Tuesday, Apr 22, 2025

صفحه نخست » چرا فریاد «رضاشاه روحت شاد»، بدل به شعار اصلی جوانان ایران شد؟ م.سحر

sahar.jpgدر میان مدعیان قدرت در سدۀ اخیر، سه نیرو توانایی ها و دانایی ها و انگیزه ها و برنامه و اهداف خود را عرضه کردند!

نخست سلسلۀ پهلوی

که حکومت نیم قرنی آنان زیر ذرّه بین تاریخ است!

دوم اسلامگرایان

که برخورداری آنها از زور و نیروی هولناک و متکی به مقدسات و موهومات ماورائی مذهب که تودۀ عوام را بدل به بلدزری ویرانگر و خطرناک می کرد!

آنها این نیروی هولناک را که جلوه ای فرشته وار و خویی اهریمنی داشت وسیله تسخیر قدرت سیاسی و تسلط بر منابع ثروت ملی ایرانیان کردند ، و کردند آنچه کردند!

توفیق آنان در این تسلط، به ویژه حاصل بازپرداخت دِینی چندین قرنی بود که قدّیسان و اولیاء و اوصیای عالم تشیع در برابر خاکساری ها و نیایش ها و پرهیزکاری ها و ولخرجی های مادی و معنوی آنان و در قبال طاعات و تعبُّد ها و زیارت ها و راز و نیاز ها و توبه ها و نماز و روزه های راستین یا دروغین آنها و نیز در برابر اعتکاف ها و زیارتنامه خوانی ها و مداحی ها و روضه خوانی ها و اشکریزی ها و اشک ستانی های آنها داشتند !

باری ، سر انجام چنان شد که مقدسات دینی ، بدهی های دور و دراز خود را به یُمنِ بدعتی حیرت آور از طریق واگذارکردن هست و نیست ایرانیان و سپردن سرقباله این مُلک به خلافتی بی سابقه درقالب «ولایت امر» به متولیان شیعه و آیات عظام و حجج اسلام و مَرَدۀ مؤمن و متّقی آنان پرداختند و طلب آنان را از کیسۀ سرنوشت ملت ایران تسویه و آن دِینِ هزاره ای را که از آنان بر گردن داشتند نه در جهان باقی بل در همین سراچۀ فانی به آنان باز پس دادند !

سوم میراث بران بلشویسم

در همۀ شعبه های مارکسیستی استالینی و مائویی اش که اسیر نوعی از رؤیا پردازی شبه مدرن ایدئولوژیک بودند!

و در بند توهماتی بودند که بنا به طبیعت نظری و فکری خود ، هرگز منافع ملی ایرانیان و ضرورت حفظ هویت ایرانیان دیرپای را مدنظر نداشت و به آنچه نمی اندیشی، ایران در معنای وطن و فرهنگ و تمدن چندین هزار ساله یک کشور کهنسال و ملتی ریشه دار بود!

حقیقت انست که گروه دوم و سوم متفقاً ایران را به انحطاط و به ویرانه ای که هم اکنون بر سر ملت آوار شده است ، سوق دادند!

در این میان گروه نخستین (یعنی سلسله پهلوی) با همه اشکالات و معایبی که مورخان بی طرف و مُنصف می توانند بر او بر شمارند، در آزمون تاریخ نمرۀ قبولی گرفت و از نظر ملت ایران برتری خود در ایران دوستی و ایرانگرایی و ایران سازی را بر دیگر مدعیان قدرت ، آشکار کرد!

و این است معنای شعار «رضاشاه روحت شاد!»

و این است سبب اصلی سرداده شدن چنین شعاری در دوران ما !

گفتنی ست که:

به جای مات ماندن و به وادی حیرت فرو افتادن در برابر مردمی که در هرکجا فرصت می یابند از رضا شاه تمجید و از سلسله پهلوی اعادۀ حیثیت می کنند ، نیک تر آنست که بازماندگان گروه های نامبرده (که بخواهند یا نخواهند جزء مردودان تاریخ معاصر ند،) پاسخ این تحیّر را در سوابق خودشان و در رفتار و کردار و ایدئولوژی های موهوم و ویرانگر و ضد میهنی خودشان جستجو کنند!

اگر چنین شود قطعا خود آنان نیز - چون بسیاری مردم هم عصرِ خود- به گمراهی خود در مسیری که پیموده اند پی خواهند برد و درخواهند یافت که در کمال بد اقبالیی اسیر آرمانهایی وارداتی و تقلبی و تحمیل شدۀ غیر ایرانی بوده اند!

وخواهند پذیرفت که همان القائات نادرست در ضمیر و در افکار و نظرپردازی های آنان بوده است که نطفه این شکست محتوم را از همان آغاز در خود می پرورانده است!

و خواهند دانست که همین اسارت در توهم ، موجب آن می شده است که برای ایران به عنوان یک کشور و یک «دولت - ملت» و در جایگاه وطنی که می باید دوست داشت اهمیتی قائل نشوند!

وتأسفبارست که آنان در کژ راهه ای که دانسته یا نادانسته می پیمودند ، غرقه در سوء تفاهم هایی بودند که از نظر آنان سعادت آبادی خوش و خرّم و بهشتی پالوده و عاری از آلایش و بیداد برای مردم ایران هدیه می آورد!

آنچنان بهشتی که اگر خود از منظری حقیقت بین در آن می نگریستند ، درمی یافتند که هزاران بار از جهنمی که به گنهکاران و خاطیان وعده داده شده است دهشتناک تر بود!

اسلامبارگان و اسلام شیفتگان و اسلامزدگان آزمند ِ روزگار ما ، قدرت سیاسی و سلطه گری تبهکارانه ای را نزدیک نیم قرن تجربه کردند و بدینگونه برای جهنمی هیزم آوردند که فرصت زیست شادمانۀ چندین نسل را سوزاند و تا امروز ، همچنان زیر پای ملت ایران فروزان و در حال خاکستر کردن هست و نیست مادی و معنوی ملت ایران است!

این را نیز بگوییم که بخت با وارثان ایرانی بلشویسم و استالینیسم یاری کرد که در ایران به قدرت نرسیدند، زیرا اگر از بختِ بد ، چنان می شد، شکی نیست که جهنم آنان شعله ور تر و سوزان تر از جهنم 47 ساله حکومت اسلامبارگان و اوباش همدست و هم سفرۀ آنان می بود!

واقعیت آنست که در صورت موفقیت اینگونه فرقه ها در کسب قدرت سیاسی ،اصولا ایرانی نمی توانست برجای بماند تا آرزو های محال آنان جامۀ واقعیت به تن پوشد و آن آرمانهای موهوم به نیروی خوش خیالانۀ آنان در این آب و خاک پیاده گردند !

زیرا با توجه به 2000 کیلومتر مرز مشترک کشور ما با روسیه شوروی با توجه به سابقۀ ایرانخواری تزاریسم که اکنون دیگر جامۀ سرخ جهانفریبی به تن کرده بود و با دعوی مکتب جهانوطنی که در بوق و کرنا های تبلیغاتی خود می دمید و با توجه به شتاب و ارادۀ پر قدرت و مهارناپذیر و با اتکاء به شیوه های گوناگون در ابعاد فکری و فرهنگی و ذوقی و نظامی اش پیام آور و مروّج یک ایدئولوژی ظاهرفریب بین المللی شده بود ، در چنین وضعیتی قطعاَ وطن ما از طمع سیری ناپذیر و بی شرمانۀ چنین همسایۀ قدر قدرت آزمند و کهنه کار بدخیم جان سالم به در نمی برد و دیر یا زود بلعیده می شد!

زیرا از ربع اول قرن بیستم به این سو نظمی پی افکنده بود که نیمه از جهان را در تسخیر خود داشت و با شتاب و توانایی هولناک در نظریه پردازی های حکومتی و حزبی اش کشور کهنسال ما را «کثیر المله» می نامید و ملت ایران را به «توده ها ی و خلق های ساکن ایران» تقسیم کرده بود و تا آنجا که در اثر تبلیغ و تزریقات نظری ، حتی قرآن و سنت اسلامی را به مصادرۀ تفسیر های استالینیستی خود در آورده بود و جمعی را به سلاح ایدئولوژیک اسلامیسم مارکسیستی مجهز ساخته بود !

و نیز یک سنت شوم روسوفیلی که از دوران قجر بر جای مانده و وبال گردن کشور ما بود، اینک رنگ آمیزی شده و عطر و ادکلن روشنفکرمآبی به خود زده بود و دم از وطن جهانی پرلتاریا می زد و حتی در ارتش ملی ایران نفوذ کرده بود تا روزی فرصت آن کارستان موعود را به دست آورَد!

پیداست که در صورت قدرت یابی میراث بران متنوع بلشویسم در کشور ما ، شک نیست که سرزمین های باقی مانده و نیمه جان به در بُرده وطن ما که از دو قرن پیش به این سو در خطر بلعیدن شدن و پیوستن به فتوحات پیشین تزاریسم بودند، به کامِ خرس فرو می رفتند و حسرت برباد شدن ایالت های دیگر ایران نیز برحسرت های پیشین ایرانیان افزوده می شدو داغی عمیق تر بر دلهای ایرانیان می نهاد!

و این شانس بزرگی بود برای «مدعیان قهرمانی مبارزات جنبش چپ» ایرانی که در طول جنگ سرد نتوانستند زیر پرچم روسیه و تحت الحمایه قدرت اردوگاه جهانخوار روسیۀ شوروی به قدرت دست یابند.

ونیک آمد روزگار بود که این شکست موجب شد تا حیثیتشان نیمه جانی به در بَرَد و بدینگونه بخت آنرا بیابند که گرفتار لعنت ابدی تاریخ نشوند !

پس نیک تر آنست که بابت این عدم توفیق و این محرومیت از قدرت سیاسی در ایران ، شکرگزار تقدیر خود و سپاسمند بازی ِ سرنوشت باشند!

پاریس / 20/4/2025

https://msahar.blogspot.com



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy