Saturday, May 24, 2025

صفحه نخست » آیا ویتالی به خانه اش برگشت؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_4.jpgنوشته ای برای جنگ ،برای جان های قربانی شده ،خانه های ویران گردیده ،کودکان آواره وسرزمینی که قطعه قطعه می شود وطمعه غارتگران . براستی سرنوشت ویتالی بعد این همه سال جنگ وخون ریزی چه شد؟روزگار غریبی است.
ساعت دو فرودگاه کاسترو کپنهاک
کرونا پایان یافته! اما هنوز فضا لبریز از نوعی احتیاط و بی حوصلگی است .فضائی که نوعی استرس را با خود حمل مبکند.احساس می کنی هیچ چیز در جای خود نیست همه چیز تق ولق موقتی است .چهره های بشاش وپر هیاهوی مسافران تعطیلات تابستانی سال های قبل جای خود را به سکونی تلخ بخشیده از میزان مسافران اروپائی اکثرا پیر کاسته شده وجای آن ها را چهره های شرقی عمدتا عربی گرفته است.
دیگر خبری از صف بلند توریست های چینی با آن چمدان هائی که هرکدام دستمالی رنگی بر دسته چمدان خود بسته وبا دقت به پرچم سرخ وکوچک راهنما که بر میله نازک وبلندی در اهتزاز است.خیره شده اند نیست.
هنوزچراغ تابلوی اکثر باجه های شرکت های هوائی خاموش است.
درگوشه سالن چند پلیس همرا ه مردی که نشان می دهد از کارمندان فرودگاه است دور مردنسبتا جوانی که هیکل درشتی دارد حلقه زده اند .هنوزاندک وقتی دارم .کنجکاوی شرقیم فشار می آورد ومن را بطرف آن ها می کشاند.

مردی است بلند قد با صورتی کشیده ،ریش وموئی در هم ریخته ودستهای بزرگ که سال ها کار یدی نقش زمخت خود را بر آن ها حک کرده است.جای خالی دو دندان زیری جلو صورتی ترحم انگیز به او می بخشد . به سختی روی پای خود بند است. هر بار که دهان می گشاید بوی تند الکل را از همان فاصله دومتری می توانی احساس کنی.
یک تلفن دستی زوار در رفته را مرتب با بازوان بلند خود بالا می آورد و به روسی تکرار می کند "کار نمی کند .من تمام مشخصاتم این جاست."
کسی زبانش را نمی فهمد .باز تکرار می کند و ملتمسانه برچهره افراد جمع شده بدور خود نگاه می کند .طاقت نمی آورم به مامور فرودگاه می گویم "او می گوید تلفنش کار نمی کند تمام مشخصاتش در این تلفن است."
مامور با خوشحالی می پرسد "روسی می دانی ؟"جواب می دهم در حدی محدود.اگر زبان انگلیسی دست پا شکسته ام یاری دهد برایتان ترجمه می کنم."
می پرسد" بگو نامش چیست ؟" "نامم ویتالی است اهل اوکراین. می فهمی؟ ویتالی ویتالی!"
سرپا بند نیست "بپرس این جا چکار دارد؟" "به تلخی می گوید کاری ندارم . شما کار دارید. میخوام برگردم !برگردم اوکرائین! می خواهم بروم خارکف سرم را بگذارم زمین آن جا بمیرم!جائی که پدر م ،پدربزرگم آنجا بخاک سپرده شده اند. دیگر هیچ کس برایم نمانده است. زنم مرد !خانه ام ویران شد! نمی دانم چه برسر پسرم کوچکم آمد؟ گفتند این جاست به هزار بدبختی خود را به این شهررساندم.
هیچ خبری از پسرم نیست .می گویند می توانی این جا بمانی. بمانم که چه؟ من می خواهم برگردم !به همان خانه ویران جائی که ویتالی را می شناسند جائی که هنوز بوی زنم وپسرم آنجاست می خواهم برگردم و بمیرم.
دست های بزرگش را با تلفن دستی درفضا حرکت میدهد.تلو تلو می خورد دستش را می گیرند به آرامی روی زمین می نشیند .می پرسند" کجا می روی ؟بلیط داری؟"
به حیرت ودرد در چشمانم خیره می شود "همه مشخصات من این جاست داخل این تلفن که کار نمی کند .مراسوار هواپیما کنید برم گردانید.اسمم ویتالی ست اسم زنم ناتاشا بود. پسرم پتیا، پتیا کوچلو گریه امانش نمی دهد. تلفن را زمین میگذارد به ستونی که کنارش قرار دارد تکیه می زند." مرا به اوکرائین بر گردانید به شهرم به خانه ام به خاکم.
بادردی تلخ باچشمانی که الکل بی رمق وتیره شان ساخته عمیق ومات بر من خیره می شود. زمزمه زیرلبش را بسختی می شنوم "نامم ویتالی است ویتالی پدر پیتیا کوچلو."
وقتی نیست باید بسرعت خود را به گیت پرواز برسانم. پرواز بطرف استانبول .چهره مسافران هواپبمائی ترکش ایرلاین هم تغیرکرده است.
مردانی با ریش های توپی سیاه سرهای تراشیده شده سلفی با شانه های پهن که می توانی با موشک استنگرای بر شانه در حال دویدن از سنگری به سنگری دیگر با آن پرچم های الله اکبر تجسمشان کنی !همراه زنانشان که تماما خود را در چادر ومقنعه ای سیاه پیچیده اند بخش قابل توجه مسافران هواپیمارا تشکیل می دهند.مردانی برای اجرای سیاست های سیاست گذاران جهانی.
نمی دانم این همه سیمای سلفی در کجای دانمارک ساکن هستند. مسافران جدیدی که حس آرامش از تو سلب می کنند وسرنوشت ویتالی را در مقابل چشمانت می نهند .جهان کجا می رود ؟چه سرنوشتی در انتظار ویتالی هاست؟ ویتالی می خواهد به خانه اش برگردد.
براستی خانه ما کجاست ؟ خانه میلیون ها مهاجر ایرانی ؟در کجا خواهیم مرد؟ کجا بخاک سپرده خواهیم شد؟ آیا خواهد رسید روزی که آزادانه به سرزمینی که نسیم آزادی برآن وزیده وعطر صد ها خاطره با آن در هم پیچیده بر گردیم ؟ نفسی از عمق جان برکشیده وفریاد بر آریم این مائیم انسان ایرانی پیروز شده بر استبداد ّ،پیروز شده بر نفاق و پراکندگی دست در دست هم ایستاده بربلندای وطن ،بر بلندای تاریخ با اراده مشترک برای ساختن ایرانی آباد وآزاد خالی از رنج ،فقر ،زشتی وابتذال .



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy