مهرداد خوانساری ـ در روز جمعه، ۱۹ بهمن ماه، علی خامنهای، بهطور قاطع ایده مذاکره با ایالات متحده را رد کرد و آب سردی بر تلاشهای چند ماهه اخیربرخی از چهرههای برجسته حکومت و دولت خود برای گفتوگو و مذاکره با آمریکا بهمنظور دستیابی به یک راه حل قابل قبول در ارتباط با برنامه هستهای ایران، ریخت.
اظهارات خامنهای پس از آن مطرح شد که دونالد ترامپ، از یک سو، سیاست موسوم به «فشار حداکثری» خود علیه ایران را مجدداً اعمال کرد و از سوی دیگر، تمایل خود را برای تعامل با ایران و گفتگو با رئیسجمهور جمهوری اسلامی، ابراز داشت.
در ظاهر، رد صریح مذاکره با دولت جدید آمریکا از سوی خامنهای، که به گفته او «نه عاقلانه، نه هوشمندانه و نه شرافتمندانه» میباشد، در تضاد آشکار با علائم و «سیگنال» هایی قرار دارد که برخی از مقامات ارشد حکومت، از جمله جواد و علی لاریجانی، کمال خرازی، احمدیان رئیس شورای عالی امنیت ملی، خود پزشکیان همراه با مقاماتی چون محمدجواد ظریف و عباس عراقچی، از خود نشان دادهاند.
با این حال، هرچند تصمیم گیری نهایی در رابطه با مسائل سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره در حیطه اختیارات «رهبر» قرار داشته است، اما اینک از سوی برخی صاحب نظران اینطور به نظر میرسد که اظهارات تند و تیز و شعاری اخیر خامنهای - بهویژه در پی مجموعهای از شکستهای سنگین و فاجعهبار رژیم او در منطقه، همراه با ادامه و تشدید بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در داخل کشور - احتمالا بیشتر ماهیتی تاکتیکی دارد و تلاشی مذبوحانه و مصنوعی برای به نمایش گذاشتن اقتدار وی است، قبل از آنکه حاکمیت مجبور به دادن امتیازهای اجتنابناپذیر شود؛ امتیاز دادن و بالا کشیدن جام زهری برای جلوگیری از یک بحران داخلیغیرقابل پیش بینی دیگر ناشی از یک جنگ تمامعیار ناخواسته با اسرائیل و آمریکا و یا هردو، به منظور جلوگیری از دست یافتن جمهوری اسلامی به سلاحهای هستهای.
بر این اساس سیر این «بازی» در هفتهها و ماههای آینده، نهایتا نشان خواهد داد که آیا خامنهای، همانطور که برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند، یک انقلابی سرسخت و غیرقابل انعطاف است که هرگز از باورهای ایدئولوژیک و افراطی خود عدول نمیکند، یا آنگونه که برخی دیگر باور دارند، او یک عملگرای زیرک است که بهمنظور حفظ بقای خود و رژیمش - با استفاده از هر تاکتیک مصلحتی و میانراهی- ترجیح میدهد که در نهایت از هرگونه رویارویی که به روشنی توانائی پیروزی در آن را ندارد، اجتناب کند.
تحولات هفتههای آینده بدون شک موضع نهایی خامنهای را روشن خواهد کرد. تاریخ معاصرکشورمان، با توجه به عقب نشینیهای حیاتی خمینی در سال ۱۹۸۸ (نوشیدن «جام زهر» به لحاظ اجبار پذیرفتن آتش بس در جنگ با عراق) و خود خامنهای و «نرمش قهرمانانه» در سال ۲۰۱۵، به وضوح نشان داده است که در هنگام مواجهه با «بحران بقا»، تمامی مواضع و شعارهای تبلیغانی نظام ولائی مبنی بر لزوم ایستادگی و مقاومت و تأکید بر مفاهیمی همچون «شهادت در راه آرمان» و امثالهم، در برابر چالشها و تهدیدات خطرناک جدی، رنگ میبازند.
چنانچه اصرار ترامپ بر توقف جدی و هراسانگیز پیشرفت برنامه هستهای جمهوری اسلامی (که اسرائیل نیز به شدت برای مقابله با آن، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند)، هم صرفاً شعار توخالی و نمایشی نباشد، بسیار محتمل است که خامنهای، که اخیراً در محاسبات خود بیش از پیش مرتکب خطای جبران ناپذیر شده است، راهی برای حفظ ظاهر و آبروی خود در میان هوادارانش بیابد وتحت پوششی فریبنده تصمیم گیریهای اساسی برای حل بحران هستهای را به نیروهائی چون دولت پزشکیان و برخی از عوامل نزدیک به خودش که وفاداری و حمایت آنها برای او حیاتی است و اینک منافع و آینده خود را با مخاطرات جدی ارزیابی میکنند، واگذار نماید تا زمینهای برای جلوگیری هرگونه مقابله نظامی با اسرائیل و آمریکا ایجاد کند.
بهطور مسلم، بهجز خوشایند تعداد معدودی از متملقان رادیکال وافراطی در اطراف خامنهای، اظهارات و شعارهای بی حاصل و خسته کننده او، تاکنون صرفا منجر به وسیع تر شدن فاصله نه تنها با تودههای نا امید، بی پناه و خسته مردم و بطور کلی جامعه مدنی در ایران گردیده، بلکه حتی بخشی از أصول گرایان و نیز نیروهایی همچون دولت مسعود پزشکیان و بسیاری از وابستگان دیگر به نظام را نیز بیشتر از همیشه نگران پیامدهای یک درگیری نظامی پرصدمه و بی عاقبت نموده است که میتواند زمینه را بطور جدی برای فروپاشی رژیم هموار سازد.
به هر صورت، در آیندهای نزدیک ما شاهد این خواهیم بود که آیا خامنهای بالاخره جام زهر را به شهادت ابدی خود و هم پالکیهایش در نظام ولایی، که بی شک همراه با ضایعات هولناک برای مردم ایران و دارائیهای کشور نیز خواهد بود، ترجیح خواهد داد یا خیر.
مهرداد خوانساری
*