Wednesday, Feb 5, 2025

صفحه نخست » خمینی اعدام نشد، اما ندانسته عامل اعدام "اسلام" در ایران شد

kham.jpgروستایی گاو در آخور بِبَست
شیر گاوش خورد و برجایش نشست
روستایی شد در آخور سوی گاو
گاو را می‌جست شب، آن‌ کنجکاو
دست می‌مالید بر اندام شیر
گاه بالا، گاه پهلو، گاه زیر
شیر گفت ار روشنی افزون بُدی
زهره‌اش بدریدی و دل‌خون شدی
این‌چنین گستاخ زان می‌خاردم
کو در این شب گاو می‌پنداردم!
(مثنوی)

علی‌صاحب‌الحواشی

فرق خمینی با فضل‌الله نوری منحصراً در آن بود که فضل‌الله "خدعه" نمی‌کرد، حرف دلش را بی‌پروا می‌زد. همین هم بود که اعدام شد. خمینی این‌ درس را از فضل‌الله نوری گرفت که برای پیروز شدن باید "خدعه" کرد.

جمهوری اسلامی که خمینی بنیان‌ نهاد، از صدر تا ذیلش "خدعه" بود! خمینی با خدعه پیروز شد اما بزودی چنان شکست مفتضحی خورد که نه‌فقط حکومتش منفور مردم گشت بلکه کل روحانیت و بسی مهمتر، اسلام را هم در دل‌های مردم به مغاک منفوری کشاند.

می‌توان بر نادانی و نفهمی فضل‌الله نوری عذرها نهاد که در آغاز تجلی سیاسی "تجدد" ایران ایستاده بود و کمترین فهمی از این پدیده نداشت؛ بسیار تا اکثریت‌قاطع متجددان زمانه‌اش هم فهم درستی از "تجدد" و بن‌مایه‌های ژرفایی که تجدد را برآورده بودند، نداشتند. چنین عذری را بر خمینی صدسال بعدترش نمی‌توان نهاد.

اگر گفته شود که خمینی مُرده قرون‌واعصار پیشین بود که از گور برخاست و خواست ایران را به اعصار پیشینی که می‌پسندید بازگرداند، "استعاره" درستی به‌کار برده باشیم که از فرط درستی سر به واقعیت محض می‌ساید!
خمینی نه فهمی از کشور و ملیت داشت، نه درکی از معنای مدنیت و حقوق و قانون داشت، نه حکومت را بیش از آنچه از چنگیز تا ملکشاه سلجوقی می‌فهمیدند، می‌فهمید، نه می‌دانست "علم" و دانشگاه و مجلس و صنعت و فناوری و تجارت‌جهانی و قوانین بین‌المللی و سیر تاریخ چیست. اگر این مقولات را پیش روی غزالی تا میرداماد می‌گذاشتی هرچه می‌فهمیدند، خمینی سرسوزنی بیشترش را نمی‌فهمید.

او "ایران"ای را تحویل گرفت که قرن‌ها در طول تاریخ پیش آمده بود و مردمش شباهتی با مردم عصر سلجوقیان و صفویان نداشتند، سپس خواست تا ایران را به قرن‌ها پیش‌ که می‌پسندید، برگرداند. او متوجه بود که برای این‌کار باید مردم را فریب بدهد.
مختصات پیچیده دهه ۱۳۵۰ شمسی بستر لازم برای این فریبکاری عظیم را در اختیارش نهاد، همان‌که مختصات عصر مشروطه در اختیار فضل‌الله‌نوری نگذاشت تا حلق‌آویز شد.

خمینی اعدام نشد، بلکه بزرگترین تشییع‌جنازه تاریخ‌بشر را برایش کردند، اما او ندانسته و نخواسته، عامل اعدام "اسلام" در ایران شد!
نه او و نه پیروان بعدیش نفهمیدند که تاریخ را نمی‌شود به عقب برگرداند؛ نفهمیدند که "انسان" پدیداری ثابت در طول زمان نیست بلکه انسان‌ها دگرگونه می‌شوند و با خودشان جهان خود را نیز دگرگون می‌کنند.

آن معلم دانشگاهی که امروز سر کلاس بیولوژی مولکولی درس می‌دهد، چه دخلی به مدرس نظامیه بغداد و نیشابور دارد که درس طب‌جالینوسی می‌داد، یا استاد امروزین دانشکده حقوق که دارد مباحثی در حقوق‌مدنی را درس می‌دهد چه دخلی به آخوند مدرسه چهارباغ اصفهان صفوی دارد که درس فقه می‌داد.
مسئله تنها تفاوت در چیستی درس‌ها نیست، در تفاوت "مغزها"یی که درس می‌دهند و درس می‌گیرند هم هست؛ مسئله در تفاوت "جهان‌ها"یی که آن درس‌ها در او ردوبدل می‌شوند هم هست. خمینی بقدر سرسوزنی فهم از این‌ها نداشت!

اگر از بیغوله دهات، روستایی‌ای را که در عمرش وسیله نقلیه‌ای جز الاغ‌ش ندیده و البته در هدایت و مراقبت از آن نیز خبره است، را بیاوری پشت فرمان یک هواپیمای مهیای پرواز بنشانی، آنقدر احمق هم باشد که بخواهد آن را راه ببرد، چه‌شود؟ جز آن‌که خود و هواپیما را نابود کند!

خمینی آن روستایی نادان و بی‌خبر از همه‌چیز و همه‌جا بود که خود، اسلام‌ عزیزش، و "ایران" را - که کمترین فهم و عاطفه‌ای از این‌یکی نداشت - یکجا نابود کرد!



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy