Monday, Feb 10, 2025

صفحه نخست » اندیشیدن به انقلاب و انحراف، نادر عصاره

Nader_Osareh.jpg• برای رهبران انقلاب ۵۷، وحدت نعمت می‌شود، و تفاوت محنت. بنام استقلال آزادی و جمهوری، محنت اراده کلی و جهانی غیر حقیقی یعنی اراده خمینی و همدستانش باید رفع می‌شد، با رعب و وحشت تا مرگ صاحبین اراده‌های غیر حکومتی. از شعار انتزاعی استقلال آزادی جمهوری اسلامی است که ناگزیر این اراده کلی مرگ آور برون می‌آید.


انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در کشورمان که در ۲۲ بهمن ماه امسال، ۴۶ ساله می‌شود، یکی از بزرگترین تحولات قرن بیستم در جهان، بوده است با پیامدهای مهم بخصوص در ایران. بجای استقلال یکی از شعارهای اصلی آن انقلاب، انزوای کشور از روابط صلح آمیز و همکاری برابر حقوق با تمامی کشورهای جهان و انداختن کشور به روابط مبهم و نا متعادل با چین و روسیه و بعوض آزادی، شعار اصلی دیگر، رعب و وحشت با سرکوب خونین و قتل‌های حکومتی و سرکوب‌های خیابانی بیشمار و بالاخره به جای عدالت اجتماعی و توسعه، فقر و فساد همه گیر و ویرانی ببار آمده است.
چرا انقلاب شد؟ و چرا به رعب و وحشت و فقر و فساد و ویرانی انجامید؟ چه فرهنگ یا بی فرهنگی و کدام آگاهی یا ناآگاهی هایی انقلاب و انحرافات را ناگزیر ساختند؟

پاسخ به این پرسش‌ها، مهم است. آن چه روی داده تنها به اشتباهات عده‌ای افراد، شاه و شیخ و مفسد، مربوط نبوده که با نبودن آن‌ها، انقلاب نمی‌شد یا اگر می‌شد متفاوت بود و منحرف نمی‌شد. برای آگاهی از اقداماتی که در آینده بایست و یا نبایست انجام داد، ضروری است مفاهیمی را ارائه کنیم. مفهوم پردازی، در قابلیت رویارویی آگاهانه با تجارب است. با توجه به پیامدهای انقلاب ۱۳۵۷ و قدرت سیاسی آن، گسستن از خطاها، لازم ولی کافی نیست. گسستن صرف، ناآگاهی‌ها و خیالات و اتوپیائی را که سبب این وضعیت شده، مطالعه نمی‌کند و تجربه اندوزی و آگاهی از آن‌ها حاصل نمی‌شود. نسبت دادن روی داد انقلاب ۵۷ به آدم‌های بد، بی معناست. ذهنیت‌ها و فکرهایی پشت آن انقلاب است که آن را تولید و اینگونه تولید کرده، پس باید با کسب آگاهی از خطای در آگاهی‌های زاینده انقلاب، از آن گسست. و چون آگاهی را نمی‌شود تنها حس کرد و حدس زد، پس باید آن را مفهومی ساخته و درستی یا نادرستی‌اش را تحقیق کرد. در این جا چهار نقد از فکر و روش فرهنگی در انقلاب ۵۷ را در چهار مفهوم، مورد اشاره قرار می‌دهم.
از میان دو مطالبه اصلی استقلال وآزادی در انقلاب ۵۷، تاکید این مقاله بر وجه ضد استبدادی و آزادی است. اولویت خواست آزادیخواهانه و دموکراسی در جنبش کنونی ضد جمهوری اسلامی، و اهمیت بهره بردن از تجارب مبارزه ضد استبدادی گذشته، منطق این انتخاب است که در خطوط زیر، صحت آن را خواننده قضاوت خواهد کرد. چگونگی تهی از مضمون شدن مبارزه برای آزادی و بنام آزادی و بکام خمینی شدن انقلاب، در مورد انحراف در جنبه استقلال طلبانه، نیز معتبر است.

انقلاب قدرت محور

چرا انقلاب ۵۷، به ماشین رعب و وحشت و شکنجه و قتل دولتی تبدیل شد؟ بعد از جابجایی قدرت، چرا رهبران و حاکمیت انقلاب ۱۳۵۷، مثل جانی‌ها عمل و با شکار مخالفین، به سرکوب و سربه نیست کردن آن‌ها اقدام کردند؟ آیا چون رهبران روحانی و اسلامی و خواهان برگشت به عقب بودند، چنین شد؟ یا ناگزیر همین میشد حتی با رهبرانی کلاهی و کرواتی و طرفدار پیشرفت؟ آیا این سرنوشت ناگزیر انقلاب با شعار مجرد و انتزاعی استقلال و آزادی با یا بدون قید جمهوری و اسلامی نبوده است که اسلامیت رهبری در آن قوز بالا قوز شده؟
بدیهی است رهبران انقلاب، بعد از تصرف و تصاحب قدرت، در داخل و در خارج از کشور اشباحی هراسناک را در مقابله با خود دانسته و برای حفظ و استحکام قدرت تازه به چنگ آورده چون گنج باد آورده، نمی‌توانستند بی کار بمانند. اما حذف مستمر، تا رسیدن به افراد و احزاب و سازمان‌های رسما، عملا و علنا در خدمت "خط امام"، و فراتر از این‌ها تا درون جمهوری اسلامی حذف عناصر بالا تا پائین بنیانگذار آن، چنین اشتهای سیری ناپذیر و پایان ناپذیر حذف را تنها مقابله با اشباح توضیح نمی‌دهد.
آیت‌الله خمینی و دیگر رهبران انقلاب اسلامی معتقد بودند که نهضت اسلامی ایران یک انقلاب جهانی است و هدف آن نجات مردم تحت ستم، از جمله کشورهای اسلامی و کشورهای جهان سوم است. بنابراین، انقلاب اسلامی ایران نه تنها ایجادکننده نظام اسلامی در داخل ایران، بلکه می‌بایست راهنما برای سایر کشورهای در حال مبارزه با استعمار و ظلم باشد. بدیهی است انقلاب جهانی مستضعفین، رهبر و راهبرد می‌خواهد. رهبر یا رهبران انقلاب ۵۷، خود را بر مسند انقلاب مستضعفین جهان و رهبری آن قرار داده، و خادم همگان بر محور وحدت امت اسلامی خواندند. آنها، اراده یک فرد یا یک گروه را خودسرانه و از بالای سر مردم، بجای اراده‌ای کلی در جهان مورد نظر اعلام کردند.
بینشی که اراده یک فرد یا اراده یک گروه را اراده جهانی یا اراده کلی کند، نمی‌تواند اراده و آزادی افراد و اجزا را تحمل نماید. اراده و آزادی، در واقعیت امر، انسانی و فردی هستند. فرد، آزادی اندیشه و آزادی در عمل خود را می‌خواهد. از آزادی فردی می‌توان به اراده‌ای جمعی یا کلی رسید. نهادهای آزادی‌های مدنی و سیاسی تا صندوق رای گیری، ساختار و ابزار تامین اراده جمعی یا کلی هستند. اراده کلی یا جمعی، با اراده فرد همانباش نیست. اراده کل، فصل مشترک اراده‌های افراد و اجزا مختلف و گوناگون است. به اراده کل، بدون نقض اراده افراد می‌توان رسید. اما، وقتی اراده یک فرد یا یک گروه، بدون مجوز و بدون عبور از نهاد‌های دموکراتیک، جای اراده کلی قرار داده می‌شود، آن اراده کلی نیست. اراده یک جزء است که مانند اجزا دیگر فردی است. این اراده کلی غیر حقیقی، اراده‌های افراد و اجزا را که متفاوت و گوناگون‌اند، در خود نمی‌تواند داشته باشد، و با آن‌ها در تناقض می‌افتد. اقداماتی که از اراده کلی غیر حقیقی سر می‌زند، و بعنوان احکام یا قوانین حکومتی اعلام می‌شوند، برای اراده‌های فردی و جمعی مردم غیر قابل قبولند. و برعکس، اراده‌های فردی و جمعی میان مردم نیز برای اراده حکومتی. در اینصورت اراده رهبران انقلاب اسلامی، تبعیت از ایدئولوژی و سیاست خود را تحت عنوان وحدت می‌خواهند تا اراده‌های متفاوت مردم را محو کنند. برای رهبران انقلاب ۵۷، وحدت نعمت می‌شود، و تفاوت محنت. بنام استقلال آزادی و جمهوری، محنت اراده کلی و جهانی غیر حقیقی یعنی اراده خمینی و همدستانش باید رفع می‌شد، با رعب و وحشت تا مرگ صاحبین اراده‌های غیر حکومتی. از شعار انتزاعی استقلال آزادی جمهوری اسلامی است که ناگزیر این اراده کلی مرگ آور برون می‌آید.
رهبران روحانی انقلاب ایران، زیر درفش مبارزه با استکبار جهانی و با شعار مرگ بر قدرت‌های خارجی، و سنگربندی میان قدرت سیاسی خود، با معارضین واقعی یا غیر واقعی داخلی و خارجی، خود را معیار استقلال و آزادی و غیر خود را نیست و نابود کردند. فرد و عضو جامعه بعنوان جز ناچیز کل جمعیت ایران، بصرف خواست آزادی خود، حتی آزادی پوشش خود، مانند هر حق طلبی قومی ملی، مذهبی، فرهنگی و هویتی بعنوان اراده‌ای در مقابل اراده کلی سرکوب می‌شد. این اراده کلی مرگ آور در نفی و نقض اراده‌های فردی و گروهی جامعه است که از آن، رو سیاهی جنایت تاریخی دادگاه‌های چند دقیقه‌ای ۱۳۶۷، و قتل حدود پنج هزار زندانی به حکم خمینی، سر زد. در سایه همین اراده کلی دروغین، اضافه بر سرکوب مخالفین و حتی متفاوت‌ها، اعتراضات مردمی ۱۳۷۸، ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ با خشونت بی حدی سرکوب می‌شوند و با ماشین انهدام، تعداد زیادی از معترضان کشته، زندانی یا ناپدید می‌شوند. این منطق در رفتار رهبران انقلاب ۵۷، در دولت‌های انقلابی کشورهای دیگر نیز، با ایجاد رعب و وحشت و ترور مشاهده شده است. چه سری در این شباهت هست؟ از سوی دیگر، گفتار و ساختار و رفتار سرکوب گرانه و جنگ طلبانه رهبران انقلاب ۵۷، بر عکس، در تحولات در افریقای جنوبی مشاهده نشد. چرا؟
کلی و انتزاعی بودن یا مشخص و معین و عینی بودن خواسته‌های هر انقلاب یا تحولی، بخصوص کلی و انتزاعی بودن آزادی یا بر عکس مشخص و معین و عینی بودن خواست سیاسی حق و آزادی و اراده فردی، دو بنیاد متفاوت و دو نظام مختلف در خود دارند. اولی به تصرف و تصاحب قدرت بنام اراده کلی و آزادی و دومی به حق و آزادی و اراده خود مختار فردی روی دارد. اولی به استبداد و دومی به آزادی می‌انجامد. انقلاب ۵۷ با شعار کلی و انتزاعی استقلال آزادی جمهوری اسلامی، سرنگونی یک قدرت و جایگزینی آن با دینسالاری را تامین و اراده خمینی و همدستانش را بعنوان اراده کلی و متعارض به اراده و آزادی افراد و احاد کشور برقرار کرد. شعار کلی آزادی و استقلال و جمهوری، نشان قدرت محوری بود. ابزار تصرف و تصاحب قدرت توسط رهبران روحانی انقلاب بود. در واقع در انقلاب ۵۷، رهبران آن، دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته، دنبال قدرت، و مردم شرکت کننده در انقلاب با شعار"استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، ندانسته و نا خواسته، سیاهی لشکر بودند. جامعه ما، از آگاهی تاریخی کافی از آزادی و از حقوق شهروندی برخوردار نبود تا زیر بار این شعار کلی و در خدمت اراده چند نفر نرود.
هم اکنون اشخاص سرشناس و تشکل‌های سیاسی اپوزیسیون، علیرغم شعار و عناوین دموکراسی خواهی و با وجود نیت خیر، عملا برخورد انتزاعی و کلی با دموکراسی می‌کنند. این برخورد کلی با دموکراسی، همان نتایجی را در خود نهفته دارد که برخورد کلی با آزادی و استقلال در انقلاب ۱۳۵۷. هنوز، ندانسته و نا خواسته، بار قدرت محوری سنگین و دموکراسی محوری سبک مانده است. هر ایرانی حق و وظیفه دارد از مدعیان دموکراسی خواهی برای نظام آتی ایران از همین امروز بخواهد به شعار کلی و انتزاعی دموکراسی بسنده نکنند، پایبندی خود به دموکراسی را با کارنامه اشان در احترام به آزادی و اراده فردی و طرد دگرستیزی، درعملکرد شفاف و گفتگوی علنی راجع به برنامه و سیاست‌ها و در دیالوگ بر سر اتحادها و ائتلاف‌ها در فضای عمومی، در نگرش انتقادی بخصوص به بینش‌ها، سیاست‌ها و بیلان‌های خود و در دیگر رفتار دموکراتیک نشان دهند. توضیح دهند که چگونه با تکیه بر چه نهادها و فرهنگ و عملکرد و بیلانی، می‌خواهند دموکراسی و حق و آزادی و اراده فردی را در کشور تحقق بخشند.

انعطاف ناپذیری

شاه مستبد بود. با عدم اجرای قانون اساسی نظام سلطنتی، حقوق و آزادی شهروندان را نقض می‌کرد. هیچ اعتراضی را تحمل نمی‌کرد. سرکوب مخالفان سیاسی، کنترل شدید ساواک، فساد و نابرابری اقتصادی، تورم و گرانی، رشد نابرابری شهر و روستا، نفوذ آمریکا و وابستگی محض به خارجی و کسری‌های دیگر، نارضایی عمومی را برانگیخته بودند. انقلاب بهمن ۵۷، فاز نهایی و سراسری سلسله‌ای از مبارزات سیاسی و خیابانی بود که از سال ۵۶ شروع شدند و بشکل دنباله دار از منطقه‌ای به منطقه دیگر، ادامه یافتند. شاه، با نقض حقوق قانونی تظاهرکنندگان، اعتراضات خیابانی را نیز با اعزام نیروی نظامی و سرکوب پاسخ داد. خمینی، رقیب شاه بود. تشدید لاینقطع اعتراضات را می‌خواست. او و همدستانش، بر سر تصاحب قدرت سیاسی با شاه، جنگ قدرت داشت. در بررسی گذشته، رخداد‌ها را باید مبنا قرار داد. رخدادها در گذشته به نتایجی رسیدند که می‌دانیم. در آموزش از آن رخدادها برای آینده، حالات ممکن دیگر را می‌توان تصور و بررسی کرد.
اگر شاه می‌توانست انعطاف ناپذیری خود را مهار کند و روش غیر قهرآمیز پیش گیرد و اعتراضات را از همان آغاز مجاز می‌دانست، آیا آن‌ها نمی‌توانستد بشکل دیگری در آیند؟ شاه، با سرسختی و با تاخیر، بالاخره، در سخنان رادیویی‌اش تحت عنوان "صدای انقلاب شما را شنیدم"، به پای قبول اشتباهات و تعهد به رفع آن‌ها با اجرای قانون اساسی و با قول پذیرش حق و آزادی قانونی دیگران آمد و در حد و بشکلی انعطاف نشان داد، که صحت در آنزمان سنجیده نشد. چون خمینی با انعطاف ناپذیری رفتار کرد و این روش خمینی، نه تنها مورد مخالفت مردم واقع نشد، بلکه تایید هم گشت. اگر خمینی، با عدم تایید روبرو می‌شد، ناچار از دست کشیدن از انعطاف ناپذیری می‌گشت، و انقلاب بهمن ۵۷، شاید تنها احتمال نبود.
انعطاف ناپذیری، امری مربوط به گذشته نیست. در جنبش امروز و برای اینده ایران، می‌تواند کارکردی مخرب داشته باشد. احتمال دست کشیدن جمهوری اسلامی از انعطاف ناپذیری و از حق و آزادی ستیزی، احتمالی نیست که نشانی از آن در میان باشد تا در اینجا مورد بحث قرار گیرد. گرچه آنان که خواهان گسترش آزادی‌ها، تقویت جامعه مدنی و مقابله با سرکوب و کشتارهای حکومتی در راستای دموکراسی شدن کشور هستند، از هر نرمشی استقبال می‌کنند.
اما، طرد انعطاف ناپذیری، راه دگر پذیری و احترام به حق و آزادی غیر خود، را هموار می‌کند. ضرورت یک جامعه دموکراتیک، نشان یک جامعه دموکراتیک حق همگان برای حضور فردی و گروهی بعنوان شهروند است. در یک جامعه دموکراتیک، همگی اراده‌های مختلف و گوناگون، بنا به قانون اساسی حق دارند و آزادند برنامه‌های خود را برای اداره کشور بشکل علنی ارائه کنند و بر مبنای آرا مردم، مدیریت کشور مورد تصمیم گیری قرار گیرد. اگر امروز، برخی گرایشات و سازمان‌های سیاسی، با انعطاف ناپذیری، حق دیگران را محترم نمی‌دارند، همان‌ها، فردا به حذف با سرکوب خونین دست خواهند برد.
خودداری از انعطاف ناپذیری، به همپذیری در میان مخالفین رژیم اسلامی خدمت می‌کند که بدون آن نمی‌توان بر تفرقه و پراکندگی کنونی اپوزیسیون غالب شد. بن و بنیاد این تفرقه فقدان اولویت و هدف مشترک است. چون هر یک از نیروهای اپوزیسیون، هدف خود را در اولویت قرار داده، که این مانع از دستیابی به راهبردی مشترک شده و سبب تفرقه می‌شود. جمهوریخواهان، می‌گویند ثقل جمهوریخواهی هدف است و اولویت دارد. چپ‌ها، هدف و اولویت خود، عدالت اجتماعی را دارند، فدرالی‌ها بهمین ترتیب، لیبرال، مشروطه خواهان و دیگران نیز هر یک هدف و اولویت خود را دارند. این در حالی است که برای گفتگو و چون و چرا و مذاکره و مصالحه و معامله در باره خواست‌های گوناگون مردم متکثر و متنوع ایران، باید اول نظامی دموکراتیک داشت تا بشود کم یا زیاد به مطالبات مختلف رسید. و اگر این درست است بایست دموکراسی هدف مشترک و اولویت دار همه نیروهای اپوزیسیون باشد. جمهوریخواهان، فدرالی‌ها، چپ‌ها، لیبرال‌ها، مشروطه طلبان، احزاب و شخصیت‌های این گرایشات همه بایست استقرار دموکراسی در کشور را بعنوان خواست مشترک و دارای اولویت قبول و آن را عملی کنند تا بیش از این خلاء رهبری سیاسی متکثر جنبش گذار به دموکراسی طولانی نشود. با انعطاف ناپذیری، و سیاسی کاری برای تحمیل اراده جز به کل، این خلاء رفع نمی‌شود. برعکس، مسلم است میان تشکل‌ها و اشخاص سیاسی صاحبان افق‌های متکثر و متنوع، وفاق، همبستگی و اتحاد، با دوری گزیدن از انعطاف ناپذیری و توافق بر خواست راهبردی و الویت مشترک ممکن است. ناگفته پیداست که پذیرش دموکراسی بعنوان خواست مشترک با اولویت، بمعنای نفی دیگر خواست‌های سیاسی و برنامه‌ای و مبارزه احزاب و گرایشات اپوزیسیون برای آن‌ها نیست.

شخصیت محوری

شخصیت محوری، مکمل فکر انقلاب قدرت محورانه است. رهبرانی که برخورد انتزاعی و کلی آزادی و عدالت و ارزش‌های دیگر می‌کنند، رهبرانی بی اعتبارند. اما، این بی اعتباری پنهان می‌ماند. برای فکر ایرانی، سیاست شخصی است. حقوق، سیاست، جامعه در بعد نهاد و ساختار ملاحظه نمی‌شوند. در بعد شخصی دیده می‌شوند. پرسیده نمی‌شود که دولت، دادگستری، قانونگذاری، قانون اساسی چطوری باید باشند. بود یا نبود این یا آن شخص یا اشخاص، برای فکر ایرانی جالب و جذاب است. شخصیت محوری نقش مخربی بازی می‌کند. در انقلاب ۵۷، رهبری همه گیر خمینی، آثار شخصیت محوری را نشان داد. خمینی، با ایدئولوژی اسلامی و اهداف تجدد زدائی و شیخ فضل اللهی خود، آزادی و حاکمیت اراده خود و بندگی و بی ارادگی تک تک همگان را می‌خواست. مردم در خیالات اتوپیائی خود، فاقد نگرش انتقادی، او را تا شخصیتی مقدس بالا بردند. شخصیت محوری، باور به این است که فقط با جابجا کردن آدم‌ها کار جامعه ما درست می‌شود. این یک آگاهی ساده اندیشانه و احساسی و فکرنشده و از تجربه نیاموخته است. با شکست تجربه مردم از رهبری خمینی، از نو، بدون تجربه اندوزی ازآن، بر ضد خمینی، تابعیت از شخصیت دیگری پیدا می‌شود. جایگزین شخصیت محوری، استقلال و آزاد اندیشی و عقل محوری است. دولت‌ها و جوامعی که شهروندان نقش بسیار مهمی در ان‌ها بازی می‌کنند با شخصیت محوری ایجاد نمی‌شوند. عقلانیت سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی، از سیر تجارب تاریخی و با آموختن از تجارب فردی و جمعی، تامین می‌شود. تنها در اینصورت است که مردم ایران، با برخورداری از آگاهی تاریخی در باره آزادی، می‌توانند با هم موفق به ایجاد کشوری دموکراتیک شوند. تا هنگامی که موضوع مدیریت جامعه از طریق آگاهی و تجربه اندوزی حل نشود، تا زمانی که عقل محوری جای شخصیت محوری ننشیند، یعنی نظامی که نتیجه آگاهی انسان‌ها باشد، هدف نباشد، یک شخصیت ممتاز را هم می‌توان جست ولی او هم نخواهد توانست کاری را پیش ببرد. شخصیت محوری، سنتی قدیمی و ریشه دار در آگاهی ما ایرانیان است. این سنت، در جنبش امروز در میان بخش هایی از مردم حاضر و در آینده ایران می‌تواند بنحو خسارت باری ادامه یابد.

مطلق نگری ایدئولوژیک

نفی نامحدود، نامشروط، مطلق و قطعی نظام سلطنتی سابق، با شعار "مرگ بر شاه" و رضایت از این حذف بدون اندیشیدن به عواقب آن، از سبب‌های انقلاب ۱۳۵۷ با پیامدهای تلخ و رنجبار است. مطلق نگری و مطلق کردن استبداد فردی شاه، با تعمیم داوری از استبداد فردی او به تمامی جوانب زندگی اجتماعی مانع از آن بود که جوانب قابل قبول و مفید موجود در نظام سلطنتی، از آن میان، نهاد‌های مدنی و سیاسی و حقوقی حاصله از مدرنیزاسیون از بالا و و یا محصول دستاوردهای جنبش‌های اجتماعی، ملاحظه تا در حد ممکن حفظ شوند. مطلق نگری، نفی را با انهدام و نیستی و نابودی معادل می‌کند، در حالیکه نفی دیالکتیکی، نه نیستی و نابودی، بلکه ترفیع و مدیریت عقلانی است که حاصلش دستیابی به سطح بالاتری در اندیشه یا در عالم واقع می‌باشد. از سوی دیگر، مطلق نگری و مطلق کردن انقلاب، مانع از شناخت خطرات نهفته در پس از آن، بخصوص با یک رهبری مذهبی و روحانی و با آرمان تلفیق دین و دولت شد. جایگزینی فکر و آگاهی با ایدئولوژی، به محدود کردن اندیشه و مانع شدن آن از تغییر و تحول و نقد و خود آموزی می‌انجامد. ایدئولوژی شدن آگاهی، پذیرش اصول یا احکامی بعنوان حقایق تغییر ناپذیر و تحقیق ناپذیر می‌شود. این درست عکس اندیشیدن است که با تغییر دائمی ذهن و عین همراه است. ایدئولوژی‌های اسلامی (خمینی، موتلفه، نهضت آزادی، شریعتی، مجاهدین) و ایدئولوژی‌های چپ مارکسیستی لنینیستی فدائیان و توده‌ای‌ها و غیره، و دیگر ایدئولوژی‌های سیاسی در دنیای دو قطبی، فضا‌ی جامعه ما را مملو از خود کرده بودند. چنین فضایی، نگرش مطلق و ساده باورانه انقلابیون ۵۷ را دامن زد. بویژه با نفوذ ایدئولوژی هایی، که خود در باره حق و آزادی فردی در جامعه متنوع و متکثر ایران موافقت نداشتند و طبعا مساعد کننده انقلابی با ماهیت انقلاب ۵۷ بودند.
از عوارض کنونی مطلق نگری، در روش‌ها و منش‌ها، شکاف میان کنشگران سیاسی و اجتماعی فردی و جمعی است بر سر موضوعاتی حاشیه‌ای. در این باره، جا دارد اشاره به شبکه‌های اجتماعی هم بشود. نقش پراهمیت شبکه‌های اجتماعی در تقویت و غنای روابط اجتماعی بدیهی است. اما، این شبکه‌ها، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند در تحریف افکار عمومی. در این شبکه‌ها، به توهماتی بنام حقایق، برای تحریف حقایق، دامن زده می‌شود. مطلق نگری، راه عوامفریبی‌های شبکه‌های اجتماعی را هموار می‌سازد.

نادر عصاره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله نوشته شده با بهره بردن از درس- گفتارهای رامین جهانبگلو در باره "پدیدارشناسی روح"، اثر هگل
https://www.agorapf.org/hegels-phenomenology-of-spirit
*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy