Saturday, Feb 8, 2025

صفحه نخست » ترفند انحرافی برای فرار از تغییر رژیم

amirtaheri.jpg«بچه‌های نیویورک» مخالفان احیای مذاکرات درباره «برجام» را مخالف هرگونه مذاکره با آمریکا و دیگر قدرت‌های بزرگ ترسیم می‌کنند، اما این دروغی بیش نیست

امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی

هر روز که می‌گذرد، برگی از تقویم کنده می‌شود و به آنچه آقای محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیس‌جمهوری اسلامی، «روز مبادا» می‌داند، نزدیک‌تر می‌شویم. او هشدار می‌دهد که در آن روز مبادا، نظام خمینی‌گرا و همراه با آن کلیت ایران با تهدیدی حیاتی روبرو خواهد شد. برای جلوگیری از آن تهدید، جمهوری اسلامی می‌بایستی مواضع تبلیغاتی خود را کنار بگذارد و هرچه زودتر باب مذاکره با «شیطان بزرگ» را باز کند.

این «روز مبادا» ۲۵ ماه اکتبر ۲۰۲۵ میلادی است؛ زمانی که موضوعیت «برجام» که تلویحا در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل عرضه می‌شود، به پایان می‌رسد. در آن صورت، آنچه ترفند ماشه یا اسنپ‌بک خوانده می‌شود، خود‌به‌خود به‌ کار خواهد افتاد تا همه تحریم‌هایی را که شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی وضع کرده است، جنبه دائمی پیدا کنند. ظریف و گروه او همچنین هشدار می‌دهند که «روز مبادا» ممکن است ایران را مشمول فصل هفتم منشور سازمان ملل سازد و چراغ سبز برای حمله نظامی به جمهوری اسلامی را روشن کند.

آنچه «معاون راهبردی» و گروه «بچه‌های نیویورک» نمی‌گویند، این است که خود آنان باعث و بانی کشاندن کشور به این مخمصه بوده‌اند. با آغاز دوران اصلاحات به رهبری حجت‌الاسلام محمد خاتمی این گروه به این نتیجه رسیدند که بدون حمایت آمریکا و متحدان غربی آن نخواهند توانست قدرتی را که تصادفا کسب کرده‌اند، برای مدت طولانی حفظ کنند. بدون حمایت قدرت‌های غربی ممکن نبود آنان بتوانند رقیبان ضدغربی و هوادار روسیه و چین را کنار بزند، چه رسد به اینکه در دایره وسیع‌تر نبرد بر سر قدرت در ایران و دیگر مخالفان و معاندان را به حاشیه برانند.

دو حجت‌الاسلام، خاتمی و روحانی در سفرهای خود به غرب این ارزیابی نادرست خود را به‌عنوان تصویر واقعیت‌های ایران ارائه کردند. هدف هر دو این بود که از یک سو نظام موجود در ایران را به‌عنوان یک واقعیت‌ ناگزیر، هرچند تلخ، ترسیم کنند و از سوی دیگر مدعی شوند که تنها جناح خود آنان می‌تواند اندک‌اندک از این تلخی بکاهد، به امید روزی که به شیرینی برسیم.

لازمه این ترفند جلوگیری از هرگونه بحث، چه رسد به مذاکره درباره ماهیت رژیم بود. این کار یافتن یک دستاویز انحرافی را ملزم می‌کرد. اگر از ماهیت رژیم و کارنامه عملی آن نمی‌توان سخن گفت، پس مذاکرات درباره کدام مطلب جایز خواهد بود؟

پاسخی که دو حجت‌الاسلام احتمالا با الهام از جک استراو، وزیر خارجه بریتانیا در دوران نخست‌وزیری تونی بلر، یافتند، برنامه هسته‌ای ایران بود. البته این برنامه از سال‌ها پیش گاه‌گاه زیر نورافکن قرار می‌گرفت، اما هرگز به‌عنوان مسئله حیاتی‌ــ‌‌مماتی بین ایران و دنیا مطرح نشده بود.

برنامه هسته‌ای ایران در ۱۹۵۹ میلادی آغاز شد و در سال ۱۹۷۶ به مرحله خیز خود رسیده بود. در آن سال، ایران سه عامل اساسی برای چنین برنامه‌‌ای را تهیه کرده بود: یک سیاست فرابردی با اهداف صلح‌جویانه، یک نیروی انسانی در سطح بالای دانش فنی و علمی و چارچوب یک زیربنای صنعتی. در همان حال، ایران در مقام یکی از نخستین ۱۱ کشوری که پیمان عدم گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) را امضا کرده بود، این حق را داشت که از تازه‌ترین شیوه‌ها و وسایل مربوط به دانش هسته‌ای بهره‌مند شود و در عوض، به همه تعهدات خود در قبال آژانس بین‌المللی انرژی اتمی عمل کند.

با رسیدن آیت‌الله روح‌الله خمینی به قدرت، برنامه هسته‌ای ایران برای نزدیک به یک دهه متوقف شد. بازگشت فعالانه این برنامه مثل بسیار اقدامات دیگر یک نظام سردرگم و بوالهوس در چارچوب یک سیاست فرابردی مشخص نبود. با این حال می‌توان گفت که آنچه برنامه هسته‌ای ایران خوانده می‌شود، هرگز از حدود رسم‌شده در ان‌پی‌تی فراتر نرفت. چهار مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از سوئدی گرفته تا ژاپنی و مصری و آرژانتینی هرگز نخواستند یا نتوانستند که سوءظن‌های فراوان درباره نیات رهبران تهران را در قالب اتهامات مشخص به شورای امنیت عرضه کنند. در ۲۰ سال گذشته، برنامه هسته‌ای ایران زیر ذره‌بین وسیع‌ترین بازرسی‌های آژانس قرار داشته است و اگر تجربه دیگر کشورها مثل آلمان فدرالی، آفریقای جنوبی یا آرژانتین را ملاک قرار دهیم، ایران می‌بایستی سال‌ها پیش از آژانس رضایت‌نامه می‌گرفت.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

پس چرا نگرفت؟ به گمان من، زیرا هم رهبران جمهوری اسلامی و هم قدرت‌های به‌اصطلاح بزرگ از این دستاویز انحرافی سود برده‌اند. رهبران جمهوری اسلامی همانطور که ذکر شد، مسئله هسته‌ای را برای جلوگیری از مطرح شدن دیگر مسائل مفید می‌دانند. قدرت‌های غربی از جمله ایالات متحده نیز می‌دانند که اگر دیگر مسائل مطرح شود، چاره‌ای جز پذیرفتن تغییر رژیم در ایران به‌عنوان بهترین چاره برای مشکلات خاورمیانه نخواهند داشت‌ــ چاره‌ای که آنان هر یک به شکلی از پذیرفتن آن بیمناک‌اند.

اما به‌آسانی می‌توان دید که مشکل دنیا با جمهوری اسلامی مسئله هسته‌ای نیست، اما همین مسئله را نیز تقلیل داده‌اند به غنی‌سازی اورانیوم. از آنجا که غنی‌سازی اورانیوم نه‌تنها غیرقانونی نیست، بلکه جزو حقوق همه کشورهای عضو سازمان ملل نیز هست، این مسئله را نیز تقلیل داده‌اند به درجه غنی‌سازی! در گام بعدی، مسئله درجه غنی‌سازی هم کمرنگ شد و مسئله ذخایر اورانیوم غنی‌شده زیر نورافکن قرار گرفت. در همان حال، این مضمون تبلیغاتی که جمهوری اسلامی بمب را ساخته یا در آستانه ساختن بمب است، موضوع هزاران گزارش، مقاله و کتاب بوده است؛ آن هم در حالی که ساخت بمب هسته‌ای نیز به شرط خروج یک کشور از ان‌پی‌تی، غیرقانونی نیست.

از همه جالب‌تر، گزارش‌های متعدد از سرویس‌های امنیتی قدرت‌های بزرگ تاکید می‌کند که جمهوری اسلامی هنوز درباره ضرورت ساختن سلاح هسته‌ای تصمیم نگرفته است. تازه‌ترین گزارش مجموعه سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا که زیر عنوان «تخمین اطلاعاتی ملی» (NIE) عرضه می‌شود، برای دهمین بار تاکید می‌کند که ایران می‌کوشد به مرحله آستانه (threshold) برای تولید سلاح هسته‌ای برسد، اما هنوز نرسیده و تضمینی هم در این زمینه نگرفته است.

مشکل دنیا با جمهوری اسلامی مسئله هسته‌ای نیست. هم‌اکنون ۹ کشور از جمله چهار عضو گروه غیرقانونی ۱+۵ دارای سلاح هسته‌ای‌اند. غنی کردن اورانیوم نیز مشکلی نیست، زیرا هم‌‌اکنون ۱۸ کشور این کار را انجام می‌دهند، بی‌آنکه زنگ‌های خطر را به صدا درآورند. رسیدن به «آستانه» نیز به‌خودی‌خود مشکلی نیست. هم‌اکنون هشت کشور در آستانه قرار دارند، بی‌آنکه سلاح هسته‌ای بسازند.

هرگاه آژانس بین‌المللی اتمی با یک کشور عضو مشکل پیدا می‌کند، این مشکل در یک بازه زمانی معین، با نظارت شورای امنیت حل می‌شود. اما در مورد ایران، هیچ بازه زمانی عرضه نشده است. در نتیجه، آنچه «تهدید هسته‌ای ایران» خوانده می‌شود، می‌تواند تا ابد یا لااقل تا پایان رژیم بوالهوس بهانه‌ای باشد برای افکندن ایران در قرنطینه.

آیا جمهوری اسلامی تاکنون بدون داشتن سلاح هسته‌ای، یک نظام قانون‌مدار و یک عضو منضبط جامعه جهانی بوده است؟ این نظام بدون داشتن سلاح هسته‌ای پرتلفات‌ترین جنگ تاریخ خاورمیانه در چهار قرن اخیر را در پرونده خود دارد. این نظام در صدها عملیات تروریستی در بیش از ۳۰ کشور نقش داشته است. گروگان‌گیری، آدم‌ربایی، قاچاق اسلحه و پول، تعلیم و تسلیح انواع و اقسام تروریست‌ها در خاورمیانه، آسیای جنوب شرقی، آفریقا، آمریکای لاتین و اروپا نیز فصول طولانی تاریخ این نظام را تشکیل می‌دهد.

حجت‌الاسلام علی خمینی، نوه آیت‌الله، در سالگرد انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ می‌گوید: «اگر انقلاب ما نبود، امروز نه از حماس خبری بود و نه از حمله (‌۷ اکتبر‌) حماس!» پروفسور صادق زیباکلام، یکی از فعالان جناح اصلاح‌طلب، تایید می‌کند که اگر برمی‌گشتیم به ۱۳۵۷، او همان کارهایی را که در آن زمان انجام داده بود‌ــ از جمله قاچاق اسلحه برای عملیات چریکی‌ــ را باز هم انجام می‌داد.

بعضی ناظران مخالف نظام بوالهوس می‌گویند: «برجام» می‌تواند مفید باشد، زیرا کل جمهوری اسلامی را از طریق کنترل درآمدهای ارزی، بازرگانی خارجی و دسترسی به بازارهای سرمایه جهانی تحت قیومیت گروه ۱+۵‌ــ در واقع ایالات متحده‌ــ قرار می‌دهد. اعمال این قیومیت به جمهوری اسلامی امکان می‌دهد که به زندگی خود ادامه دهد. در همان حال، جناح «اصلاح‌طلب» رقبای رادیکال خود را کنار می‌زند. در عوض قدرت‌های بزرگ نیز سود می‌برند، زیرا جمهوری اسلامی اخته‌شده می‌پذیرد که از بعضی خطوط قرمز رد نشود.

بر اساس این ملاحظات کلی ایران چاره‌ای جر پذیرفتن یک راه‌حل نواستعماری ندارد. راه‌حلی که به نظام بوالهوس امکان می‌دهد که با سرکوب مردم ایران و فربه کردن مافیاهای هوادار خود، به زدنگی شوم خود ادامه دهد.

«بچه‌های نیویورک» مخالفان احیای مذاکرات درباره «برجام» را مخالف هرگونه مذاکره با آمریکا و دیگر قدرت‌های بزرگ ترسیم می‌کنند، اما این دروغی بیش نیست. بازگشت ایران به خانواده بین‌المللی، بدون عادی‌سازی مناسبات با همه کشورها ممکن نیست. این عادی‌سازی نیز لازمه مذاکرات است‌ــ مذاکرات درباره مسائل و مشکلات قابل‌لمس آن هم در یک بازه زمانی معین و بر اساس یک چارچوب قانونی بین‌المللی، در حالی که «برجام» نوعی آپارتاید حقوقی را معرفی می‌کند. آلمان فدرالی، آفریقای جنوبی و آرژانتین که در موارد غنی‌سازی با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اختلافاتی داشتند، توانستند مشکل را در چارچوب قوانین آژانس و در یک مدت معین یعنی زیر نظر شورای امنیت حل کنند.

این در حالی است که مشکل اتمی ایران به ۲۵ سالگی خود رسیده است. آیا اگر قرار بود جمهوری اسلامی سلاح هسته‌ای بسازد، نمی‌توانست در ربع قرن به این هدف برسد؟ تازه اگر هم می‌رسید، باز چه نتیجه‌ای جز تضعیف امنیت خود می‌گرفت؟ قدرت‌های هسته‌ای نمی‌توانند به کشوری که سلاح هسته‌ای ندارد، با سلاح هسته‌ای حمله کنند. بدین‌سان ایران غیراتمی لااقل در این زمینه بیمه است. اما به محض اینکه ایران دارای سلاح هسته‌ای شد، دست دیگر قدرت‌های هسته‌ای برای حمله به آن با همان سلاح‌ها، باز خواهد بود. کدام قدرت هسته‌ای ممکن است چنین کاری بکند؟ جواب: قدرت‌هایی که توانایی زرادخانه هسته‌ای آنان ده‌ها یا شاید صدها برابر آن چیزی باشد که جمهوری اسلامی ممکن است بسازد.

کسانی که نمی‌خواهند با واقعیت مسئله جمهوری اسلامی‌ــ یعنی ضرورت تغییر رژیم‌ــ روبرو شوند، اکنون می‌کوشند تا پیش از۲۵ اکتبر آینده، جنازه «برجام» را زنده کنند. آنان در پی دو راه‌حل‌اند: معامله‌ای با دولت جدید آمریکا که در آن تهران اعلام خواهد کرد که کل برنامه هسته‌ای خود را برای یک سال، در ازای تمدید مهلت پایان قطعنامه ۲۲۳۱ برای یک سال، متوقف خواهد کرد. این به اصطلاح «عقب‌نشینی» به دولت جدید آمریکا امکان خواهد داد که یک پیروزی دیپلماتیک اعلام کند و پس از آن، بر اساس سیاست نظام بوالهوس یعنی از این ستون به آن ستون فرج است، خدا کریم است.

شگفتی‌آور نیست که رهبران جمهوری اسلامی از جمله «رهبر عظیم‌الشان» می‌گویند حاضریم مذاکره کنیم، اما فقط درباره «برجام».



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy