مقدمه
در سالهای اخیر، شاهد رشد بیسابقه جنبشهای راست افراطی در کشورهای غربی بودهایم. این جریانها با شعارهای ملیگرایانه، ضد مهاجرتی و در مواردی ضد دموکراتیک، موفق به کسب نفوذ در انتخابات و سیاستگذاریهای کلیدی شدهاند. ظهور این موج، در عین حال که چالشی برای ارزشهای لیبرال-دموکراتیک غرب محسوب میشود، تأثیرات مستقیمی بر جنبشهای دموکراسیخواهانه در کشورهای دیگر، از جمله ایران، دارد. این مقاله تلاش دارد ضمن تحلیل دلایل برآمدن راست افراطی در غرب، به تأثیرات آن بر روند دموکراسیخواهی در ایران و استراتژیهای ممکن برای مواجهه با این پدیده بپردازد.
دلایل رشد راست افراطی در غرب
۱. بیثباتی اقتصادی و پوپولیسم
بحران مالی ۲۰۰۸ و پیامدهای آن منجر به افزایش بیکاری، نابرابری اقتصادی و نارضایتی عمومی در بسیاری از کشورهای غربی شد. بسیاری از مردم احساس کردند که سیاستهای اقتصادی به نفع نخبگان و به ضرر طبقات کارگر و متوسط است، ازاینرو احزاب راست افراطی از این فرصت استفاده کرده و با شعارهای سادهگرایانه، مهاجران یا سیاستهای لیبرالی را مقصر معرفی کردند و به پایگاه رای خود افزودند. برای مثال، در ایالات متحده، جنبشهایی مانند Tea Party که از حزب جمهوریخواه حمایت میکردند، به عنوان واکنشی به بحران مالی و نارضایتی از سیاستهای اقتصادی ظهور کردند و موجب تقویت راست افراطی در این کشور شدند. مطالعهای توسط مؤسسه پیو (Pew Research Center) در سال ۲۰۱۷ انجام شد که نشان میداد که ۵۸٪ از آمریکاییها معتقدند سیستم اقتصادی به نفع قدرتمندان طراحی شده است. یا حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) در واکنش به بحرانهای اقتصادی با شعار «اولویت با شهروندان آلمانی» رأی بسیاری را جذب کرده است.
۲. مهاجرت و هویت فرهنگی
افزایش تعداد مهاجران و پناهندگان در اروپا و آمریکای شمالی باعث نگرانیهایی در مورد هویت ملی، امنیت و رفاه اجتماعی شده است و احزاب راست افراطی از این نگرانیها برای جذب حمایت استفاده کردهاند. طبق نظرسنجی Eurostat مهاجرت یکی از مهمترین مسائل مورد توجه رأیدهندگان در چندین کشور اروپایی است. برای مثال، در آلمان، حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) با شعارهای ضد مهاجرتی و ضد اسلام به موفقیتهای انتخاباتی قابل توجهی دست یافت یا در فرانسه، حزب RN با شعارهای ضد مهاجرتی به یکی از احزاب مهم تبدیل شده است.
۳. بیاعتمادی به سیاستهای جریانات سنتی
بسیاری از مردم احساس میکنند که احزاب سنتی و سیاستمداران حرفهای در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی شکست خوردهاند، لذا از آنها ناراضیاند و به دنبال گزینههای جدیدی هستند که وعده تغییر میدهند. احزاب راست افراطی که اغلب خود را به عنوان آلترناتیوهای ضد سیستم معرفی میکنند، از این فرصت استفاده کرده و به کسب محبوبیت پرداختهاند. برای مثال، در ایتالیا، حزب Lega Nord، حزب Fratelli d'Italia و جنبش Five Star با شعارهای ضد سیستم موجود و سیاستمداران سنتی به موفقیتهای انتخاباتی درخوری دست یافتند. بهطور کلی نظرسنجیهای مؤسسه YouGov نشان میدهند که نارضایتی از احزاب سنتی در اروپا و آمریکا در حال افزایش است که به بستری برای رشد راست افراطی تبدیل شده است.
۴. تأثیر رسانهها و شبکههای مجازی در انتشار اطلاعات نادرست
رسانههای اجتماعی به عنوان بستری برای گسترش اطلاعات نادرست و تبلیغات راست افراطی عمل کردهاند. این پلتفرمها به گروههای راست افراطی اجازه میدهند تا پیامهای خود را به طور مؤثرتری به مخاطبان گستردهتری برسانند. برای مثا، در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده، تبلیغات اینترنتی و اطلاعات نادرست نقش مهمی در موفقیت دونالد ترامپ ایفا کردند. گزارشهای مؤسسه Oxford Internet Research نشان میدهند که اطلاعات نادرست و تبلیغات هدفمند در رسانههای اجتماعی تأثیر قابل توجهی بر انتخابات و افکار عمومی داشتهاند. همچنین پژوهشهای The Brookings Institution نشان میدهند که گروههای راست افراطی در آمریکا از پلتفرمهایی مانند فیسبوک و تلگرام برای ترویج نظریههای توطئه به نفع خود استفاده کردهاند.
۵. جهانیشدن و چندفرهنگی شدن جوامع
جهانیسازی و تغییرات سریع فرهنگی باعث شدهاند برخی از گروهها احساس کنند که هویت ملی و فرهنگی آنها در معرض تهدید قرار دارد، لذا به احزابی جذب میشوند که وعدهی بازگشت به «ریشههای ملی» را میدهند و به رشد راست افراطی کمک کرده است. مثلاً، در فرانسه، Front National به رهبری مارین لو پن با تمرکز بر حفظ هویت فرانسوی و مخالفت با جهانیسازی، حمایت قابل توجهی به دست آورد یا حزب UKIP در بریتانیا با شعارهای ضد اتحادیه اروپا توانست برگزیت را پیش ببرد. نظرسنجیهای مؤسسه Ifop در فرانسه نشان میدهند که نگرانیهای مربوط به هویت ملی در میان رأیدهندگان راست افراطی بسیار قوی است.
۶. نگرانیهای امنیتی و تروریسم
حملات تروریستی در اروپا و آمریکا باعث افزایش نگرانیها در مورد امنیت ملی شده است. احزاب راست افراطی از این نگرانیها برای ترویج سیاستهای سختگیرانهتر در زمینهی امنیت و مهاجرت استفاده کرده و پایگاه رای خود را افزایش دادهاند. برای نمونه، پس از حملات تروریستی در فرانسه و بلژیک، احزاب راست افراطی مانند جبهه ملی فرانسه و حزب آزادی اتریش حمایت بیشتری به دست آوردند. نظرسنجیهای مؤسسه گالوپ (Gallup) نشان میدهند که نگرانیهای امنیتی در میان رأیدهندگان راست افراطی بسیار قوی است.
دو گرایش اصلی راست افراطی در غرب
با توجه به قدرت گرفتن راستهای افراطی در دو کشور اروپایی لهستان و مجارستان میتوانیم گرایشهای عمدهی راست افراطی در غرب را که متمایل به روسیه و آمریکا هستند، بهتر بشناسیم. در تحلیل گرایشهای راست افراطی در لهستان و مجارستان، میتوان به شباهتها و تفاوتهای مهمی اشاره کرد که هر دو کشور را تحت تأثیر قرار دادهاند. این گرایشها اغلب در قالب احزاب سیاسی مانند حزب «قانون و عدالت» (PiS) در لهستان و حزب «فیدس» (Fidesz) در مجارستان ظهور کردهاند. در ادامه به بررسی شباهتها و تفاوتهای این دو گرایش میپردازیم:
شباهتها:
۱. ملیگرایی و هویت ملی: هر دو گرایش بر حفظ هویت ملی، فرهنگ و ارزشهای سنتی تأکید دارند. این احزاب اغلب با مهاجرت، جهانیسازی و نفوذ فرهنگ خارجی مخالفت میکنند.
۲. مخالفت با لیبرالیسم غربی: هر دو گرایش با لیبرالیسم غربی، به ویژه در زمینههایی مانند حقوق LGBTQ+، سقط جنین و خانوادهی مدرن، مخالفت میکنند.
۳. تمرکزگرایی و قدرت اجرایی قوی: هر دو حزب به تقویت قدرت اجرایی و کاهش نفوذ نهادهای دموکراتیک مانند قوهی قضائیه و رسانههای مستقل تمایل دارند.
۴. اروپاستیزی نسبی: هر دو گرایش نسبت به اتحادیهی اروپا نگرشی انتقادی دارند و از سیاستهای این نهاد در زمینههایی مانند مهاجرت و حاکمیت ملی انتقاد میکنند.
۵. حمایت از مسیحیت: هر دو گرایش به مسیحیت به عنوان بخشی از هویت ملی و فرهنگی خود نگاه میکنند و از نقش کلیسا در سیاست و جامعه حمایت میکنند.
تفاوتها:
۱. گرایش به روسیه در مقابل گرایش به آمریکا:
- لهستان: حزب «قانون و عدالت» در لهستان عموماً موضعی ضد روسی دارد و از نزدیکی به آمریکا و ناتو حمایت میکند. این حزب به دلیل تاریخچهی اشغال لهستان توسط شوروی، نسبت به روسیه نگرشی منفی دارد.
- مجارستان: حزب «فیدس» در مجارستان، به ویژه تحت رهبری ویکتور اوربان، گرایش بیشتری به روسیه نشان داده است. اوربان روابط نزدیکی با ولادیمیر پوتین داشته و از سیاستهای انرژی روسیه حمایت کرده است. این در حالی است که مجارستان همچنان عضو ناتو و اتحادیهی اروپا است.
۲. رویکرد به اتحادیه اروپا:
- لهستان: اگرچه حزب «قانون و عدالت» با برخی سیاستهای اتحادیه اروپا مخالف است، اما به طور کلی از عضویت لهستان در این نهاد حمایت میکند و به دنبال اصلاحات داخلی در اتحادیه است.
- مجارستان: ویکتور اوربان و حزب «فیدس» موضعی تهاجمیتر نسبت به اتحادیه اروپا دارند و گاهی اوقات تهدید به خروج از این نهاد کردهاند. اوربان از اتحادیه اروپا به عنوان تهدیدی برای حاکمیت ملی مجارستان یاد میکند.
۳. سیاستهای داخلی:
- لهستان: حزب «قانون و عدالت» بیشتر بر مسائل اجتماعی و فرهنگی مانند خانواده سنتی و مذهب تمرکز دارد و تلاش میکند تا نهادهای دولتی را تحت کنترل خود درآورد.
- مجارستان: حزب «فیدس» علاوه بر مسائل اجتماعی، بر اقتصاد و سیاستهای انرژی نیز تمرکز کرده است. اوربان از سیاستهای اقتصادی حمایتگرایانه و روابط نزدیک با روسیه در زمینه انرژی بهره برده است.
۴. روابط با ناتو:
- لهستان: لهستان به عنوان یکی از متحدان اصلی ناتو در اروپای شرقی شناخته میشود و حزب «قانون و عدالت» از حضور نیروهای آمریکایی در خاک لهستان استقبال میکند.
- مجارستان: اگرچه مجارستان عضو ناتو است، اما اوربان گاهی اوقات مواضعی انتقادی نسبت به این سازمان داشته و به دنبال تنوع بخشیدن به روابط خارجی خود، از جمله با روسیه و چین، بوده است.
بهطور کلی گرایشهای راست افراطی در لهستان و مجارستان شباهتهای زیادی در زمینه ملیگرایی، مخالفت با لیبرالیسم و تمرکزگرایی دارند، اما در رویکرد به روسیه و آمریکا، اتحادیه اروپا و سیاستهای داخلی تفاوتهای قابل توجهی بین آنها وجود دارد. این تفاوتها تا حد زیادی تحت تأثیر تاریخچه، جغرافیا و رهبران سیاسی هر کشور است.
تأثیر راست افراطی بر جنبشهای دموکراسیخواه
گرایشهای راست افراطی در غرب تأثیرات قابل توجهی بر جنبشهای دموکراسیخواه در سراسر جهان داشتهاند. این تأثیرات میتواند هم مستقیم و هم غیرمستقیم باشد و در ابعاد مختلفی مانند حمایت از دموکراسی، حقوق بشر، و آزادیهای مدنی قابل مشاهده است. در ادامه به برخی از مهمترین تأثیرات راست افراطی بر جنبشهای دموکراسیخواه اشاره میشود:
۱. تضعیف حمایت بینالمللی از دموکراسی:
- کاهش حمایت مالی و سیاسی: احزاب راست افراطی اغلب مخالف کمکهای مالی و سیاسی به جنبشهای دموکراسیخواه در کشورهای دیگر هستند. این میتواند به کاهش منابع مالی و حمایتهای سیاسی از این جنبشها و تضعیف تلاشهای آنها برای دستیابی به دموکراسی منجر شود.
- تغییر در اولویتهای سیاست خارجی: احزاب راست افراطی اغلب بر مسائل داخلی مانند مهاجرت و امنیت ملی تمرکز میکنند و از اولویتهای سیاست خارجی مانند حمایت از دموکراسی و حقوق بشر غافل میشوند. این میتواند به کاهش توجه به جنبشهای دموکراسیخواه در سطح بینالمللی منجر شود.
۲. تغییر در روابط با رژیمهای اقتدارگرا:
- نزدیکی به رژیمهای اقتدارگرا: برخی از احزاب راست افراطی، مانند حزب «فیدس» در مجارستان و حزب «جبهه ملی» در فرانسه، روابط نزدیکی با رژیمهای اقتدارگرا مانند روسیه و چین دارند. این میتواند به کاهش فشار بینالمللی بر این رژیمها و تضعیف جنبشهای دموکراسیخواه در این کشورها منجر شود.
- حمایت از رژیمهای اقتدارگرا: در برخی موارد، احزاب راست افراطی از رژیمهای اقتدارگرا حمایت میکنند و از سیاستهای آنها در زمینهی سرکوب مخالفان و محدود کردن آزادیهای مدنی دفاع میکنند. این میتواند به افزایش سرکوب جنبشهای دموکراسیخواه و کاهش فضای سیاسی برای فعالیتهای دموکراتیک منجر شود.
۳. تغییر در رویکرد به حقوق بشر:
- کاهش توجه به حقوق بشر: احزاب راست افراطی اغلب نسبت به مسائل حقوق بشر نگرش شکآمیز دارند و از سیاستهای محدودکننده در این زمینه حمایت میکنند. این میتواند به کاهش حمایت بینالمللی از جنبشهای دموکراسیخواه که بر حقوق بشر و آزادیهای مدنی تمرکز دارند، منجر شود.
- تضعیف نهادهای بینالمللی: احزاب راست افراطی اغلب مخالف نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد و دادگاه بینالمللی دادگستری هستند که نقش مهمی در حمایت از حقوق بشر و دموکراسی دارند. این میتواند به تضعیف این نهادها و کاهش توان آنها در حمایت از جنبشهای دموکراسیخواه منجر شود.
۴. تغییر در سیاستهای مهاجرتی و پناهندگی:
- مهاجرت: احزاب راست افراطی اغلب مخالف سیاستهای مهاجرتی لیبرال هستند و خواستار محدودیتهای شدیدتر در زمینهی مهاجرت و پناهندگی هستند. این میتواند به کاهش حمایت از پناهندگان و مهاجران که اغلب از کشورهای تحت حکومت اقتدارگرا فرار میکنند، منجر شود.
- پناهندگی: سیاستهای سختگیرانهتر در زمینهی پناهندگی میتواند به کاهش حمایت از پناهندگان در کشورهای غربی و افزایش فشار بر کشورهای در حال توسعه که میزبان تعداد زیادی از پناهندگان هستند، منجر شود. این میتواند به تضعیف جنبشهای دموکراسیخواه که در این کشورها فعالیت میکنند، منجر شود.
۵. کاهش امکان لابیگری:
با رشد راست افراطی، فضای سیاسی برای فعالیت لابیهای دموکراسیخواه در کشورهای غربی محدودتر شده و دموکراسیخواهان فضای محدودتری برای لابیگری دارند.
تاثیر برآمدن راست افراطی در غرب بر جنبش دموکراسیخواهی ایران
قدرت گرفتن راست افراطی در غرب، جدای از تاثیرات کلی بر جنبشهای دمکراسیخواهی در سراسر جهان، به طور مشخص، تأثیرات چندگانهای بر جنبش دموکراسیخواه ایران خواهد داشت که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
۱. کاهش حمایتهای بینالمللی:
دولتهای راستگرا در غرب عموماً تمایل کمتری به حمایت از جنبشهای دموکراسیخواه در کشورهای دیگر دارند و بیشتر بر منافع ملی خود متمرکز هستند. این امر میتواند منجر به کاهش حمایتهای حقوقی و سیاسی از جنبش دموکراسیخواه ایران شود.
به عنوان مثال، دولت ترامپ در آمریکا، که رویکردی ملیگرایانه و ضد حمایتگرایانه دارد، حمایت کمتری از جنبشهای دموکراسیخواه در مقایسه با دولتهای پیشین این کشور نشان داده و خواهد داد.
۲. تقویت گفتمانهای اقتدارگرایانه:
ظهور و قدرت گرفتن راست افراطی در غرب، به تقویت گفتمانهای اقتدارگرایانه در سطح جهان کمک میکند. این امر میتواند بر فضای سیاسی ایران نیز تأثیر بگذارد و باعث تقویت جناحهای اقتدارگرای حکومتی و تضعیف دموکراسیخواهان شود. تجربهی تاریخی از ارتباط پنهانی حزب جمهوری در ایران (به رهبری بهشتی، خامنهای و رفسنجانی) با جمهوریخواهان آمریکایی (بوش پدر و کیسی) و زدوبندشان بر سر گروگانهای آمریکایی و متعاقب آن خرید سلاح از دولت ریگان و اسرائیل در زمان جنگ و ماجرای مک فارلین ترجمان این واقعیت است که راست در غرب (اعم از سنتی و رادیکال آن) به نفع اقتدارگرایان حکومتی (و نه ضد حکومتی مثل پهلوی و رجوی) عمل کرده و بعد از این نیز هرگز تن به اقتدارگرایی محکوم نخواهد داد و ترجیحش معامله با اقتدارگرایی حاکم در ایران است. بهعلاوه آنکه رشد راست افراطی در غرب به اقتدارگرایان حکومتی در ترویج گفتمانیشان دست بالا را میدهد.
۳. افزایش فشار بر فعالان دموکراسیخواه:
با کاهش حمایتهای بینالمللی و تقویت گفتمانهای اقتدارگرایانه، فشار بر فعالان دموکراسیخواه در ایران افزایش مییابد. آنها با محدودیتهای بیشتری در فعالیتهای خود روبرو میشوند و در زدوبندهای اقتدارگرایان داخلی و خارجی فضای محدودتری خواهند داشت و سرکوبشان راحتتر و سنگینتر خواهد شد.
۴. تأثیر بر افکار عمومی:
ظهور راست افراطی در غرب و ناکارآمدی برخی از نظامهای دموکراتیک در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی، میتواند باعث ایجاد ناامیدی و بیاعتمادی در میان افکار عمومی ایران نسبت به دموکراسی شود. این امر میتواند چالشهای جدی برای جنبش دموکراسیخواهی در ایران ایجاد کند.
استراتژی و تاکتیکهای دموکراسیخواهان ایرانی
با توجه به تأثیرات برآمدن راست افراطی در غرب بر جنبش دموکراسیخواهی ایران، جنبش میتواند با اتخاذ استراتژیای هوشمندانه و انعطافپذیر، چالشهای پیشرو را مدیریت کرده و با تبدیل تهدید به فرصت و خلق مزیت به اهداف خود نزدیکتر شود. جنبش دموکراسیخواهی و گذار به دموکراسی در ایران نیازمند یک استراتژی جامع، چندبعدی و انعطافپذیر است که بتواند چالشهای داخلی و خارجی را مدیریت کند. این استراتژی باید بر پایههای مردمی، حقوق بشری، و مشارکت گسترده استوار باشد و در عین حال از تجربیات موفق جنبشهای دموکراسیخواه در دیگر کشورها بهرهبرداری کند. در ادامه به برخی از عناصر کلیدی این استراتژی اشاره میشود:
۱. تقویت مشارکت مردمی و بسیج اجتماعی:
- گسترش پایگاه حمایتی: جنبش دموکراسیخواهی باید بتواند حمایت اقشار مختلف جامعه، از جمله جوانان، زنان، کارگران، دانشجویان، و اقلیتهای قومی و مذهبی را جلب کند.
- تشکیل شبکههای محلی: ایجاد شبکههای محلی و سازمانهای مردمی میتواند به جنبش کمک کند تا در سطح جامعه نفوذ بیشتری داشته باشد و از سرکوب جلوگیری کند.
۲. استفاده از روشهای خشونتپرهیز:
- مقاومت مدنی: استفاده از روشهای خشونتپرهیز مانند اعتصابات، تحریمها، تظاهرات مسالمتآمیز، و نافرمانی مدنی میتواند به جنبش دموکراسیخواهی کمک کند تا حمایت عمومی را جلب و از سرکوبهای گسترده جلوگیری کند.
- دیپلماسی عمومی: جنبش باید بتواند پیامهای خود را به طور موثر به جامعهی بینالمللی منتقل کند و از حمایتهای بینالمللی بهرهمند شود.
۳. تمرکز بر حقوق بشر و عدالت اجتماعی:
- حقوق بشر: جنبش باید بر مسائل حقوق بشر و عدالت اجتماعی تمرکز کند و از این طریق حمایت بینالمللی را جلب کند. این میتواند شامل مستندسازی نقض حقوق بشر و ارائهی گزارشهای دقیق به نهادهای بینالمللی باشد.
- عدالت اجتماعی: تمرکز بر مسائل عدالت اجتماعی مانند فقر، نابرابری، و تبعیض میتواند به جنبش کمک کند تا پایگاه حمایتی گستردهتری در بین مردم ایران ایجاد کند.
۴. ایجاد ائتلافهای گسترده:
- ائتلافهای داخلی: جنبش دموکراسیخواهی باید به ایجاد ائتلافهای گسترده بین گروهها و جناحهای مختلف سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی بپردازد. این ائتلافها میتوانند به عنوان نیروی متحد در برابر رژیم عمل کنند.
- ائتلافهای بینالمللی: ایجاد ائتلاف با سازمانها و جنبشهای دموکراسیخواه در دیگر کشورها میتواند به جنبش ایران کمک کند تا از حمایتهای بینالمللی بهرهمند شود و فشار بر رژیم ایران را افزایش دهد.
۵. آموزش و توانمندسازی:
- آموزش سیاسی: جنبش دموکراسیخواهی باید به آموزش سیاسی و توانمندسازی فعالان خود بپردازد. این میتواند شامل برگزاری کارگاهها، سمینارها، و دورههای آموزشی در زمینههای مختلف سیاسی، حقوقی، و رسانهای باشد.
- توانمندسازی زنان و جوانان: تمرکز بر توانمندسازی زنان و جوانان که بخش قابل توجهی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند، میتواند به جنبش کمک کند تا نیروی انسانی و خلاقیت بیشتری را جذب کند.
۶. استفاده از فناوری و رسانههای اجتماعی:
- فناوری اطلاعات: استفاده از فناوریهای نوین مانند اینترنت، رسانههای اجتماعی، و پیامرسانهای امن میتواند به جنبش کمک کند تا پیامهای خود را به طور گستردهتری منتشر و از سرکوب جلوگیری کند.
- رسانههای مستقل: ایجاد و حمایت از رسانههای مستقل که اخبار و تحلیلهای دقیق و بیطرفانه ارائه میدهند، میتواند به افزایش آگاهی عمومی و بسیج نیروها کمک کند.
۷. انعطافپذیری و سازگاری:
- انعطافپذیری: جنبش دموکراسیخواهی باید انعطافپذیر باشد و بتواند در برابر تغییرات سیاسی و اجتماعی واکنشهای مناسب نشان دهد. این میتواند شامل تغییر استراتژیها و تاکتیکها در پاسخ به شرایط جدید باشد.
- سازگاری با شرایط: جنبش باید بتواند با شرایط مختلف سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی سازگار شود و از فرصتهای پیشآمده به بهترین شکل استفاده کند.
۸. تدوین برنامههای انتقالی:
- برنامههای کوتاهمدت و بلندمدت: جنبش باید برنامههای مشخصی برای دوران انتقالی و پس از گذار به دموکراسی داشته باشد. این برنامهها باید شامل اصلاحات سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی باشد.
- حکمراتی خوب: جنبش باید بر اهمیت حکومتداری خوب، شفافیت، و پاسخگویی تأکید کند تا اعتماد عمومی را جلب کند.
۹. حفظ استقلال از قدرتهای خارجی و داخلی
- از مشروطه تا امروز اس و اساس جنبش دموکراسیخواهی ایران بر سه اصل استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی بوده است. این اصول باید همچنان اصول راهنمای کنش دموکراسیخواهی ایرانیان باشند و مبتنی بر آنها استقلال خود را از قدرتهای خارجی حفظ کند. قطع فاندهای آمریکا توسط ترامپ یکبار دیگر نشان داد که اصل استقلال و عدم وابستگی در مبارزهی سیاسی یک اصل جدی و مستمر است و بدون آن دموکراسیسازی و گذار به دموکراسی لنگ است.
- انعطافپذیری استراتژی به معنای تغییر در برخی تاکتیکهای ممکن، متناسب با شرایط خاص دورانی است. مثلاً در رابطه با انتخابات گاهی مشارکت لازم است و گاهی تحریم. اما مشارکت در انتخابات نباید دموکراسیخواهان ایران را گرفتار وابستگی به قدرت حاکمیتی در داخل کند و زمین اصلی بازی که جامعه و نهادهای غیررسمی است را واگذارد و محدود به زمین بازی حاکمیتی شود.
۱۰. آگاهیبخشی و گسترش تفکر دموکراتیک
- ترویج فرهنگ دموکراسی از طریق آموزش، گفتگوهای عمومی و از همه مهمتر به کار بردن اصول دموکراتیک بهعنوان سبک زندگی برای تبدیل شدن به نماد عملی زیست سیاسی و اجتماعی دموکراتیک برای آیندهی ایران.
- بازتعریف هویت ملی بر پایهی حقوق شهروندی و اصول دموکراسی، و پذیرفتن تمام تنوعات قومیتی، مذهبی،، جنسیتی و فرهنگی و ...
۱۱. سازماندهی اجتماعی و ایجاد شبکههای مقاومت مدنی
- تمرکز بر نهادهای غیررسمی با تشکیل گروههای کوچک محلی و فامیلی و دوستی برای تبادل نظر، برنامهریزی و اقدام موثر در شرایط مقتضی
- حمایت و تقویت جنبشهای صنفی (معلمان، کارگران، دانشجویان، زنان و...)
۱۲. اتحاد نیروهای سیاسی دموکراسیخواه
- ایجاد جبههای گسترده از نیروهای مختلف باورمند به دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی برای گذار از استبداد و ایجاد تحولات اجتماعی، با تدوین منشوری مشترک بر اساس اصول مذکور و پذیرش تنوع و پرهیز از تفرقه
- آمادهسازی ساختارهای جایگزین برای مدیریت کشور پس از تغییر با تمرکز بر ایجاد نهادهای دموکراتیک بهجای تمرکز بر چهرههای فردی.
بدیهی است که این مسیر نیازمند صبر، برنامهریزی و همکاری گسترده میان گروههای مختلف دموکراسیخواه است و کلید موفقیت در این فرایند، حرکت مستمر (حتی اگر نقطهچین باشد) بهسوی جامعهای آزاد و عادلانه است.
نصرالله لشنی
*