سخنرانی اخیر رضا پهلوی و پاسخگویی به سوالات مطرح شده در حاشیهی کنفرانس مونیخ، الزامی برای سایر گروهها پدید میآورد تا در این بزنگاه که تمامی تحلیلها بر احتمال وقوع تغییری نزدیک در شرایط ایران گواهی میدهند به برآورد نیروها و امکانات خود بپردازند و فعالانه در بحث گذار و شرایط خود برای شرکت در کمیتهی گذار به صورت مشخص و واضح اقدام نمایند چرا که سکوت امروز شرایط فردا برای عدم تحقق دموکراسی را هموار میکند و به تکرار پنجاه و هفتی دیگر میانجامد. در این میان نگاهی به آنچه رضا پهلوی روی میز گذاشته و لزوم کنشگری در قبال آن را مرور میکنیم.
مزورانه یا صادقانه، رضا پهلوی چهارچوبی برای گذار به دموکراسی را معرفی کرده است و بر ماست که عنوان نیروهای دموکراتیک به جای نیت خوانی مشخصا بر گفتههای وی تمرکز کنیم.
در سخنان او سه نکته بارز است:
برائت از نیروهای لمپن و تندرو و مضر خواندن آنها، تجدید احترام به رای مردم برای تصمیم گیری در مورد نظام آینده که در همین زمینه نیز مشخصا از طرفدارانش خواسته است که وی را پادشاه خطاب نکنند و نهایتا تاکید بر تضارب افکار و توسعه احزاب و تشکلها و انتقاد نسبت به نظام تک حزبی دوران شاه فقید محمدرضا پهلوی
بیایید فرض را بر این بینش مطلق نگرانه و حتی افراطی بگذاریم که او صادق نیست، دروغ گفته، تمام سخنان وی تزویر و سیاست بازی است و در تمامی این سخنان، او صرفا اهداف خود را در برقراری سلطنت مطلقه در ایران دنبال میکند.
اینکه چطور میتوان از این صحبتها بدون نیت خوانی به این نتیجه رسید به کنار، اما حتی بر فرض صحیح بودن این نتیجه گیری نیز من به عنوان یک کنشگر جمهوریخواه از همراهانم سوالاتی دارم:
-اول اینکه توقع دارید یک شاهزاده، که طرفدار سلطنت است اهداف چه کسی و چه گروهی را دنبال کند؟ آیا قرار است او اهداف جمهوری خواهان را تحقق ببخشد؟ توقع دارید در حرکتی انقلابی اعلام کند از فردا همهی طرفدارانش به صفوف جمهوری خواهی بپیوندند؟
یعنی در یک فردای آزاد در ایران، او حق تشکیل یک حزب ندارد؟
آیا او در یک کانتکست سیاسی حق ندارد برای منفعت گروه خود، برای به دست آوردن حق رای تلاش کند؟ اگر پاسخ شما نه است واقعا حکومت جمهوریای که در پی آن هستید یک جمهوری دموکراتیک است؟
دوم: بر فرض اینکه در این لحظهی تاریخی، آقای پهلوی با سیاست ورزی وارد میدان شده خودش را طرفدار دموکراسی جا زده (در بدترین حالت) است، آیا این بهترین فرصت نیست که جمهوری خواهان نیز مانیفست، اساسنامه یا پروتکلی تهیه کنند که در آن با همان وضوح سیاستمدارانهی پهلوی، شرایط خود را برای تشکیل کمیتهی گذار، اینکه اصلا رهبری فردی برای کمیتهی گذار قائل هستند یا نه، اینکه این کمیته چند نفره است، شامل چه اجزایی است، مسیر حرکت به سمت انتخابات آزاد چیست و پس از برقراری هر نوع حکومتی، شرایط جمهوری خواهان برای احزاب و سندیکاها، اقلیتها و زنان و میزان دخالت پادشاه در صورت رای مردم به مشروطهی سلطنتی یا..... چیست؟
و سپس این میثاق را در جوامع بین المللی تحت نظارت بین المللی غیر دولتی به اشتراک بگذارند تا رضا پهلوی هم با آن مواجه شود و مشخص گردد، در عمل چقدر به حرفهایش پایبند است؟
چرا که آن وقت ایشان مجبور خواهد شد در محضر جهان به صورت مکتوب و مدون تکلیفش را با سخنانش در مورد دموکراسی و جمهوریخواهی مشخص کند.
مگر بزرگترین ایراد جمهوری خواهان بر پهلوی زدن او بر میخ و نعل نیست؟ پس چه فرصتی بهتر از این؟
اگر آقای پهلوی در نیم قرن تبعید به شکلی برای دولت گذار و حکومت پس از آن رسیده است، قطعا جمهوری خواهان هم طرح هایی دارند. اگر جمهوری خواهان هیچ طرح مدونی برای ارائه ندارند بدا به حال نیم قرن فعالیت دموکراتیک در دیاسپورا که نتیجهاش چنین دستهای خالیای بخواهد باشد.
سوم: در ایران و در اوج خیزش مهسا، بین بازجویی و بازجویی بعدی به هر نوع اتحادی که برای آزادی ایران اتفاق میافتاد دل خوش میکردیم. مردم جلوی گلوله میرفتند چون دچار این تصور بودند که اپوزیسیون در تلاش برای اتحادی راهگشا به نفع آنان است.
اما فعالیت در غربت به من آموخت که عمده اپوزیسیون بیش از هرچیز در تلاش است که هویتش را به عنوان اپوزیسیون حفظ کند.
حقیقت این است که بسیاری از اپوزیسیون به این زندگی عادت کردهاند، تصوری واقعی از ایران ندارند، در ذهن اکثر ما، ایران کشوری رویایی در آرزوی سوسیالیسم است.
اما واقعیت این است که مردم امروز ایران، بخواهیم یا نه، خوشمان بیاید یا نه، با بسیاری از تعاریف ذهنی از سوسیالیسم مخالفند. بگذریم از اینکه کنشگران دیاسپورا به زندگی راحت در جوامع دموکراتیک غری که نقدش میکنند شدیدا خو کردهاند و حتی خودشان حاضر به زندگی در نسخههای جامعهی سوسیالیستی که ارائه میدهند نیستند.
دانشجوهای من در دنیای آرمانی من که در آن سندیکا وجود داشت، جشن هشت مارس، فعالیت آزادانه در احزاب و ...، شریک نبودند بارها به من گفتهاند و میگویند که تنها میخواهند آزاد و تحت حمایت حقوق بشری باشند؛
بتوانند دیسکو بروند، با پارتنرشان زندگی کنند، شغل داشته باشند، هر چه میخواهند بپوشند، هرچه میخواهند بخورند، سفر بروند و ...
باور کنید یا نه، بخش عمدهای از نسل جوان ایران -نسل زد که همه از ظن خود یارش میشوند- مثل نسل جوان اروپا و امریکا درگیر حال و لذت امروز است و اصلا چرا نباشد؟
شاید ما جمهوری خواهان باید بپذیریم که این شکل لذت، از لذت ناشی از تقلید اسطوره به سمت و سویی بسیار عینیتر میرود و آنان به جای تلاش برای فردایی بهتر که هرگز شاید نیاید، امروز نقد را میخواهند و مطمئنم هر کسی این قولها عملی کند به او رای میدهند.
چهارم: این بخش به جمهوری خواهانی برمیگردد که میگویند تلاش برای برقراری گفتگو با پهلوی قبلا انجام شده و شکست خورده است.
این حرف یا به این معناست که یا جمهوری خواهان مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون را نمایندهی گفتمان جمهوری خواهی لحاظ کردهاند یا گروههایی از جمهوریخواهان با بیانیه و پروتکلهایی که توسط جمهوری خواهان مدون و تایید و تنظیم شده با رضا پهلوی و پادشاهی خواهان تماس گرفتهاند و تلاشی برای گفتمان سیاسی انجام دادهاند که جوابی نگرفته یا رد شده است.
اگر چنین اتفاقی افتاده ما به عنوان بخشی از حرکت جمهوری خواهی که به جریان آزاد اطلاعات ملزم است از این مذاکرات خبری نداریم و درخواست انتشار این مدارک را داریم تا از این تلاشها و برنامه هایی که احیانا سلطنت طلبان برای تخطئه و رد همکاری با جمهوریخواهی در عرصه گفتمانی انجام دادهاند پرده برداشته شود.
متاسفانه واقعیت این است که بخشهایی از جمهوری خواهان هم میخواهند سر به تن سلطنت طلبها نباشد، فقط چون مرامشان دموکراتیکتر است و سعی میکنند ظاهر رفتاری درستتری از نظر سیاسی داشته باشند، به طرفداران سلطنت علنا فحش خواهر و مادر ندهند-هرچند کسانی چون توکا نیستانی قفل این تابوها را باز کردهاند- اما از سوی دیگر کسی جرات ندارد حرف این را بزند که شاید بتوان با بخش معقولتر سلطنت طلبان وارد مذاکره شد چرا که این حرف حکم تیر سمبلیک برای آیندهی سیاسی فرد را صادر میکند.
یعنی حتی گروههای که اینطور فکر میکنند و بین خودشان صحبت از این امکان میکنند نیز در محافل جمهوری خواهی به خاطر نگرانی از انگ خوردن و پس زده شدن این گرایش را انکار میکنند. اتفاقی آشنا، چرا که شبیه همین رودربایستیهای سیاسی بود که سال پنجاه و هفت هم بلای رژیم اسلامی را بر سرمان نازل کرد؛ به این صورت که در آن زمان هم روابط قدرت در احزاب و شکل سلسله مراتب پدر و فرزندی و مرید و مرادی چنان حاکم بود که اجازهی سوال کردن به کسی نمیداد. اتفاقی که در نحلههای مختلف اپوزیسیون ایران همین امروز هم دیده میشود.
پنجم: برای من به شخصه بسیار سوال است که چگونه بعضی جمهوری خواهان برای فاسدترین مهرههای رژیم نامه نوشتهاند،، از آنها و سیاستهای توسعه طلبانهی منطقهای آنان -که حالا دیگر پوچ و اشتباه بودن آن بر همه آشکار شده است- دفاع کردهاند، سیاستهای موشکی و اتمی و حتی پرچم جعلی آن را توجیه کردهاند، در انتخابات غیر دموکراتیک رژیمی که در اعدام و اختناق سیاسی در جهان نامدار است، با حکمرانی نادرست کمر مردم را زیر تورم شدید دوتا کرده است، نه فقط شرکت که از مشروعیتش دفاع کردهاند، خون از چهرهی کاندیداهایش میشویند، بیانیههای تسنیم، رجا نیوز و ... را که تریبونهای رسمی سپاه پاسداران هستند و کارشان رسما مشروعیت دادن به جنایات حکومتی است امضا میکنند و ...
ولی اینجا که میرسد ناگهان پیوریتانیست شده، حتی حاضر نیستند درمورد امکان صحبت با پهلوی فکر کنند. من این شکل تنزه طلبی همراه با تناقض را که عینیت استاندارد دوگانه است، درک نمیکنم.
وگرنه این همه دل و قلوه دادن با اصلاحطلبان حکومتی که جنایات آنها در دهه اول انقلاب ساواک و محمدرضا شاه را روسفید کرده چه توجیه دیگری میتواتد داشته باشد.
آیا موضع پهلوی از موضع پزشکیان غیر دموکراتیکتر است؟
پس چرا تعدادی از جمهوری خواهان به پزشکیان با وجود همهی پروندهها و شهادتهایی که علیه او وجود داشت به عنوان " شریف، صادق و مردمی" رای دادند، اما حاضر نیستند اندکی این احتمال را در نظر بگیرند که شاید بخشی از مردم ایران طرفدار سلطنت باشند و شاید رای آن عده مهم باشد.
آیا اطرافیان رضا پهلوی از قاضی مرگی چون رئیسی که در یک قلم تابستان ۶۷ حکم قتل هزاران نفر را امضا کرده به سیاه کارنامه تر هستند که گفتگو با یکی واجب شرعی و دیگری حرام مطلق است!
البته من از آمار اطلاع دقیقی ندارم اما این را به شخصه رصد کردم که در مواقعی که بهترین و پرهیجان ترین لایوهای ما پنجاه تا بیننده دارد و موفق محسوب میشود، در روز کنفرانس حاشیهای مونیخ در حالیکه صفحهی لایو رضا پهلوی مشغول پخش در ودیوار و میزهای خالی بود، برای چند ساعت حداقل سه هزار نفر بیننده داشت که منتظر شروع کنفرانس و سخنرانی شروع شود.
من چون آماری نیست قضاوت نمیکنم اما شما که پادشاهی خواهان را گروهی کوچک و کم تعداد میدانید با این تناقضها که کم هم نیستند، چگونه روبرو میشوید؟!
دیدهام که بر مردم طرفدار سلطنت انگ جاهل و گول خورده زده میشود، میخواهید در جهل خود بمانند تا انتخابات را با نتیجهی خفت بار این بار به سلطنت طلبان واگذار کنید؟
و آخرین و اما بخش بسیار مهم از این بحث این است که آیا شما در معادلات کلی جهان میخواهید امکان همراهی پادشاهی با دموکراسی یا نقش خانواده سلطنتی در گذار دمکراتیک را انکار کنید؟ و در اینصورت با تاریخ و مستندات بیشمار در بیفتید؟!
آیا دموکراتیک ترین دموکراسی در سوئد با شاه کارل گوستاو متحقق نشده است؟
آیا در هلند بیشترین کنترل برکلیساها انجام نمیشود؟
آیا میدانید محبوب ترین شخصیت در اسپانیا برای دههها ملکه سوفیا همسر شاه خوان کارلوس بود که با مالیات مردم زندگی میکرد ولی مردم با علاقهی تمام زندگی او و خیانتهای شوهرش به وی را دنبال و با او همدلی میکردند؟
اما همزمان احزاب چپ در بستر همین مشروطه و دمکراسی بطن آن موفق شدهاند، بارها و بارها به طور متناوب قدرت را به دست گیرند و تغییرات مورد نظر خود را اعمال کنند و موجد تغییرات مثبت برای اقشار آسیبپذیر گردند.
توانستهاند کم کم مالیات کلیسا بر شهروندان را از حالت اجباری به اختیاری درآورند و حالا در چنین جوی فلیپه پادشاهشان از قبول پول زیادی که به عنوان حقوق به پادشاه میدادند صرف نظر کرده است.
این دقیقا زندگی در یک بستر دموکراتیک است. من به عنوان یک جمهوری خواه میتوانم از ملکه سوفیا خوشم نیاید که با مالیات کارگران زندگی میکند، اما بخش بزرگی از کارگران و حتی کارگران چپ برای خانوادهی سلطنتی احترام قائلند، چون در بستر نظام پادشاهی مشروطه، به حقوق خود دست یافتند.
عدهای هم در این میان دلشان میخواهد داوطلبانه مالیاتشان را به کلیسا بدهند، عدهای نمیخواهند، مهم این است که احزاب تلاش میکنند در طول زمان و با آگاهی بخشی به سمت دموکراسی آرمانی بروند اما جمهوری خواهی زوری و با نفی سایر گرایشها آن هم در جامعهی چون جامعه ما با سابقهی پادشاهی هزاران ساله و با نیم قرن پسرفت پس از انقلاب اسلامی از مبانی دموکراتیک، هیچ فرقی با رژیم حاضر ایران ندارد.
ما جمهوری خواهان باید نخستین گروهی بودیم که قدمی در زمینهی قبول تمام گرایشها برمیداشتیم و این روگردتنی ما اشتباه تاکتیکیای است که نمیتوان از آن برگشت.
توپ سیاسی در وسط میدان بود و آقای پهلوی به آن شوتی زد، اگر ما به تماشا بنشینیم، در قدم بعدی، تبلیغات پوپولیستی، سلطنت طلبان را اهل مدارا و ما جمهوری خواهان را ضد مدارا نشان خواهد داد که البته چندان هم بیراه نخواهد بود.
چرا که تا امروز، جز تبریجویی و تلاش برای حذف هر نوع گرایش به سلطنت، من به شخصه از جمهوری خواهان تلاش واضح و مستندی برای وفاق ندیدهام. پس تا دیرنشده جهت وفاق ملی اقدامی بکنیم.
جیران مقدم
*

ایران، فراتر از خاک، عبدالحسین آقابزرگی (عبد)

معاویه یک عرب ایرانی مسیحی؟ مسعود امیرخلیلی