خانواده داغدار از بندر رجایی: "تا چیزی از عزیزم پیدا نشود، مرگ او را نمیپذیرم"
از بندر رجایی چیزی جز تلی از آهنپاره و خاکستری از آنچه بوده بجای نمانده است. در این بندر زندگانی بودند در پی لقمه نانی، نیستند، که از حسرتها و همه رنجهای بیپایانی که نامش را زندگی گذاشته بودند بگویند، آن تنهای سوخته، ناپدید شده در خاکسترهای به جا مانده از یک جنایت هولناک حکومتی، شاهد بی بدیل از زندگی ارزانتر از نانی هستند که دیگر بر سر سفرههای خالی خانواده ماتمزدهشان نیست.
حقایق هولناک بی تردیدی که در این فاجعه همچنان عامدانه، پنهان نگهداشته شده، مصیبت بازماندگان را دوچندان کرده است. کشته شدگان را حتی از خانوادههای داغدارشان پنهان میکنند!
چگونه میشود مرگ عزیزی را باور داشت، بیآنکه اثری از او در دست باشد؟ نه فقط کارگران بلوچ بی شناسنامهای که جایی ثبت نشده بودند که فقدانشان بر برگهای به جا مانده باشد، بلکه آنها که اسم و رسم داشتند محو شدهاند، بیش از چهل خانواده در پی یافتن اثری از عزیزی که مفقودالاثر شده است، از بیمارستانی به بیمارستان دیگر، حیران و سرگردان در شوکی دردناک، وامانده در حرمانی بی پایان، چشم در چشم مسببی که بیرحمانه میگوید: «بیا گواهی فوت بگیر»گیر افتادهاند!
بزرگسالان در سوگ جانکاه با حقیقتی دردناک روبرویند، اما کودکان در پی دست نوازش پدر، شنیدن صدای گرمش و حضوری که دیگر نیست، نه مرگ و نیستی را برمیتابند، نه خاکستر به جا مانده از حسرتی برای زندگی بی بازگشت را. شوک روانی فاجعه کودک را از درون متلاشی میکند و برای همیشه سایهای از وحشت زندگیش را تباه خواهد کرد. کودکان بحال خود رها شده، قربانیان خاموش جنایت حکومتیاند!
گفته میشود کودک دو سالهای با ناپدید شدن پدر، تقریباً توانایی صحبت را از دست داده و دچار لکنت زبان شده است. کودک دیگری خود را به بازوی باند پیچی شده پدر چسبانده، از وحشت جدایی مدرسه نمیرود.
بازماندگان بویژه کودکان که قادر به بیان احساسات و تحمل شوک ناگهانی فاجعه نیستند به حال خود رها شدهاند. نه فریاد رسی در کار است و نه کمکهای فوری روانی و روانپزشک.
قاتل و مسبب این فاجعه هولناک، با بی رحمی و قساوت، در پی پنهان کردن ابعاد و آثار جنایتی است که آفریده است. دیر یا زود حکومت اسلامی پاسخگوی جنایات بیپایانش خواهد بود!