ممکن است شما بهتازگی و پس از شنیدن سخنان رئیسجمهوری ایالات متحده در ریاض، با اصطلاحی بهنام «مافیای آب» آشنا شده باشید. دونالد ترامپ در سخنرانی خود - که مترجم شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال گویا نتوانست یا نخواست آن را بهطور کامل ترجمه کند - گفت:«در حالی که شما بیابانهای خشک را به زمینهای حاصلخیز تبدیل کردهاید، رهبران ایران زمینهای سرسبز و کشاورزی را به بیابان بدل کردهاند. مافیای فاسد آب باعث خشکسالی، خشکشدن رودخانهها و بیآبی مردم شده است. آنها ثروتمند میشوند، اما مردم از این ثروت سهمی ندارند.»
برای بسیاری از مخاطبان رسانهها، «مافیای آب» ترکیبی تازه بود. ناگهان همه بهدنبال شناسایی پدرخواندههای این مافیا افتادند. اما ماجرا چیست؟
مافیای آب چیست؟
تاکنون تعریفهای مختلفی ارائه شده، اما آنچه من در این سالها آموختهام و دیدهام این است: «مافیای آب» شبکهای غیررسمی و پرقدرت است که توان تحمیل پروژههای عظیم، گرانقیمت و اغلب فاجعهبار بر اقتصاد، محیط زیست و جامعه ایران را دارد - بیآنکه هیچگاه پاسخگو باشد.این شبکه شامل نهادهای دولتی، شرکتهای مشاور، پیمانکاران، استادان دانشگاه، کارشناسان ظاهراً مستقل، و حتی افراد ذینفوذ در دستگاههای امنیتی و قضایی است که همه در یک نقطه اشتراک دارند: کسب سود از پروژههای آبی. این مافیا با توجیه طرحهای غیرضروری و اغلب مخرب، چرخهای از منفعتطلبی را با اتکا بر بودجه عمومی به گردش درمیآورد. شورای عالی آب در راس مافیا است و برخی اعضای شورا، ژنرالهای آن محسوب میشوند. شرکتهای قدرتمندی مثل آب و نیرو، مهاب قدس، جاماب و برخی مشاوران و پیمانکاران هم سران قدرتمند این مجموعهاند. برخی سران دستگاه قضایی و گروهی از سرداران سپاه هم نقشی ویژه دارند. محسنی اژهای و قالیباف جزو افراد قدرتمندی هستند که از کنار پروژههای بزرگ آبی و منافع آن بهراحتی نمیگذرند. این مافیا بازوهای رسانهای نیز دارد؛ بهگفته برخی خبرنگاران اقتصادی، این شبکه از رأس هرم یعنی روابط عمومی شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران - موسوم به «آب و نیرو» - آغاز میشود. از آنجا، شرکتهای مشاور و پیمانکاران با استفاده از رشوه یا تشویقهای خاص، انتشار مطالبی را هدایت میکنند که تنها بخشی از واقعیت را بازتاب میدهد؛ آن بخشی که به نفع منافع این مافیاست. در عوض، پیامدهای ویرانگر پروژههای عظیم برای مردم مناطق مختلف و محیط زیست عمداً پنهان میماند.
برای مثال، آسیبهای اجتماعی و زیستمحیطی ناشی از ساخت سد کارون ۳ که موجب بیخانمانی بیش از دههزار نفر شد - هنوز برای بسیاری از ایرانیان ناشناخته است. یا نمونه مهمتر: تا سال ۱۳۸۹، تقریباً هیچکس از وجود لایههای عظیم نمک در محدوده مخزن سد گتوند خبر نداشت؛ با آنکه اساتید دانشگاه شهید چمران اهواز و کارشناسان مستقل، پیشتر اسناد هشداردهنده را به مقامهای ارشد ارائه کرده بودند، اما این گزارشها سانسور یا نادیده گرفته شدند.
تجربهای شخصی
تابستان ۱۳۷۰، کارآموز سازمان زمینشناسی بودم و در منطقه اردل و دهدز روی نقشهبرداری زمینشناسی جدید آن ناحیه کار میکردیم. همانجا، بحث مطالعات سدهای بزرگی چون کارون ۴ مطرح بود. یکی از کارشناسان باسابقه گفت در این حوزه، یک فضای «مافیایی» حاکم است؛ هرچه کارفرما و مهندس مشاور بگوید، پذیرفته میشود، حتی اگر پایه علمی نداشته باشد. آنجا شنیدم که یک گروه نامرئی بهنام «مافیای آب» وجود دارد. یکی-دو سال بعد، یکی از همکلاسیها در مأموریت مطالعه محل سدهای حوضه کارون با هلیکوپتر به ارتفاعات زاگرس رفت. هلیکوپتر سقوط کرد و پس از ماهها، اجساد کارشناسان از جمله مهدی گیاهچی، همکلاسیام، کشف شد. در همان ایام، بارها اصطلاح «مافیای آب» را از افراد مختلف شنیدم.
در دهه ۷۰، بهعنوان سردبیر اجرایی یک نشریه دوزبانه در حوزه سیستمهای سطوح آبگیر باران، بارها با کارشناسان وزارتخانهها بحث کردم. «مافیای آب» یکی از آن واژههای ممنوعه بود که مطرح میشد اما انعکاس نمییافت، چون ساختار سدسازی و سیاستهای ضد محیطزیستی، اغلب در اختیار دولت سازندگی و سپاه بود. حتی سال ۷۷ در رادیو، هنگام حضور در برنامه «کاوش» به عنوان کارشناس زمینشناسی، میدانستم نباید از این اصطلاح استفاده کنم. اما وقتی در برنامه زنده درباره «اشک تمساح» حرف زدم، چون در همان روز، آیتالله یزدی در نماز جمعه از همان اصطلاح استفاده کرده بود، از رادیو رانده شدم و سیما هم مرا ممنوعالتصویر ساخت!
آغاز افشاگری
اواخر سال ۱۳۷۹، با خواندن مجموعهای از مقالات تحقیقی درباره سدسازیهای اشتباه و انتقال آب، متوجه اشاره واضحتر نویسندگان به نقش مخرب شرکتهای مشاور و پیمانکاران شدم. به همین واسطه، تصمیم گرفتم مجموعهای از مطالب انتقادی بنویسم. اوایل ۱۳۸۰، آنها را به سعید لیلاز در روزنامه «نوروز» سپردم. یادداشتها بدون مشکل منتشر شدند، اما بلافاصله احضاریهای از سوی محمد خاتمی دریافت کردم. پس از جلسهای در ۲۱ خرداد ۱۳۸۰ با رئیس جمهوری و توضیح درباره خطاهای دولت و آثار بیتوجهی وزارت نیرو به آبهای زیرزمینی و احتمال بروز بحرانهایی در دهه بعد، روند سرکوب علیه من آغاز شد. ادامه انتشار مطالب متوقف شد و حتی جوابیهام نیز منتشر نشد. در آبان همان سال، استعفا دادم. دوستان مطلع میگفتند: «با مافیای آب در افتادهای، و این خطرناک است.»
سرکوب، مهاجرت، و تداوم افشاگری
فشارهای امنیتی علیه من و پدرم در سالهای بعد شدت گرفت. او که مخالف سرسخت سدسازی بیضابطه بود، تحت بازجوییهای متعدد قرار گرفت. تصمیم گرفت شیمیدرمانیاش را کنار بگذارد تا زودتر از زندگی زیر فشار خلاص شود. سال ۸۰، یک نفر از شرکت آب و نیرو سراغ من آمد و از من و پدرم دعوت کرد که با هلیکوپتر از سد کرخه دیدار کنیم. من هم مساله سقوط هلیکوپتر در ابتدای دهه ۷۰ را به او یادآوری کردم و گفتم که فکر میکنم هنوز وقت رفتن آهنگ کوثر و نیک آهنگ کوثر نرسیده است. من نیز در سال ۱۳۸۲ مجبور به فرار از ایران شدم.
در خارج از کشور، وقتی از مهاجرت نیروهای فنی شرکتهایی چون «مهابقدس» سخن به میان آمد، بسیاری به مافیای آب اشاره کردند. از ۱۳۹۴ و تولید برنامه آبانگان تاکنون، بارها به این مافیا پرداختهایم، بیشتر با استناد به گفتههای فعالان محیطزیست داخل ایران که از وضعیت بغرنج آب کشور شکایت داشتند.
از واشینگتن تا جهان
در اوایل ۲۰۲۱، در یادداشتی برای موسسه خاورمیانه، درباره ورود سردار سعید محمد به انتخابات ریاستجمهوری و نقشش در سدسازی، به مافیای آب اشاره کردم. در جلسات متعدد در واشینگتن، این موضوع را برای سیاستگذاران و تحلیلگران باز کردم. حتی وقتی درباره مدیران و فرزندان مهابقدس که به کانادا مهاجرت کردهاند با سیاستمداران کانادایی صحبت کردم، نقش این شرکت در ساختار مافیایی آب را برایشان توضیح دادم. در دیدار با سیاستمداران و کارشناسان اروپایی و کارشناسان و مقامهای حقوق بشری سازمان ملل هم بارها به این مساله پرداختهام.
اما ترامپ چطور متوجه شد؟
نقطه آغاز حساسیت ترامپ به مسأله آب ایران، به پیام نوروزی سال ۱۳۹۷ بازمیگردد. پیش از آن، پس از اعتراضات دی ۹۶، توماس فریدمن از من دعوت کرد تا به دفترش بروم و ماجرا را شرح دهم. برایش تعریف کردم که سال قبلش در جلسهای بسته در واشینگتن برای گروهی از تحلیلگران توضیح دادم که ورشکستگی آبی، مهاجرت ناشی از کمآبی و بیکاری، و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن، ممکن است اعتراضاتی خونبار رقم بزند. تحلیلگران ابتدا این حرفها را جدی نگرفتند. اما یک سال بعد، دوباره از من دعوت کردند تا توضیح دهم چرا چنین پیشبینیای کرده بودم.
توماس فریدمن در یادداشتی از تلفیق بحران آب با توئیتهای ترامپ نوشت و همین مسیر، به نظر من ترامپ را به استفاده از موضوع آب برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی ایرانیان سوق داد. در پیام نوروزیاش، از سپاه، قرارگاه خاتم و مدیریت ناکارآمد آب نام برد. وزارت خارجه آمریکا هم در گزارشهای سال ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰ خود از من نقل قول کرده بود. همانطوری که بالاتر گفته شد، در سال ۲۰۲۱ برای موسسه خاورمیانه یادداشتی با عنوان «سپاه و مافیای آب ایران» نوشتم تا تحلیلگران آمریکایی را با این مفهوم آشنا کنم.
سال ۲۰۲۴، در یادداشت دیگری برای شورای آتلانتیک، به نقش مافیای آب هم اشاره کردم. در کنار آن، عضو کارگروهی بودم که برای سیاست آینده آمریکا در قبال جمهوری اسلامی، طرح و برنامه میریخت. اگرچه در متن نهایی از واژه «مافیا» استفاده نشده، اما در جلسات پیشین، بارها به نقش این شبکه اشاره کرده بودیم. در واشینگتن، نقل اصطلاحات و مفاهیم از مقالات به متن سخنرانی سیاستمداران رایج است. اما اینکه یک رئیسجمهوری آمریکا با استفاده از واژهای مثل «مافیای آب» موافقت کند و آن را جلوی دوربین بگوید، چیز دیگری است.