۱) از حمایت تا اهانت!
احمد زیدآبادی
برخی از این افرادی که از موضع "چپگرایی" از سیاست منطقهای جمهوری اسلامی دفاع میکردند و متحد نزدیک و محرم راز اصولگرایان افراطی شده بودند، چه زود کارشان به اهانت به مسئولان بلندپایهٔ نظام رسید!
این افراد ظاهراً هیچ درکی از سرشت تراژیک سیاست، اقتضائات ملت-دولت، مصالح ملی و توازن قوا ندارند و فقط تشنهٔ درگیر کردن کشور در جنگهای بیسرانجام به قیمت کشتار مردم و نابودی کیان ایران هستند!
هر حکومتی که بخواهد این قبیل نیروها را پایهٔ اجتماعی خود قرار دهد، محکوم به به باد دادن کشور است چون این نیروها به چیزی کمتر از ورود به جنگهای خونین و خانمانسوز برای ارضای ذهنیات وهمآلود خود راضی نمیشوند!
راه اصلاح و حفظ کشور فاصله گرفتن از این طیف است و چه خوب که این روند آغاز شده است!
:::
۲) دریغ از یک پیام همدردی! چرا اروپاییها یک پیام همدردی نفرستادند؟
با گذشت چهار روز از انفجار در اسکلۀ شهیدرجایی بندرعباس، هنوز هیچکدام از مسئولان کشورهای اروپایی یک پیام همدردی با مردم ایران نفرستادهاند!
در این حادثه قریب صد ایرانی کشته و بیش از هزار نفر زخمی شدهاند. این مصیبت، نیازی به صدور یک پیام همدردی هم ندارد؟
به نظرم ذهنیت رهبران کشورهای اروپایی نسبت به مسائل ایران پاک آشفته شده است. آنها مسائل ایران را از چشم خیلِ تبعیدیهاو مهاجران سیاسی ایرانی در اروپا میبینند و تحلیل میکنند. آنکه به دلایل سیاسی مهاجرت میکند و یا ناخواسته تبعید میشود، قابل همدردی و دلسوزی است، اما اغلب، مسائل را از پشت عینکِ رنجی که متحمل شده است، میبیند و متأسفانه از پشت عینک رنجیدگی امور در جای واقعی و حقیقی خود دیده نمیشوند.
تا مشکل مهاجران سیاسی از طریق یک عفو عمومی و رفت و آمد آزاد و امن آنان به کشور حل نشود، این وضعیت پابرجاست!

چه کسی قرار است قدرت نظام را محدود یا مهار کند؟