
ما وقتی فرمایشات آقای محمد الکذاب را شنیدیم با تعجب گفتیم : عجبا ! انگاری آقا سرش به کلاهش می ارزد ؟ انگاری این آقا با آنهمه نشان های شجاعت و لیاقت و موزر و قرابینه و قمه و شمشیر و قداره ای که به خودش آویخته عالیجناب فلان بن فلان است نه دوغ ترکمان
جهان آفرین تا جهان آفرید
سواری چو آقا نیامد پدید
آقا ! چشم تان روز بد نبیند ، خداوند هیچ عزیزی را ذلیل نکند ، یکوقت دیدیم تانک های امریکایی خیابان های بغداد را شخم میزنند و آقای صدام حسین سفیل و سلندر دنبال سوراخ موش میگردد.
گفتیم : ای بابا !ماشا الله به این شهامت تان ! صد ماشاالله به این شجاعت تان ! چرا شلوارت را خیس کرده ای آقای سردار قادسیه ؟ مگر قرار نبود بیایی تهران را بگیری؟ با همین پر و پاچین میخواستی بروی چین و ماچین ؟
اگر خسی به هوا رفت در کشاکش باد
به یک دمی دو سه ناچار بر زمین افتد
گذشت و گذشت تا صدام حسین بالای دار رفت و این روزگار نا بکار چنان زد بر بساطش پشت پایی که هر خاشاک او افتاد جایی
حالا انگار نوبت سرزمین بلازده ماست ، سر زمینی که در آن فصل فرزانگان گذشته و فصل جاهلان فرا رسیده است ؛ سر زمینی که ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد و بقول سعدی « حرم در پیش است و حرامی در پس » ، اما این آقای دو سر قاف و آن حاجی آقا ها و قبا سه چاکی ها و برادران قاچاقچی و سرداران تریاکی -که صاحب مملکت و صاحب اختیار جان و مال و نفوس مردم شده اند - کف بر دهان میآورند و هارت و پورت میکنند و مثل سگ یوسف ترکمن مدام پارس میفرمایند که ما چنین و چنان خواهیم کرد و جهان را نا امن میکنیم
کسی هم نیست به این پیزی افندی ها بگوید که :
قارداش! نشود بز به پچ پچی فربه ! اگرچه خاک و نمکی بیختید و آتش ظلم و جور بر افروختید اما :
تو مپنداری کز این لاف ودروغ
هرگز افتد نان تلبیس ات به دوغ
شما از تبار کدامین ظلمات هستید که بیدار نمی شوید و نمیدانید با خواب دیدن آبستن نمی شوند ؟
تا تو از بغداد بیرق آوری
در کلاته کشت نگذارد کلاغ
برویدبگردید دنبال سوراخ موش ای بی آزرم های نا شسته روی
«گیله مرد »