آقای ممد آقا که سر کوچه مان یک بقالی فسقلی داشت برای مان نامه نوشته است ، آنهم چه نامه ای ! سراسر سوز و گداز
ما خیال میکردیم ممد آقا تا حالا هفت کفن پوسانده است اما می بینیم سر و مرو گنده آنجا نشسته است و قصد دارد دوباره «آقا دوماد » بشود !
داستان از اینقرار است که ما از زمان آن اعلیحضرت رحمتی دو تومان و چار زار به ممد آقا بدهکاریم.
رفته بودیم از بقالی اش یکی دو سیر خرمای نسیه خریده بودیم پولش را بالا کشیده بودیم.
چون این روزها مملکت ما حسینقلیخانی شده و از درودیوار نکبت و فلاکت میبارد عذاب وجدان گرفته بودیم گفتیم بدهی شصت ساله مان را یک جوری با ورثه ها و مرده خورهای ممد آقا کارسازی کنیم بلکه شب نصفه شب دچار کابوس نشویم
حالا ممد آقا - یعنی همان خدا بیامرز سابق- برای مان نامه فرستاده و میخواهد طلبش را وصول کند.
نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای گیله مرد ! من که سواد درست حسابی ندارم ؛ چشمانم هم درست نمی بیند ؛ من که پدر مادر درست حسابی نداشتم بروم درس بخوانم مثل شما پروفسول! بشوم بعد که تیر و ترقه ای در رفت سوره جیم را بخوانم بزنم بچاک جاده بروم فرنگستان زندگی کنم ، فلذا نامه را داده ام نوه ام آرش برایتان بنویسد ، او هم زرده را بالا نکشیده مدام قدقد میکند.
نمیدانید چقدر قربان صدقه اش رفته ام تا حاضر شده است از قول من دو کلام برایتان بنویسد.
( توضیح آرش : دروغ میگوید ! آنقدر سرم داد کشید که کم مانده بود سرسام بگیرم ، بالاخره با هزار بدبختی دویست هزار تومان گرفتم تا
این نامه را برایش بنویسم )
بگمانم خیال کرده بودید من هفت کفن پوسانده ام ؛ الحمدالله زنده و سرحال هستم ؛ روزی دو کیلو متر پیاده روی میکنم و به کوری چشم دشمنان اسلام در هشتاد و دو سالگی میخواهم دوباره زن بگیرم بلکه مابقی عمرم را به راحتیوخوشی بگذرانم ( توضیح آرش : دروغ میگوید . نمی تواندحتی از سر جایش پا بشود .)
خواستم به عرض مبارک تان برسانم آن دو تومان و چار زاری را که شصت سال پیش از ما نسیه برده بودید حالا که دور از جان شما آخوند ها خر را با آخور و مرده را با گور می خورند معادل دو میلیون و چهار صد هزار تومان است.
خواهشمند است تا دست به دامان نظمیه و عدلیه نشده ام این طلب مان را هر چه زودتر کارسازی بفرمایید که این روزها با این انقلاب ومنقلاب و کشت و کشتارها و پاکدستی مسئولان مملکتی و جانفشانی های بزرگان اهل تمیز ، اوضاع مان بد جوری قمر در عقرب ودنیای مان بد تر از آخرت یزید است.
نه در سر کلاه و نه در پای کفش
عیان از عقب بیضه های بنفش
بله آقای پروفسول!اینجا در این نیرنگستان اسلامی اگر پول داشته باشی می توانی روی سبیل شیخ و شاه نقاره بزنی و از هفت دولت هم آزاد باشی اما اگر پول نداشته باشی باید سرت را بگذاری بمیری
البته باید به عرض مبارک حضرتعالی برسانم که امروزه روز دست به دنبک هر تنابنده ای بزنید صدا میدهد و با همان دو میلیون و چهار صد هزار تومانی که بما مقروض هستید نمی توانید نیم سیر خرما بخرید
سرتاسر بازار همه دود کباب است
لب تشنه و تن خسته و بغداد خراب است
دیگر عرضی ندارم
ظل عالی مستدام
«گیله مرد»