Friday, Apr 25, 2025

صفحه نخست » شاهزاده، مشاوران مشکوک، سقوط اعتماد ملی، بهرام فرخی

Bahram_Farokhi_2.jpgدر آستانه‌ی قرنی نوین از مبارزات ملت ایران برای آزادی، عدالت و کرامت انسانی، بار دیگر غبار فتنه‌ای تازه بر افق این راه پر فراز و نشیب سایه افکنده است.
ملت ایران که در طول بیش از یک قرن، از مشروطه تا انقلاب، از خیزش‌های دانشجویی تا جنبش سبز، و سرانجام در اوج خیزش «زن، زندگی، آزادی» هزینه‌های سنگینی برای آزادی پرداخت کرده، امروز در دورانی حساس قرار گرفته است؛ دورانی که سرنوشت آینده‌ی ایران، چه در بُعد سیاسی و چه اجتماعی، به تصمیمات امروز ما گره خورده است.
در این هنگامه‌ی تاریخی، فریاد آزادی‌خواهان در هیاهوی ماشین‌های تبلیغاتی و چاپلوسان مدرن گم می‌شود. آنان که سال‌ها بی‌ادعا، با عشق به میهن و انسان مبارزه کرده‌اند، امروز از صحنه رانده می‌شوند. اما تهدید و تهمت، هرگز نتوانسته مشعل حقیقت را خاموش کند.
دو سال است که سمومی از درون بدنه‌ی اپوزیسیون در فضای مبارزه وزیدن گرفته‌اند. این سموم که زمانی از صفوف چپ افراطی و دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم برمی‌خاست، اکنون از درون نهادهایی برخاسته که خود را نزدیک به شاهزاده رضا پهلوی تلقی می کنند. رهبران حزب ایران نوین و اتاق فکر مجله‌ی «فریدون»، با ساختن هاله‌ای مصنوعی و مسموم، نه‌تنها انتقادها را برنمی‌تابند، بلکه صدای هر مخالف دلسوزی را با تهدید، تخریب و شانتاژ خاموش می‌کنند.
این سیاست، یادآور روزگاری‌ست که انحصارطلبی سیاسی پس از انقلاب ۵۷ مسیر حرکت جامعه را به بیراهه کشاند؛ زمانی که به جای مدارا و گفت‌وگو، حذف و انزوا به سیاست غالب بدل شد. اکنون نیز، با همان الگو و به نام اتحاد، بذر تفرقه کاشته می‌شود.
فریاد «جاوید شاه» که می‌توانست نمادی از بازگشت به ریشه‌های تاریخی و مدنی برای علاقمندان به نهاد پادشاهی باشد، در دست این جریان به ابزاری برای تطهیر چهره‌های تاریک گذشته بدل شده است. کسانی که در گذشته شریک جنایت و خیانت بوده‌اند، امروز در خط مقدم قرار می‌گیرند، بی‌آنکه پاسخ‌گوی اعمال خود باشند. این روند، نه‌تنها انحرافی از مسیر حقیقت است، بلکه زنگ خطری برای مشروعیت و اعتبار نهاد پادشاهی نیز به شمار می‌رود.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال‌های اخیر نقطه‌ی عطفی در مبارزات مردم ایران بود؛ جنبشی فراگیر، مدنی و شجاع که مرزهای سیاسی، قومی و جنسیتی را درنوردید و بار دیگر امید را به قلب میلیون‌ها ایرانی بازگرداند. مردم در داخل کشور با فریادهایی پرشور به خیابان‌ها آمدند و خواستار پایان رژیم اسلامی شدند. در خارج از کشور نیز، فعالان سیاسی و مدنی با گرایش‌های مختلف به میدان آمدند؛ از چپ تا راست، از پادشاهی‌خواهان تا جمهوری‌طلبان.
در این میان، حضور شاهزاده رضا پهلوی توانست جانی تازه به این حرکت ببخشد. برای نخستین‌بار در سال‌های اخیر، او در کانون توجه و امید مردم قرار گرفت. میلیون‌ها ایرانی نگاهشان به سوی او بود، نه به‌عنوان یک وارث سلطنت، بلکه به‌عنوان نمادی از اتحاد ملی و گذار به دموکراسی.
اما این شور انقلابی، با حضور چهره‌هایی آلوده به دستگاه امنیتی رژیم در حلقه‌ی مشاوران شاهزاده، به انحراف کشیده شد. مشاورانی که نه‌تنها تخصصی در امور سیاسی و اجتماعی ندارند، بلکه دارای سوابق مشکوک امنیتی هستند و با نفوذ به درون این دایره، پروژه‌هایی چون «وکالت»، «میز مهسا»،«رهبری جنبش»، کمپین‌های خودسرانه برای انتخابات آمریکا و ده‌ها طرح شکست‌خورده دیگر را اجرا کردند. طرح‌هایی که نه‌تنها مردم را به هم نزدیک نکرد، بلکه عملاً به جدایی، بی‌اعتمادی و افول حرکت جنبش انجامید.
از جمله خطاهای نابخشودنی و نابخردانه‌ای که از سوی مشاوران نزدیک به شاهزاده مرتکب شده‌اند، می‌توان به راه‌اندازی و ترویج کمپین حمایت از دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ اشاره کرد؛ کمپینی که بی‌محابا و بدون درک عمیق از قواعد دیپلماسی، حقوق بین‌الملل و شرایط حساس یک رهبر سیاسی در تبعید، به‌گونه‌ای ناپخته و بی‌پروا تبلیغ شد.

چنین حمایتی آشکار و جانبدارانه از یکی از نامزدهای انتخابات آمریکا، آن‌هم در کشوری با ساختاری دموکراتیک چون ایالات متحده، نه‌تنها نشانه‌ی بی‌تجربگی سیاسی بود، بلکه عملی‌ست که حتی چهره‌هایی مانند ولادیمیر پوتین ـ که تنها راه نجات خود از باتلاق جنگ اوکراین را در پیروزی ترامپ می‌دید ،از آن اجتناب می‌ورزند.
اما عمق فاجعه آنجاست که این حمایت سطحی و بی‌پایه، بدون شناخت واقعی از شخصیت پیچیده و فرصت‌طلب ترامپ و حلقه‌ی اطرافیانش، اکنون به شکل نامه‌هایی آمیخته با استیصال و التماس به ترامپ و تیم مذاکراتی‌اش بروز یافته است؛ نامه‌هایی که در آن‌ها، شاهزاده خواستار عدم توافق با جمهوری اسلامی شده است.
چه تناقضی دردناک‌تر از این؟
روزی برای پیروزی ترامپ تبلیغ می‌کنید، و امروز از او می‌خواهید بر سر میز مذاکره ننشیند؟
اگر آن کمپین اشتباه نبود، پس این التماس‌ها چیست؟
و اگر امروز راه درست را می‌پیمایید، چرا به‌صراحت از خطای گذشته و نقش مشاورانتان تبری نمی‌جویید؟
مردم، فعالان سیاسی و نسل بیدار، این تناقضات را با چشمانی باز می‌بینند. آنان از شخص شاهزاده انتظار دارند که با شهامت، مسئولیت این لغزش‌ها را بپذیرد، راه خود را از تصمیمات نادرست مشاوران جدا کند و با صداقت، پاسخ‌گوی وجدان تاریخ باشد.
از دیدگاه راهبردی، این پروژه‌ها فاقد انسجام، نقشه‌ی راه مشخص و هدف‌گذاری واقع‌بینانه بودند. هر حرکت سیاسی موفق، نیازمند اتحاد تاکتیکی، ساختار تشکیلاتی و ارتباط مداوم با بدنه‌ی اجتماعی است. اما در این پروژه‌ها، به‌جای همگرایی، شاهد خودمحوری، عدم شفافیت و تصمیم‌گیری‌های لحظه‌ای بوده‌ایم.
یکی از اشتباهات راهبردی، تأکید مفرط بر مشروعیت فردی شاهزاده، بدون پاسخ به نیاز جامعه‌ی مدنی برای ساختار دموکراتیک، شفاف و ائتلاف با دیگر نیروهای سیاسی است. گویی اصرار بر نوعی پوپولیسم، مشابه آنچه در دوران خمینی تجربه شد، می‌تواند گره‌گشای راه جنبش دموکراسی‌خواهی مردم ایران باشد. آیا از تاریخ چنین دروسی را نیاموخته‌ایم؟
پوپولیسم، پایان دموکراسی‌ست؛ فروپاشیِ جامعه‌ای‌ست که خود را از درون می‌بلعد. سرزمین بی‌فکری و دوری از عقلانیت است؛ جایی که خیال‌ها شکل می‌گیرند، اما با نخستین برخورد با واقعیت، فرو می‌ریزند. دنیای پساحقیقت است، پر از وعده‌های فریبنده، اما در نهایت چیزی جز ویرانی به جا نمی‌گذارد.
آیا اصرار بر پوپولیسم برای دور زدن نیروهای سیاسی و مدنی، گویی که شاهزاده بدون حمایت احزاب و فعالان سیاسی و مدنی و "زد و بند با تعدادی از سرداران سپاه" قادر به پیروزی بر خامنه‌ای است، راهی برای رسیدن به دموکراسی و آزادی در ایران فرداست؟
این سردرگمی و پراکندگی، نتیجه‌ای جز بی‌اعتمادی مردم در داخل کشور و تسلط دوباره‌ی رژیم اسلامی بر اوضاع نداشت؛ رژیمی که در اوج ضعف، دوباره احساس امنیت کرد و حتی به میز مذاکره با ترامپ نزدیک شد؛ چیزی که در اوج خیزش مهسا غیرقابل تصور بود.
در همین حال، در خارج از کشور نیز، بسیاری از چهره‌های سیاسی و فرهنگی که روزگاری در کنار شاهزاده بودند، به دلیل فضای مسموم و فشارهای روانی و تخریبی، از او فاصله گرفتند. فراخوان‌های سیاسی جریان نزدیک به شاهزاده، از بروکسل و واشنگتن تا رم، یکی پس از دیگری با شکست مواجه شد و نتوانست بیش از چند ده نفر را به خیابان بیاورد.
در این میان، نقش همسر شاهزاده نیز، برخلاف انتظار، نه‌تنها التیام‌بخش نبود، بلکه با دخالت‌های سیاسی و تأثیرگذاری بر تصمیمات داخلی، به یکی از عوامل شکل‌گیری وضعیت کنونی بدل شد. گویی ایشان رمز محبوبیت ملکه فرح پهلوی را هنوز نیاموخته است.
شاهزاده که در سال‌های اخیر بارها با رسانه‌های غربی مصاحبه کرده، هنوز حاضر نشده در برابر خبرنگاران مستقل فارسی‌زبان قرار گیرد و به سؤالات اساسی ملت پاسخ دهد. این رفتار نه‌تنها بر ابهامات افزود، بلکه باور بسیاری را نسبت به صداقت و شفافیت او خدشه‌دار کرد.
اکنون شاهزاده رضا پهلوی بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارد. یا باید به‌عنوان رهبر واقعی جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران ظاهر شود، پاسخ‌گوی سؤالات اساسی مردم باشد، از دخالت‌های غیرکارشناسی خانواده در سیاست جلوگیری کند و با انتخاب مشاورانی شایسته، متخصص و دلسوز، بار دیگر امید را در دل ملت زنده کند؛ یا همچون گذشته، خود را در هاله‌ای از بی‌تصمیمی، سانسور و تکرار شعارهای بی‌محتوا نگه دارد و شاهد فروپاشی تدریجی اعتماد عمومی باشد.
اگر شاهزاده می‌خواهد آینده‌ای برای نهاد پادشاهی و دموکراسی در ایران رقم بزند، چاره‌ای جز اصلاحات جدی ندارد. او باید به جای تکرار شعار، وارد مرحله‌ی عمل شود؛ باید به سوی ائتلاف واقعی با دیگر گروه‌های سیاسی و مدنی حرکت کند؛ باید با حذف چهره‌های مخرب و آلوده، حلقه‌ی مشاوران خود را بازسازی کند؛ و با صراحت، موضع خود در قبال آینده‌ی سیاسی ایران را اعلام کند.
فرصت برای بازسازی اعتماد عمومی هنوز از دست نرفته، اما زمان اندک است. مردم ایران، درون و بیرون کشور، منتظر تصمیمات شجاعانه‌اند. اگر این تصمیمات اتخاذ نشود، نه‌تنها نهاد پادشاهی، بلکه تمامیت جنبش دموکراسی‌خواهی در معرض خطر خواهد بود.
در پایان، باید گفت: آینده‌ی ایران در گرو اتحاد، شفافیت و صداقت است. هیچ شخصیتی، هرچند محبوب و تاریخی، نمی‌تواند بدون پاسخ‌گویی، مسئولیت‌پذیری و مردمی‌بودن، رهبری یک جنبش را برعهده گیرد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» نماد نسل نوینی از مبارزان است که دیگر نه فریب شعار می‌خورند و نه تابع تقدس‌گرایی هستند. این نسل، عقلانیت، شفافیت و دموکراسی را می‌طلبد، و هر که با این ارزش‌ها هم‌سو نشود، از کاروان ملت باز خواهد ماند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy