Thursday, Mar 27, 2025

صفحه نخست » ترس‌های معاصر، مهدی استعدادی شاد

Mehdi_Estedadi_Shad.jpgفراخوان دادن قدیمها عادت انسانهای نیکو اندیش و مُصلحان اجتماعی برای بسیج نیرو بود. فراخوانی از سوی "تعمیرکاران و مرمتگران رفتار و روان عمومی"، که در جهت بهبودی اوضاع، مخاطب خود را به دلیری و شجاعت تشویق میکردند. چیزی نظیر این بیت حافظ که سروده: "خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق/ دریا دلی بجوی دلیری سرآمدی".

بر این منوال آن مخاطب جرأت مییافت که مطالبات و اهداف جدیدی را مطرح سازد و برای دستیابی بدانها دست به اقدام زند.

اما در آن میانه کمتر کسی بدین نکته میاندیشید که اگر مخاطب دُچار ترس باشد و با وحشت در درون خود دست و پنجه نرم کند، تکلیف چیست؟ چون ترس عامل و مانعی است که آدمیان را کتف بسته ساخته و از حرکت باز میدارد.

در واقع هر نیکوکار و مرمتگر جان و روانهای آسیب دیده با درک و دریافت آن حالت ترس در مخاطبان خود باید به فکر بیفتدد که چاره چیست؟

گرچه در این رابطه برای مددکارانی که با پسزمینه های دانشی متفاوتی به میدان میآیند، دیگر روشن شده که نسخه یگانه­ای در مورد تمام آسیبها و مریضهای روانی - جسمی در کار نیست. هر درمانگری بنابر روش کارکردحوزۀ دانشی خود مرحم و التیامی را پیشنهاد میکند.

با در نظر گرفتن شرایط ایران امروزی و بویژه اوضاع بیشتر مردمانش، لزوم طرح این پرسش تقویت میشود. اوضاعی که از وجود "استیصالی حاد" خبر میدهد. در نتیجه تاثیر ترس بر آدمی دو چندان میشود. بنابراین باید چشم در چشم علل ترس و وحشت فراگیر دوخت و در تقابلش بدیل و راهکار نشان داد.

شمارۀ اخیر "نشریۀ فلسفه" بزبان آلمانی در این مورد("در مقابل ترسهای خود چه میکنیم؟") پرونده ای تشکیل داده و از زوایای مختلف بدآن پرداخته است.

از جمله مباحث طرح شده پرداختن به انواع ترسهای معاصر است. هیئت دبیره از این باور حرکت کرده که هر دورۀ تاریخی ترسهای وابسته به خود را دارد. مثلا آنچه به ترسهای معاصر مردم آلمانی زبان مربوط میشود، طیفی از عوامل متفاوت است. گرچه در میان این عوامل از فاکتور فقر و بحران اقتصادی که در آلمان نیز حس عدم امنیت حیاتی را تشدید میکند، سخنی به میان نیامده است.

گزارش نشریه وضع اجتماعی را به قرار زیر توصیف کرده است. این که بطور مثال همانقدری که مردم از زشتی و بد جلوه کردن ترس دارند و برای دفعش تن به عمل جراحی میسپارند یا با رژیم گرفتن سفت و سخت به خود گرسنگی و تشنگی میدهند، همانقدر نیز از خرابی وضع آب و هوا و لطمه به طبیعت ترس و هراس دارند.

مردم همچنین در برابر استفاده از امکانات جدید تکنیکی هاج و واجند و وحشتزده. نمیدانند کدام یک از کالاهای عرضه شده بدردشان میخورد؟ آیا اصلا از پس استفاده از آن برمیآیند؟

این حالت سردرگمی در عرصه سیاست نیز بین مردم وجود دارد و همچون پرسشی پاسخ نیافته جولان میدهد. زیرا خیلیها نمیدانند که به کدام حزب و کدام برنامه اجرایی رای دهند. آنهم برای این که شاید گرهی از گرفتاریهای شخصی یا جمعی گشوده شود.

نشریه در این موردها، با اشاره به نظرات هفت متفکر دوران مُدرن، از هفت ترس رایج سخن به میان آورده است که به قرار زیر هستند: ترس از تکنیک، ترس از نرسیدن به رخدادی مُهم و از کف دادن بخت و اقبالی موعود، ترس از گم کردن تلفن همراه و اسمارتفون، ترس از خرابی آب و هوا، ترس سقوط از بلندی، ترس از برقرار کردن رابطۀ حسی و عاطفی و سرانجام ترس دست نیافتن به اعتبار اجتماعی.

پروندۀ ترسهای معاصر نشریۀ یادشده، برای فهم ترس اول به آرای گونتر آندرس اشاره دارد . او که بین سالهای 1929 تا 1937 همسر هانا آرنت نیز بوده است.

آندرس شاعر و فیلسوفی اتریشی- آلمانی، مرکز ثقل واکنشهای نظری خود را بر مسئلۀ جلوگیری از نابودی انسانیت متمرکز کرده و در این رابطه اثر کلاسیکی زیر عنوان "عتیقه بودن انسان" را در سال 1956 انتشار داده است.

در این اثر او هشدار میدهد که رشد تکنیک و فنآوری مستقل شده و از دایرۀ کنترل آدمی دارد خارج میگردد. بزعم وی آدمی از قرن بیستم بدین سو دیگر فقط با بغرنج از خود بیگانگی دست و پنجه نرم نمی کند بلکه در معرض این خطر قرار دارد که بطور کُلی نابود شود. چرا که مرگ بشر در صورت انفجار فراگیر هسته ای محتمل و ممکن شده است. این امر در حالی است که گویی بشریت دُچار یک نابینایی در رابطه با امکان آپوکالیپس و آخرالزمان گشته است. انگار ما در یک گیجی و منگی سراسری بسر میبریم و به ضرورت نفی فراگیر جنگ نرسیده ایم.

برای فهم ترس دوم و نشانه اش، نشریه به آرای مارتین هیدگر اشاره دارد که از یک تشویش و حس ناامنی بزرگ صحبت کرده و آن را ناشی از تردید دربارۀ تصمیماتی دانسته که بشریت در روند تاریخی خود گرفته است. رهنمود هیدگر در مواجهه با ریشه های رنجی است که میکشیم. در واقع ریشۀ کلیۀ رنجهای ما وقتی است که در برابر سیلی از امکانات و احتمالات حس درمانگی میکنیم. اینجا در طول عمر با فشار لزوم تصمیمگیری روبرو میشویم که در ما تولید ترس کرده است.

در همین موقعیّت این خبر ناگوار نیز بر ما معلوم میشود که ترس از جهان زدودنی نیست. بنوعی به سرنوشت تک تک ما مربوط میشود. در کنار آن خبر بد البته این خبر خوب هم هست که ترس نه همسنگ و همطراز فاجعه است و نه زهرآگین. ترس حتا میتواند دریچه ای بگشاید که به شناخت دست یابیم و زندگی درستی را برای خود برگزینیم. این گونه ترس ما را از دام عادتهایی میرهاند که در چنگلشان اسیریم. در گوش ما نجوا میکند که میتوان کار و رفتار دیگری داشت. اصلا تو حق گزینش درستی از نادرستی را داری. ولی در عین حال در مییابی که مردنی هستی و حد و مرزی برایت وجود دارد.

این درک و دریافت اخیر البته میتواند باعث سر گیجه و حس عدم تعادل شود. چون گاهی دُچار لرزشی میشویم که حتا به خواب هم آن را ندیده ایم. اینجا ترس از کف دادن بخت و اقبالی موعود در آدمی شکل میگیرد که در انگلیسی به مخفف آن "فومو" FOMO(Fear of missing out)میگویند.

منتها کسی که از "فومو"رنج میبرد میتواند در مسیر بهبودی و سلامت قدم بردارد. بنابراین میتواند با طرح پرسشهای درست بدنبال رسیدن به معنای زندگی باشد. او میتواند خود را آن روزنه­ای ببیند که نور را به حیاتی حقیقی انتقال میدهد. بنابراین میشود از ترس داشتن خود حس غرور بدست آورد و ارتباطی میان حضور کمرنگ شده "باشنده" بخاطر سردرگمی روزمره با "هستی" جاودانه برقرار ساخت.

بحث در مورد سومین عامل ترس میان آدمیان معاصر را نشریه فلسفه به متفکری با نام بیونگ چول های سپرده که تبارش از کره جنوبی است و در آلمان فلسفه و یزدان شناسی تحصیل کرده است.

او که مرکز ثقل تفکر و توجه اش رفتار شناسی فرهنگی است به مسئلۀ و نقش اسمارتفون در زندگی جاری پرداخته است. دستگاهی که گویی نباید از وجود آدمی جدا بماند. گرچه بصورت هر اعتیادی با خود خماری و ترس از کف دادن شئی محبوب را تولید میکند.

برای مواجهه با این بیقراری و کلافگی، بیونگ چول های پیشنهاد میکند که بدنبال ریشه های ترس از گم کردن اسمارتفون باشیم. در این رابطه او بر این نکته پای میفشرد که اهمیت تلفن همراه در این نیست که ما فکر میکنیم بایستی در دسترس تماس دیگران باشیم بلکه بیشتر بخاطر احساس قدرتی است که این دستگاه به ما میدهد و میپنداریم کنترل جهان را در اختیار داریم و میدانیم همنوعان چه میکنند.

منتها اسمارتفون باعث شئی شدن روابط زنده ای میشود که ما در قبل با دیگر همنوعان داشته ایم. این وابستگی به دستگاه، ما را از واقعیت زنده دور کرده و به دنیای مجازی گسیل میدارد.

نکته بعدی گزارش از ترسها سراغ ترس از آلودگی هوا و گرم شدن حرارت سیاره رفته و به عوارض آن نزد انسانها اشاره دارد که از جمله بیخوابی، عدم تمرکز حواس و حمله های عصبی است. در هر حالت بحران محیط زیست در ما به افزایش خشم و حس گرفتار بودن و یأس دامن میزند.

سپس در گزارش یادشده به مسئلۀ ترس از سقوط میرسیم که هنگام قرار گرفتن بر بلندی از ما سراغ میگیرد. وحشت سقوط از بالا به پائین یا از قله به دره. این وحشت باعث لرزش اندام و بالا رفتن تپش قلب و ریزش عرق سرد و سستی زانوان است.

منتها این ترس نزد نیچه، متفکری که در این رابطه به افکارش اشاره میگردد، ترسی منفی و منفعل است. او این ترس را بطور استعاری عامل خود کوچک پنداری آدمی میداند که خویش را از رسیدن به تعالی و برجسته گشتن محروم میکند. چنان که به اطاعت عادت میکنیم و میل والایی را در خود سرکوب میکنیم. نیچه اما در این رابطه به آرزوی انسانی ارجاع میدهد که گرایش به تعالی است و با این کار خود را از گیاه و حیوان تفکیک میکند. بر بلندا شدن ، آنگونه که گرایش زردشت خیال وی بوده است، روندی است که از جان مایه آدمی جواهر میسازد. از اینرو به تشویق نیچه باید ترس را همچون مانع عشق به زندگی کنار زد و بر آن غلبه کرد. در هر حالت آنچه، بزعم وی، ما را نکشد به قدرتمان خواهد افزود.

ششمین ترس به برقراری رابطۀ حسی و عاطفی با دیگری و نیز هفتمین به حسی بر میگردد که از کنترل و نظاره عمومی بر خود داریم.

در این رابطه گزارش به افکار سورن که یرکگارد دانمارکی و ژان پل سارتر فرانسوی ارجاع میدهد که در آن موارد اندیشیده و پیشنهادهایی را ارائه کرده اند.

در واگردانی این ترسها از امر منفی به امر مثبت، که یر کگارد ترس از رابطه با دیگری را "ایستگاه زیبایی شناسانه" در زندگی مینامد. این که آدمی در پی معنا کردن مفهوم عشق میگردد و از این طریق دنبال بدست آوردن همدلی مناسب است. گرچه در این چارچوب گاهی طمع تلخ یأس و سرخوردگی را هم میچشیم. بطوری که از آن نزدیک شدن به دیگری لذتی پدید نمیگردد. با اینحال بایستی از این ایستگاه زیبایی شناسی گذشت و مُصمم شدکه میخواهید تصمیمی اتخاذ کنید. اینجا مرحله ای خواهد بود که برای رفتار خود قبول مسئولیت میکنید.

در آخرین شکل ترس با وحشت از نظاره و داوری شدن روبروئیم که نشانه و سیمپتوم "فوبیا"ی اجتماعی است. بطوری که ترسیدگان کمتر در جاهای عمومی ظاهر شده و بیشتر در انزوا بسر میبرند. سارتر این حالت را در اثر "هستی و نیستی"خود به تفصیل شرح داده است. برای تقابل با چنین وضعی او توصیه میکند که از خود بیرون شویم و نگاهی به محیط و همنوعان بیندازیم. اینجا هم در مقام فاعل شناسا دوباره استقلال شخصیت خود را تجربه میکنیم و هم در مییابیم که دیگران نیز مثل ما هراس دارند . اینگونه به نسبی بودن داوریشان میرسیم که الزاما منطبق با برداشت ایده الی نیست که آدم از خود دارد.

مهدی استعدادی شاد

*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy