تاریخ مزرعهای است که هیچ دانه سالمی در آن گم نمیشود! حتی اگر بدست اهرمن شخم خوره و دانه تلخ کین و نفرت در آن افشانده شود. سرانجام دانه سالم از دل چنین مزرعهای سر میکشد و بر دانههای افشانده شده توسط اهریمن فائق میآید.
تاریخ با تمام فراز و فرودهایش پیوسته پیروزی نور است بر ظلمت، نو اندیشی است بر تجچر و واپس نگری، غلبه سرسبزی است یر خشکسالی، صلح است برجنگ، شادی است بر اندوه، ساختن وآبادانیست. برویرانگری!
نهایت پیروزی امید وامیدواران است بر ناامیدی و ناامیدان.
اگر جز این بود جهان امروز در کجا ایستاده بود؟ این چنین اعجاب انگیز و غرور آفرین!
هیچ قدرتی قادر نیست سیر تکامل جوامع را بسوی آینده مسدود کند. هیچ حکومت مستبدی قادر نیست زمان را در قید خوددر آورد و در طولانی مدت به حیات مستبدانه خودادامه دهد.
چرا که زمان باسنگ محک خود عیار میسنجد، بها میدهد. مانند یک قاضی عادل حکم خود راصادر میکند. حکمی در حمایت از جامعه انسانی وانسان هائی که با تلاش بی وقفه خود در عرصههای مختلف برای شکوفائی حیات تلاش میکنند. برای رسیدن به عدالت وآزادی با تمامی عناصر مخالف ومحدود کننده مبارزه مینمایند. تمامی این تلاشهای انسانی در ظرف زمان صورت میگیرد. بد از خوب، سره از ناسره تفکیک میگردد، هرکس نقش خود بر این ظرف تاریخی میزند و میگذرد.
در مورد جمهوری اسلامی نیز چنین است. زمان لازم بود تافساد حکومت دینی، خادمان فاسد، روحانیون سالوس پیشانی سیاه کرده به تزویر که جملگی در زیر عبای رهبری فاسد تر از گرد آمدهاند نتیجه عملشان چنین زشت و نفرت انگیز در انظار مردم بیرون بریزد. " تا اکثریت مردمان از زبان حافظ بگویند "بهای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. "
زمان لازم بود تا روشن شود چهره زیر پا نهادگان حقوق مردم!
نمایندگان مبرا ازعرق وروح ملی،
مجریان بی مایه وسرکوبگر جانی نشسته بر مسند قضا.
زمان میخواست تا مردی که روزی خود را لایق رهبری حکومت اسلامی نمیدانست بال وپر بگیرد، رقبا از میان بر دارد! سر ولینعمت خود زیر آب کند. مشت آهنین از زیر عبا خارج سازد امر بر کشتار وسرکوب هر صدای معترض و آزادی خواه دهد. پای ارتجاعی ترین قوانین محدود کننده آزادیهای مردم بیایستد وخون در دل مردم کند.
مردی که حکومتش بالاترین اعدامها را دارد و بیشترین تعدادمادران دادخواه در سوک فرزندان را.
مردی که جاه طلیهای پایان ناپذیر او باعث کوچک شدن هر چه بیشتر سفرههای مردم گردیده و ثروت عمومی ملت را جهت ایجاد نیروهای نیابتی گوناگون برباد داده است. "بخوان سپر دفاعی رهبر"
رهبری با رویاهای مالیخولیائی خود. حاکمی مستبد، مطلق العنان، قانون شکن، نوچه پرور که از زبان خدا صحبت میکند و امر بر وی مشتبه گردیده که تحفهای جدا بافته وجدا تافته است. صاحب بصیرت است و بهتر از همه فکر میکند و بد وخوب لازم برای زندگی افرادجامعه را میداند. چرا که مردم را فاقد بصیرت و قدرت تشخیص میداند. این تنها اوست در قامت ولی فقیه، حاکم بر جان ومال مردم
اما تازیانه زمان امروز ضربات سخت بر وی واردآورده و نقاب از صورت او برداشته است. مردم در یافتهاند که چه کلاه عظیمی بر سرشان رفته و بهای هر قانون جدید بر آمده از دستگاه حکومتی او ببهای دریع شدن آزادی، عدالت و امیدهای آنها بوده است.
فضای سرد وخالی از نشاط،، حاکمیتی که هیچ مسئولیتی در مقابل مردم احساس نمیکند، جوابش به اعتراض مردم سرکوبهای وحشیانه، شکنجه، زندان، اعدام، است همراه با شکستهای گوناگون در تمامی عرصههای داخلی وخارجی دست در دست هم داده، باعث روی گردانی هر چه بیشتر است.
نبردی که دیر گاهیست آعاز گردیده وهر روز دامنه آن وسیع تر میگردد، نبردی آمیخته با نفرت از آنچه که این حکومت نالایق وو فاقد شعور، و عشق به این سرزمین وعده آن داده بود. امروز تمامی نشانهها خبر از سقوط این حکومت میدهد. سقوطی که زیاد دور نیست چرا که تکیه گاه مردمی از کف داده و به سر نیزه نظامیان جیره خوار خود تکیه داده است. تکیه بر سر نیزه کردن یعنی قبول این که وجاهت ومشروعیت از کف داده وتنها راه تداوم حکومت تکیه بر سر نیزه است. عمر چنین تکیه دادن حاکمان مستبد بر سر نیزه زیاد نمیپاید.
زمان کار خود راکرده و خواهد کرد. کاری که نتیجه آن را امروز شاهدیم. ازآن پایگاه وسیع مردمی جز تعدادی عناصرحکومتی نشانی نمانده است! خانهای مانده بر شن با پایههای موریانه خورده و لرزان که سرنوشت مختوم این گونه حاکمیت هاست.
"هم چنان که از پس سیلابها آبها به ناگزیر فرو مینشینند همه خود کامگیها نیز از توان میافتند. پیر وفرسوده میشوند واز پا در میآیند. در فرصت مقدرشان. ایدئولوژیها وپیروزیشان وابسته به زمانند وزمانه آنها سرانجام روزی به پایان خواهد آمد. تنها آرمان آزادی اندیشه که والاترین همه آرمانهاست که نامیرا ست وجاودانه. به جاودانگی جان اندیشمند انسانی. چون از او چند گاهی در بیرون امکان سخن گفتن را بگیرند به درونی ترین لایههای وجود بشری به خلوتگاه وجدان آدمی پناه میبرد. به دور از دست رس هر فشار وهجومی. از این رو سخت بیهوده وباطل است که زور مداران زمانه گمان برند بر آزاده جانی وآزاد اندیشی چیرگی یافتهاند. تنها به این دلیل که دهانها را دوختهاند وبر لبها مهر خاموشی گوبیدهاند. با هر انسانی که زائیده میشود وجدانی نو پا به عرصه زندگی میگذارد وهمواره از این میان خواهد بود کسی که بر تکلیف خویش آگاهی یابد وبرای دفاع از حقوق گرانبهای انسانی وانسانها به میدانگاهاین نبرد دیرینه سال پا بگذارد ونبرد کند. همواره کاستلیویی خواهد بود که رویا روی کالونها قد بر افرازد ودر برابر زور وخشونت از استقلال وآزادی اندیشه انسانی به دفاع برخیزد. "وجدان بیدار"از اشتیفان تسوایک
طوفانهای سهمگین در پیش است.
طوفان هائی با نشانه هائی از نسل نو همراه با شعار "زن، زندگ، آزادی"
میدان گاهی که هر روز جان مشتاقی چون "کاستلیو" در آن نغمه آزادی میخواند. نسل جوان ایران در سکوت وزیر نگاه امنیتی حکومت از درخت زندگی، درخت دانش، ببهای طاقت آوردن وآمادگی گرفتن برای نبردهای آتی، برای آیندهای که میداند باید بدست او ساخته شود بهره گرفته! جانانه تلاش میکند، حماسه میآفریند، حراست میکند از آرزوها، خواستهها و زندگی خود بسیاقی که امروز جوانان در کشورهای آزاد بدان سان زندگی میکنند. حق یک زندگی ساده که از آنها دریغ شده است. زندگی آن چنان که شایسته آنها در این هزاره است.
رسیده روزی که ساعت شنی زمان لبریز گردید ه و در حال چرخش است.
بگذار طوفان بغرد!
خانه ظلم را با ساکنان سرکوبگر وغاصب آن در کام خود کشد. مسلم بسیار بسیار اندک خواهند بود مردمی که دل براین جانیان بسورانند و از سقوطشان متاثر شوند
چهل واندی سال حکومت ویران گر آخوندی جائی برای خوش خیالی و ترحم باقی نمیگذارد. بنگریم به دیروز وامروز جمهوری اسلامی در آئینه وظرف زمان! تا احوال ملک خمینی را بر ما عرضه دارد. طوفانی بزرگ در راه است!
ابوالفضل محققی
*
پنجاه و هفتی کیست؟ منوچهر تقوی بیات
سناریوهای پیشِ روی ایران و چه باید کردها، ه. آذرخش