مجتبی لطفی
روزنامه همشهری در مطلبی با عنوان «سهم ترسوها در این روزهای ما؛ چطور به ترسوها کمک کنیم؟» معتقد است: آنان که دل به مذاکره بستهاند ترسو هستند و این روزها کسی به جهت اعتقادی از مذاکره با آمریکا دفاع نمیکند و میگوید: «حقیقتا ترسیدهاند و بخش احساسی مغزشان باعث شده قشر پیشانی ذهن که نقش منطق و استدلال را بازی میکند قفل شود.» سپس میگوید به این افراد ترسو باید کمک کرد! محسن مهدیان که در صدا و سیما نیز به عنوان کارشناس حاضر میشود، در مقام تبیین معتقد است "به جهت هستهای قوی شدیم و منتظر اشاره فقهی رهبر هستیم تا بمب هستهای بسازیم. در بعد نظامی نیز جرعهای از توانش را در وعده صادق و انتقام سخت چشانده است. نقش ایران در منطقه نیز دهها برابر تقویت شده است." و مینویسد: « آمریکا نیز به جهات مختلف در جایگاه گذشته نیست. نه اقتصادش یاراست نه توان هزینههای بالای جنگ را دارد. نه بعد از طوفان الاقصی متحدان منطقهای دارد.» بعدا حضور خیابانی در راه پیمائی روز قدس را نشان از ملتی دانسته که متکی به ایماناند و مبنای محاسبات آنها با چرتکههای مادی آغشته با بلوف آمریکاییها زمین به آسمان متفاوت است.
و در پایان نوشته :«خلاصه باید به جریان وحشت زده متمایل به مذاکره گفت به خود آئیم که غیر از خود خبری نیست و قدرت اینجاست.»
مشکل این نیست که پول بگیری و برای خوشایند حاکمیت خالیبندی و کریخوانی کنی که زندگی خرج دارد! ولی مشکل آنجاست که نویسنده خواننده را مانند خودش فرض کند! و بدترین مشکل آنجاست که سیستم حاکم این حرفهای بدون پشتوانه را باور کند و وقتی گندش در آمد به قول آقای خامنهای بعد از کلی خسارت بگوید:« پوچ و مهمل»! اینها نبودند که روی پایان ذخایر نفت آمریکا، زمستان سخت اروپا، نابودی ۲۵ ساله اسرائیل، نابودی حیفا و تلاویو، افول آمریکا مانند شوروی، و بحرهای مطول دیگر معرکه گرفتند؟! لابد اگر مدافعان مذاکره را ترسو میدانید جوری بنویسید که این ترسوهای لرزان ترسشان بریزد نه به قول صادق هدایت مانند کودکی که با سایه خودش بازی می کند، با دیگران سخن بگوئید.
خود بزرگبینی انسان را در چنبره خود گرفتار میکند گویی در آینهای تنگ و تاریک زندانی شده؛ آینهای که جز سایهای متورم از خویشتن چیزی به او نشان نمیدهد. گنده گفتن پردهای است بر روی تهیدستی؛ فریادی است برای پوشاندن. اسارت بد است و اسیر توهم شدن از همه بدتر که زندان در زندان است! خود بزرگ جلوه دادن و با توهم زندگی کردن خانه پوشالی و در مسیر بادی است که با هر بادی آن را در هم میریزد. آنان که عمق ندارند حرفهای بزرگ میزنند و سنگهای بزرگ بلند میکنند. اگر خیال بافی برای منافع دنیوی هم نباشد فریادی است از سر استیصال و تلاش برای پر کردن خلأیی که با غرور پوشاندهاند، غافل از آنکه هر چه بیشتر باد در این بادکنک بدمی، زودتر میترکد.
نه برادر! قدرت در آرزوسازی و پندار نیست در واقعیتپذیری و عقلانیت است. اما حیف! به قول پروین اعتصامی«هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست»