من به دلایلی نه از فیلمهای وودی آلن خوشم میآید، و نه از شخصیت خودش، اما یکی از مهمترین فیلم نامهها و موضوع فیلمهای تاریخ سینما را که همیشه تحسین کردهام فیلم «zelig» ساختهی ۱۹۸۳ او بوده است.
در این فیلم او به ساختن شخصیتی میپردازد که ما در فارسی به آنها «آفتاب پرست» میگوییم: شخصیتی ضعیف و ناتوان که میتواند در بزنگاههای مختلف چهره عوض کند و همرنگ کسی شود که به دلایل مختلف مورد توجه او قرار گرفته است. اما در فیلم زلیگ این چهره عوض کردنها تنها به معنای خوش آمدن رفتار یا کردار کسی نیست. بلکه بستگی به این دارد که تا چه زمانی میتواند از این «همرنگی» به نفع مطرح شدن خود استفاده کند.
در این فیلم وودی آلن این شخصیت را به عنوان یک بیمار روانی مضحک و خود شیفته نشان میدهد که مهمترین اصل برایش جلب توجه و محبوب شدن و مهمتر به اهداف و خواستههای خود رسیدن به هر قیمتی میباشد.
بیماری زلیک روز به روز حادتر میشود تا جایی که وقتی شخصیت مهم و مورد توجهی را میبیند نه تتها تلاش میکند که از نظر فکری شبیه او شود بلکه به مرور از نظر شکل و قیافه فیزیکی هم شبیه آن شخص میشود. در این فیلم او به هر شکل و هر رنگی در میآید. چاق یا لاغر میشود، موسیقیدان یا پزشک میشود کشیش و یا از نزدیکان حتی شخصیتی چون هیتلر میشود
و اما دلیل این که این روزها به یاد آن فیلم افتادهام دیدن چهره هایی در حکومت اسلامی به ویژه در این ماههای اخیر است که مرا به شدت به یاد زلیک میاندازند، از خامنهای عقل از دست دادهای گرفته که خود را شبیه رهبرانی میبیند که پیروز هر جنگی ست، تا پزشکیان نخست وزیر بی حال و خواب زدهای که ژست نخست وزیران هوشیار دوران بحران را میگیرد، و تا واسطه هایی چون ظریف که کودک وار میخندد و چرت و پرت میگوید و به خیالش در حال حل و فصل روابط جهانی رژیم است، و تا فرمانده بی رمق سپاه پاسداران که بر موشکی حلبی نشسته است و شمشیر در هوا تکان میدهد و جهان را تهدید میکند.
شکوه میرزادگی
*
نسل پرنده، رضا فرمند