
کارمند که به وصیت پدرش احترام میگذارد، صندوق را با خود به هر کجا میبرد. مدتی بعد، حکم انتقال او به یک منطقهی کوهستانی دورافتاده صادر میشود. حمل و نقل صندوق به آن ارتفاعات برایش دردسرهای فراوانی به همراه دارد و هزینههای زیادی را متحمل میشود.
هنوز چندی از استقرارش در آنجا نگذشته، حکم انتقال دیگری صادر میشود و او این بار به یک دره عمیق منتقل میگردد... و باز هم با مشقت و صرف هزینه، صندوق را به محل جدید میبرد.
این جابجاییهای پی در پی و طاقتفرسا سالها ادامه پیدا میکند. کارمند در طول این سالها بارها نقل مکان میکند و هر بار با مشکلات حمل و نقل صندوق روبرو میشود و مبالغ زیادی را برای جابجایی آن هزینه میکند. او به قدری به حفظ این صندوق پایبند میماند که دیگر جوانی و شادابیاش را از دست میدهد و پیر و فرسوده میشود.
در نهایت، هنگامی که مرگش فرا میرسد، پسرش را صدا میزند و به او وصیت میکند که هرگز این صندوق را از خود دور نکند و از آن به خوبی مراقبت کند، چرا که برای نگهداری آن هزینهی سنگینی پرداخت شده است.
همهی این بلاها در شرایطی بر سر کارمند بینوا میآید که حتی یک بار در صندوق را باز نمیکند تا ببیند آیا این صندوق ارزش آن همه هزینه را داشته یا نه! از آن مهمتر، با تحریک احساسات، ادامهی همین راه خطا را از فرزند خود هم میخواهد.
راستش خبر زیر
را که دیدم یاد این داستان
عزیز نسین افتادم:


عراقچی: در تهران مشورت داشتیم؛ غنیسازی قابل معامله نیست.
وزیر امور خارجه گفت: «غنیسازی یکی از دستاوردها و افتخارات ملت ایران است و برای این غنیسازی هزینهی سنگینی پرداخت شده است، خون دانشمندان هستهای ما پای این دستاورد است، قطعاً قابل معامله نیست و این موضع روشن ما بوده و هست.»
مطلب قبلی...

ترامپ و دغدغهی تغییر اسم، عزت مصلینژاد

ترامپ و دغدغهی تغییر اسم، عزت مصلینژاد
مطلب بعدی...

برو دنبال سوراخ موش، گیله مرد

برو دنبال سوراخ موش، گیله مرد