Friday, Feb 28, 2025

صفحه نخست » نگاهی به مطبوعات و روزنامه نگاران دوران پهلوی دوم (قسمت اول)، ش. بابکان

azadi_matbouat.jpgبا عاریه گرفتن قطعه شعری از زنده یاد مهدی اخوان ثالث مطالبم را آغاز می‌کنم.
به سان رهنوردانی که در افسانه گویند، سه ره پیداست
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر: راه، نیمش ننگ، نیمش نام
اگر سر برکنی غوغا و گر دَم دَرکِشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت و بی فرجام
علی اصغر امیرانی، بنیان گذار و نویسنده و مدیر روزنامه خواندنی‌ها است که از ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۸ به مدت ۳۹ سال این مجله را در ۳۴۳۴ شماره منتشر کرده است. این مجله در طول دوره انتشارش پیش از انقلاب بارها از سوی ساواک مورد توقیف قرار گرفته است. توقیف دو سال ۱۳۲۱ و ۱۳۴۸ طولانی ترین توقیف مجله بود. امیرانی در سال ۱۳۶۰ به دست جلادان حکومت اسلامی در زندان اوین تیر باران گردید. امیرانی که در رشته حقوق در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود یکی از کهنه روزنامه نگارانی بود که با شگرد خاصی به کارش ادامه می‌داد. او با سپهبد زاهدی، غلامرضا پهلوی، امیر عباس هویدا، امیر اسدالله علم و بسیاری از زعما و درباریان دوره خود روابط نزدیکی داشت و مورد توجه پهلوی دوم نیز بود و نشان هایی هم دریافت کرده بود. امیرانی ابتدا موضوع مهمی را درباره مشکلات جامعه ایرانی نشان می‌کرد، بعد با القابی از قبیل: شاهنشاها، اعلیحضرتا، شهر یارا، بزرگ ارتشتاران فرماندها، ملت پناها و..... با چرب زبانی و تملق خاصی، شاه را مورد خطاب قرار می‌داد سپس به تندترین انتقادات نسبت به سوء مدیریت در جامعه می‌پرداخت و غیر خانواده پهلوی هر مقامی را به شدیدترین شکل مورد حمله قرار می‌داد. بر علیه مخالفان خود غوغا به راه می‌انداخت و تا رسوایی کامل آنها را رها نمی‌کرد. درباره دربار هم گهی به نعل می‌زد و گهی به میخ، هم از مزایای نزدیکی با درباریان و مقامهای بلند پایه منتفع می‌شد و هم برای خوش آیند خوانندگانش به شکل استعاره آنها را مورد نقد قرار می‌داد به طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب. یا برای مثال در ارتباط با انقلاب سفید ابتدا کلیت آن را تایید و مورد تمجید قرار می‌داد اما در ادامه ایرادات آن را بند به بند متذکر و تحلیل می‌کرد. نمونه زیر را شاهد می‌آورم. امیرانی می‌نویسد:

اعلیحضرتا یکی از مسائلی برای مردم مدتهاست به صورت معما بلکه مشکل درآمده و شاید یکی از علل نا‌بسامانی کارها و عدم رضایت عمومی را، اساس همین باشد. این است که این همه وزیران و وکیلان و سفیران و رئیسان و امیران که از خزانه کرمت پاداش و مقام و مقرری و رتبه و درجه و ماموریت و مدال گرفته و می‌گیرند قطعا خدمتگزار بوده و پاداش خدمات خود را نسبت به مملکت گرفته‌اند. از آنجا که در هر کشور و اجتماعی خدمتگزار و خیانتکار تواماً وجود دارد چرا تا کنون کسی ندیده و نشنیده وزیری را محاکمه کنند و یا امیری را خلع درجه نمایند و یا سفیری را بافتخار محرومیت ابد از خدمات دولتی مفتخر سازند و یا وکیلی را از حقوق اجتماعی محروم دارند. " عدالت رعایت در اجرای پاداش و کیفر تواماً می‌باشد نه اجرای یکی و اهمال در دیگری..... اکنون لازمست قدری هم به مقتضای وظایف سلطنت عمل فرمایند. "...... مأمورین بدکار و ندانم کار را از کاری برداشتن و به دیگر کار گماشتن، بقول سعدی "مار و کژدم را از خانه‌ای دفع کردن و بخانه همسایه انداختن است". از وزارت به سفارت و از سفارت به وزارت و از هر دو به سنا و شورا و بالعکس تغییر محل دادن که مجازات نشد؟....... و آنهایی که پیوسته کارشان گل آلود کردن آب است تا به ماهی مقصود برسند، در میان مردم این عقیده ناروا را شایع می‌کنند که "آب از سرچشمه گل آلود است". آبی که در صافی و پاکیش هیچکس تردیدی نمی‌تواند داشته باشد. [۱]
این مطالب نشان می‌دهد که امیرانی با مداهنه گویی و مجیزگویی و کرنش، مسیر را برای ادای معضل جامعه فراهم می‌کند، سپس با جسارت تمام حرفش را می‌زند و حتی از زبان مردم به گل آلودگی آب از چشمه اشاره می‌کند و به شاه تعیین تکلیف می‌کند. و دوباره در پایان برای حفظ امنیت خود، شاه را بری از هر لغزشی فریاد می‌زند. طبیعی است که فرمانده کل قوای نظامی، شاه می‌باشد پس نواقص و معضلاتی که به ارتش و نظامیان ارشد نسبت می‌دهد مسئولیتش با شاه است، در نتیجه امیرانی با زبان بی زبانی به مسئولیت ناپذیر بودن فرمانده کل قوا اشاره می‌کند.
باز هم امیرانی می‌نویسد: بزرگ ارتشتاران فرماندها، از موقع استفاده کرده اجازه می‌خواهم درباره نیروی مقدسی که در ردیف صحت و تندرستی برای افراد، دوام و قوام ملک بسته به وجود آن می‌باشد صحبت کنم و آن ارتش است. درباره ارتش و ارتشیان هیچکس را تا کنون نه صلاحیت بوده و نه آن قدرت که بگوید بالای چشم کسی ابروست و اینکه در اینجا با تمام اکراهی که دارم ناچارم از آن نام ببرم، خدا شاهد است بخاطر علاقه‌ای است که با آبرو و حیثیت آن دارم و لاغیر. در شأن این طایفه همینقدر بس که اگر آن اعلیحضرت درظرف ۲۰ سا له اخیر صدها نفر را توانسته‌اند مقاماً بدرجات سر تیپی و سر لشگری و سپهبدی ارتقاء دهند از نظر مادی و مزایایی هزاران تن دیگر تنها در سال‌های اخیر بطور خودساخته (منتها با بودجه ارتش) از ارتشبدی هم گذشته بکشور بدی رسیده‌اند. کوچکترین زیان چنین سیستمی این است که نه تنها افراد کشوری بلکه افسران و درجه‌داران خود ارتش که شاهد عینی هستند بیش از همه دلسرد و نسبت باوضاع بدبین می‌شوند.
ملت پناها، از اینکه افتخار چنین مصاحبه‌ای ولو غیاباً نصیب یکی از آحاد ملت شده توانسته است در این روز اول سال قسمتی از درد دل مردم را به پیشگاه مبارک معروض دارد و بی نهایت سرافراز می‌باشد. [۲]
امروز با مرور گذشته درک می‌کنیم که امیرانی درد را درک کرده بود و نسبت به کارکرد سطح بالای ارتش نهیب می‌زند. این ارتشی که در سال ۱۹۷۷ (۵۶-۱۳۵۵)، برابر ۶/۱۰درصد تولید ناخالص ملی را بلعیده و از حیث بودجه نظامی به طور نسبی بالاترین رقم در کل جهان را احراز کرده است، یکی از والا مقام ترین آنها یعنی ارتشبد قره باغی و باندش از سال ۱۳۴۲ با ملایان همراه بوده و روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ به همراه ۲۵ امیر دیگر دو زانو در برابر عوامل آخوندی نشسته و کشور را تسلیم اسلامیان کردند. در ۲۲ شهریور ۱۳۵۸ آذری قمی دادستان انقلاب اسلامی وقت حکومت آخوندی درباره عباس قره باغی به دفتر محرمانه نخست وزیری و رونوشت به تمام دستگاه‌های نظامی و امنیتی و کمیته‌ها و..... اعلام می‌دارد:
موضوع: آقای ارتشبد عباس قره باغی فرزند کریم:
در مورد مشارالیه مشروحا در ملاقات مورخه بیستم شهریور ماه ۱۳۵۸ با حضرت امام خمینی مدظله العالی مذاکرات لازم و کافی معمول، حضرت ایشان فرمودند که به علت خدمتی که از قبل بعالم اسلام و علمای اعلام نموده و با حکومت موقت نهایت تشریک مساعی را مرعی داشته‌اند، لهذا معصیتی بر او مترتب نیست و از حقوق تقاعد و آزادی کامل می‌تواند استفاده کند و هر جا که می‌خواهد برود و کسی حق ندارد موجب تضییع شود. با توجه به فرمان امام امت دستور دهید وزارت دفاع در مورد تأدیه مطالبات و برقراری مستمری قانونی شخص مذکور و تأمین معاش و رفاه وی اقدام نماید و عندالزوم مجاز است بخارج برود. دادستان کل انقلاب اسلامی- حجت الاسلام آذری قمی. فایل تصویری این نامه در ادامه مطلب پیوست شده است.
به گمان من از میان اکثریت غالب روزنامه نگارانی که در دوره پهلوی دوم در زمره نخستین راه مورد نظر اخوان ثالث قرار می‌گیرند مانند امیر طاهری، علیرضا نوری زاده (اگر بتوان او را روزنامه نگار نامید) و........، علی اصغر امیرانی را می‌توان در دومین مسیر از سه مسیر تعیین شده قرار داد.

sanad1.jpg

ش. بابکان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت:
[۱]. امیرانی، علی اصغر، مجله خواندنیها، اول فروردین ۱۳۴۰، شماره‌های ۵۲ و ۵۳ سال ۲۱، صفحه ۴.
[۲]. همان منبع صفحه ۵.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy