهای ۴ قدرت اصلی بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد و یکی از موضوعات آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران - آخرین روزهای پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷- بود. البته موضوعات مهم دیگری هم در این نشست موضوع بحث بوده است. از جمله جنگ ویتنام و کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، افزایش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در خلیج فارس، کودتا در افغانستان و خشونت سیاسی در ترکیه که آنها نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
درباره کنفرانس گوادلوپ- البته به اندازه کافی گفتگو شده و آن را مهم جلوه دادهاند اما با یک تحریف تاریخی. و آن مطرح نکردن تاریخ دقیق این روی داد و بستر تاریخی آن است. در مواردی چنان از این کنفرانس سخن به میان میآورند که گویی این کنفرانس یکی - دو سال پیش از انقلاب شکل گرفته است و سران این چهار کشور، در این نشست با یک توطئه تاریخی زمینه سازی برای سقوط رژیم سلطنتی را فراهم کردهاند. در صورتی که این نشست حدود ۹ روز پیش از خروج شاه و در آغاز دولت بختیار تشکیل شد و به فاصله سی و چند روز پس از آن رژیم سلطنتی از هم فرو پاشید. یعنی انقلاب در آخرین مراحل پایانی خود به سر میبرد و شاه چند نخست وزیر را تغییر داده بود. آن چه که در کنفرانس گوادلوپ به بحث گذاشته میشد چگونه گی موضعگیری در رابطه با روی دادهای آن روز ایران و سرنوشت شاه بود. یعنی درست هنگامی که تظاهرات انقلاب در همه شهرهای ایران گسترش یافته بود.
کنفرانس گوادلوپ حدود نه روز پیش از خروج شاه - در تاریخ ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹، (۲۶ دی ماه ۱۳۵۷) - به درخواست ژیسکاردستن برگزار شد. افراد دیگر حاضر در آن عبارت بودند از جیمز کالاهان نخست وزیر انگلستان، هلموت اشمیت صدر اعظم آلمان و جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا. محور عمده بحث آن چهار نفر، آن چنان که هم در خاطرات کارتر و هم ژیسکاردستن آمده به طور عمده چگونه گی مقابله با انقلاب مردم ایران بود. و اینکه چه مواضعی در این رابطه اتخاذ کنند. و با شاه و رژیمش چه برخوردی باید بشود. چون خود آنها هم از آن چه در ایران در جریان بود، واقعا گیج شده بودند. و پیش بینیای از انقلاب در "جزیره ثبات و امنیت" را نداشتند! آنها نه تنها در روند پیدایش انقلاب نقشی نداشتند بلکه خود را با یک بحران جدی رو به رو میدیدند و آن هم از دست دادن متحد بزرگ خود در خاورمیانه بود. آنچه که آنها انجام دادند، پذیرفتن ارتجاع مذهبی و خمینی بود که بر اثر خودخواهی و قدرت طلبی، و تامین منافع مجبور بودند به آن تن بدهند. یکی دیگر از دلایل آنها ترس و نگرانی از نفوذ شوروی و به دست گرفتن قدرت، توسط مارکسیستها و چپها بود. به علاوه آنها به هیچ وجه خواهان سقوط رژیم شاه نبودند. اما شرایط به گونهای پیش رفته بود که دیگر کاری از دست آنها بر نمیآمد و توانایی حفظ شاه را نداشتند. آنچه از مفاد گفتگوهای چهار جانبه آنها بیرونی شد، ناتوانی آنها را در برابر آنچه رخ میداد، نشان میدهد.
ژیسکاردستن در آغاز پرداختن به کنفرانس گوادلوپ در خاطرات خود مینویسد:
"کنفرانس گوادلوپ" به دعوت من از سران سه کشور بزرگ غربی، جیمی کارتر و هلموت اشمیت و جیمز کالاهان تشکیل شد. طرح اوضاع ایران در این کنفرانس امری به جا و طبیعی بود. " (۱۲)
وی پیش از این در جای دیگری از خاطرات خود مینویسد که:
"من علاقمند بودم قبل از تشکیل کنفرانس سران در گوادلوپ که برای اوایل ژانویه پیش بینی شده بود مستقیما از نظریات شاه اطلاع حاصل کنم. " (۱۳)
ژیسکاردستن شرح میدهد که برای اطلاع از وضعیت ایران، از جیمز کالاهان نخست وزیر انگلستان تقاضا میکند که به موضوع ورود کرده و وضعیت سیاسی ایران را تشریح کند:
"کالاهان اوضاع ایران را با واقع بینی، و به استناد اطلاعات دقیقی که توسط دیپلماتهای انگلیسی جمع آوری شده بود تجزیه و تحلیل کرد. نتیجه گیری او بدبینانه بود: شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند، تواناییهای محدودی دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان نقش انتقالی ایفا کند؟ نه. ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند. " (۱۴)
ژیسکاردستن، سپس نقطه نظرات و دیدگاههای خود را مطرح میکند:
"من نظریات دولت فرانسه را بر اساس اطلاعاتی که از سفیرمان دریافت داشتهام و گزارش میشل پونیاتوسکی از مذاکراتش در تهران تشریح میکنم.
من دو خطر عمده، که به هم ارتباط دارند، یعنی فروپاشی و تجزیه ایران و خطر مداخله شوروی را خاطرنشان میسازم. من به سه همتای دیگر خود اطلاع میدهم که شاه به وسیله من تقاضا کرده است به اقدام مشترکی برای تخفیف فشار شوروی دست بزنیم. ضمن اعلام این مطلب اضافه میکنم که به هر حال هشداری از طرف ما به شورویها مفید خواهد بود، زیرا آنها را متوجه خواهد ساخت که ما مستقیما درگیر و نگران این اوضاع هستیم. نظر من این است که در حال حاضر باید از شاه پشتیبانی کرد، زیرا با آنکه منفرد و تضعیف شده است، حداقل دید واقع بینانهای نسبت به مسائل دارد و تنها نیروی موجود در برابر جریان مذهبی، یعنی ارتش را هنوز در اختیار دارد. " (۱۵)
ژیسکاردستن پس از طرح دیدگاههای خود، به نقل گفتههای کارتر میپردازد:
"بعد از سخنان من جیمی کارتر رشته سخن را به دست گرفت و چنین گفت: اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر نمیتواند بماند. مردم ایران دیگر او را نمیخواهند. و دولت یا دولت مردی در ایران باقی نمانده است که حاضر به همکاری با او باشد. اما جای نگرانی نیست؛ نظامیها هستند. آنها قدرت را به دست خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان نظامی ایران در مدارس ما تحصیل کردهاند و فرماندهان و روسای ارتش ما را خوب میشناسند. آنها حتا یکدیگر را به اسم کوچک صدا میکنند! " (۱۶)
بی اطلاعی از فضای انقلابی جامعه ایران!
فشرده گفت و گوها و مذاکرات محرمانه این چهار رهبر پیشین غرب در گوادلوپ، بعدها به اشاراتی در خاطرات آنها انعکاس یافت. آن چه که خیلیها فراموش میکنند این است که این کنفرانس تنها به فاصله چهل روز تا فروپاشی رژیم شاه تشکیل شده بود و همه آنها دیگر از اینکه بتوانند به شاه و رژیمش یاری برسانند کاملا نومید و مایوس شده بودند. به علاوه آنها تا چند ماه قبل از آغاز جرقههای انقلاب، حتا در تصورشان هم نمیگنجیده است که قرار است در ایران انقلابی رخ دهد.
کارتر خود در کتاب خاطراتش که در سال ۱۹۸۲ منتشر ساخت، به صراحت بر این امر تاکید میکند که آمریکاییها در رابطه با وقوع انقلاب در ایران هیچ تصور درستی نداشتهاند. او ازجمله مینویسد که "منابع اطلاعاتی ما گزارش میدادند که هیچ جای نگرانی نیست. یک گزارش سازمان سیا که در ماه اوت [۱۹۷۸] نوشته شده بود حاکی از این بود که ایران "نه در یک وضع انقلابی، و نه حتی در شرایط پیش از انقلاب است". همین گزارش، بر این نکته تاکید داشت که ارتش پشتیبان رژیم سلطنتی است و مخالفان شاه، اعم از تندروها و معتدلها یک خطر واقعی برای رژیم او به شمار نمیآیند. " (۱۷)
کارتر در جای دیگری به صراحت میگوید که "من پیامی برای او [شاه] فرستادم و ضمن آن تاکید کردم که ما از هر تصمیمی که وی برای مقابله با بحران اتخاذ نماید، حتی تشکیل یک دولت نظامی پشتیبانی خواهیم کرد. " (۱۸)... "در هر حال برای من تردیدی باقی نمانده بود که ما باید بدون هیچ قید و شرطی از شاه پشتیبانی کنیم. او طی چندین دهه گذشته یکی از وفادارترین متحدین ایالات متحده آمریکا به شمار میرفت و ما فکر میکردیم که ایجاد دولت ثابت و استواری در ایران بدون نوعی مشارکت وی امکان پذیر نیست. ما درباره مخالفان شاه اطلاعات کمی داشتیم، ولی بیانیهها و شعارهای ضد آمریکایی آنها، برای قانع ساختن ما در این مورد کافی بود که برای حفظ منافع خود باید به حمایت از رژیم شاه ادامه بدهیم و هرگونه کمکی را که از دست ما ساخته است، برای موقعیت او در مبارزه مایوسانهاش به خاطر حفظ تاج و تخت خود، در اختیار وی قرار بدهیم. "... وی حتی در تماس با برژنف میگوید که "من به برژنف فهماندم که هر چند در ایران مداخله نخواهیم کرد، به تمام تعهدات خود در حمایت از شاه، تا زمانی که بحران برطرف نشده است عمل خواهیم نمود. " (۱۹)
با این حال بسیار تعجب آور است که هنوز هم هستند کسانی که چون محمدرضا شاه و دوستانش میپندارند که این کنفرانس برای رژیم در حال فروپاشی نقشی تعیین کننده داشته است:
"شاه و اطرافیانش نتیجه این جلسه را در سرنوشت خود حیاتی میدانستند، اما رییس جمهوری وقت فرانسه آقای ژیسکاردستن در خاطراتش میگوید: "در این کنفرانس، طرح و نقشهای در کار نبود. " (۲۰)
مدارک و اسناد نشان میدهد که قدرتهای غربی تا آخرین لحظات حامی رژیم شاه بودند.
در یادداشتهای خصوصی کارتر در ماه نوامبر، یعنی حدود دو تا سه ماه قبل از فروپاشی کامل رژیم آمده است که: "ما به او توصیه کردهایم که در راس حکومت باقی بماند و وی را از حمایت خود مطمئن ساخته ایم". (۲۱) (۲ نوامبر)
در یادداشت دیگری در روز ۱۰ نوامبر نیز مینویسد که: "که شاه در وضع بسیار متزلزلی قرار گرفته است. من از سی (سایروسونس) خواستم به کارکنان وزارت خارجه تاکید نماید که کاملا خود را با موضع من منطبق سازند: شاه باید بداند که ما با او هستیم". (۲۲)
همه این مواضع نشان میدهد آنها، به ویژه آمریکاییها تا آخرین ماههای قبل از سقوط شاه، حامی و پشتیبان او بودهاند.
اما هنگامی که متوجه شدند او دیگر در آستانه سقوط قرار گرفته است، چارهی دیگری برای حفظ موقعیت و منافع خود اندیشیدند. تنها گزارشهای سالیوان که خود در متن جامعه ایران به سر میبرد تا حدودی کاخ سفید را آشفته ساخته بود. واقعیت این است که سالیوان از نزدیک شاهد گسترش تظاهرات و تداوم آنها بود و با چشم خود میدید که رژیم در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. با این همه آنها به هیچ وجه تمایل نداشتند که "نظم" منطقه و ژاندارمی رژیم شاه به هم ریخته شود. و اساسا هیچ تهدیدی علیه رژیم شاه از سوی آنها وجود نداشت و هیچ تمایلی هم برای فروپاشی رژیم او نداشتند. هیچ سندی را هم نمیتوان برای آن یافت. مگر توهمات طرفداران سلطنت که از هر اظهار نظر یک روزنامه نگار و یا یک سناتور باج گیر و باج خواه سعی دارند سند سازی کنند. فراموش نشود که جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا اندکی پیش از انقلاب ایران، سنت شکنی کرد و تنها رییس جمهوری بود که کریسمس خود را در خارج از آمریکا جشن گرفت و ایران را جزیره ثبات نامید. و مهم تر از همه اینکه نشست گوادلوپ در روزهای پایان سلطنت برگزار شد! یعنی در زمانی که اگر خود خدا هم به زمین میآمد، قادر به فرو نشاندن طوفان خشم مردم و جلوگیری از سقوط رژیم نبود. در پایان اگر بتوان نقشی برای کارتر قائل شد، درخواست او از رژیم شاه برای رعایت حقوق بشر بود که همین موضوع باعث تحرکات بیشتر اپوزیسیون شد و شاید در تسریع انقلاب به طور ناخواسته نقشی بازی کرد با این حال هدیه خمینی به کارتر، گروگان گیری و زمینه سازی برای شکست کارتر در انتخابات بعدی بود. هدیهای که خمینی و خمینی صفتان با تکیه بر آن، زمینه را برای پیروزی فاشیست قداره بندی چون رونالد ریگان فراهم ساختند.
علی فیاض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و توضیحات:
۱) روزنامه اطلاعات، ۱۴ بهمن ۱۳۵۷، ص ۱ و ۲
۲) ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، سازمان انتشارات هفته، سال انتشار ۱۳۶۱، صفحه ۱۱۰ و ۱۱۱
۳) جالب اینجا است که - آنهایی که - جماعت سلطنت طلب - امروز برای اینکه رژیم کثیف حاکم بر ایران از سوی دولت مردان و سیاستمداران غربی به دلیل نقض فاحش حقوق بشر باید محکوم شود سر و دست میشکنند، همین عمل کارتر را محکوم میدارند که گویا با تکیه بر همین مساله زمینه ساز سقوط حکومت قدر قدرت اعلیحضرت شده است! و از همین جاست که میتوان بوی حمایتهای دروغین از حقوق بشر را استشمام کرد!
۴) جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، فرجمه دکتر منوچهر شجاعی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، سال انتشار ۱۳۷۷، ص ۱۶۹ (لازم به یادآوری است که آقای استمپل، وابسته سیاسی سفارت آمریکا بیش از چهار سال در ایران ماموریت داشته که شش ماه آن پس از پیروزی انقلاب بوده است.)
۵) ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، سازمان انتشارات هفته، سال انتشار ۱۳۶۱، صفحه۱۱۵
۶) جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، فرجمه دکتر منوچهر شجاعی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، سال انتشار ۱۳۷۷ به ترتیب صفحه ۲۰۱
۷) روزنامه اطلاعات، دهم آبان ماه ۱۳۵۷، ص ۲
۸) جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، فرجمه دکتر منوچهر شجاعی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، سال انتشار ۱۳۷۷ به ترتیب صفحه ۲۲۴
۹) روزنامه اطلاعات ۱۸ بهمن ۱۳۵۷، صفحه ۸
۱۰) روبرتهایزر، ماموریت در تهران؛ خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ع. رشیدی، انتشارات اطلاعات، سال انتشار ۱۳۸۲، صفحه ۹۹
۱۱) همان، صفحه ۴۲
۱۲) قدرت و زندگی - کنفرانس گوادلوپ، نوشته والری ژیسکاردستن، ترجمه محمود طلوعی، نشر ترجمه و پیک، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۱۰۰
۱۳) قدرت و زندگی - کنفرانس گوادلوپ، نوشته والری ژیسکاردستن، ترجمه محمود طلوعی، نشر ترجمه و پیک، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۹۸
۱۴) قدرت و زندگی - کنفرانس گوادلوپ، نوشته والری ژیسکاردستن، ترجمه محمود طلوعی، نشر ترجمه و پیک، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۱۰۰-۱۰۱
۱۵ و ۱۶) همان، صفحه ۱۰۱ (خوانندگان همچنین میتوانند به کتاب "آخرین تلاشها در آخرین روزها"- مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران، نوشته دکتر ابراهیم یزدی، انتشارات قلم، چاپ ششم ۱۳۶۸ مراجعه کنند که حاوی اطلاعات مفیدی است که با نوشتههای دیگران هم نزدیکیهای زیادی دارد، مراجعه کنند.)
۱۷) قدرت و زندگی - کنفرانس گوادلوپ، نوشته والری ژیسکاردستن، ترجمه محمود طلوعی، نشر ترجمه و پیک، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۲۸۳ - ۲۸۴
۱۸ و ۱۹) همان، صفحههای ۲۸۵، ۲۸۶ و ۲۸۷
۲۰) انقلاب ایران به روایت بی بی سی، صفحه ۳۱۲
۲۱) قدرت و زندگی، ص ۲۸۵
۲۲) قدرت و زندگی، ۲۸۷
*
آنکه نآموخت از گذشت روزگار...، بهروز فتحعلی
سقوط محتوم و زنگ هشدار عراقچی، سیامک بهاری