حمید آصفی
در دیداری که شاید روزی نامش را «نقطهی عطف نرم در دیپلماسی پنهان» بگذارند، مسعود پزشکیان، مردی که از پشت سینهبینی سیاست ایران به صدر کرسیهای رسمی رسید، با هیثم بن طارق، سلطان آرام و زیرک عمان، خلوت کرد. نه سخنگویی، نه صدای ضبطشدهای، نه حاشیهای از متن. فقط یک جمله: دیداری «خصوصی و دوجانبه»! و همین کافی بود تا زمزمهها دوباره جان بگیرند؛ زمزمهی «مذاکراتی که ادامه دارد، حتی وقتی انکار میشود.»
پزشکیان که چهرهای پرتناقض است؛ نه اصلاحطلب به معنای کلاسیک، نه اصولگرا در لباس شطرنجی، حالا در قامت دومین چهره ارشد نظام بعد از رئیسی که پا به عمان میگذارد، نقش جدیدی ایفا میکند: قاصد صلح؟ حامل پیام رهبری؟ واسطه بازگشت به مذاکرات؟ یا شاید فقط یک پزشک، که برای نبض منطقه نسخه مینویسد؟
و در آنسوی میز، هیثم، وارث دیپلماسی سلطان قابوس، که هرگز بدون نقشه راه وارد دیدار نمیشود. آنچه به زبان نیامده، مهمتر از حرفهایی است که در قاب خبرگزاریها نشستهاند. اگر کسی بهیاد داشته باشد، اولین جرقه توافق ۲۰۱۵ در همین عمان زده شد؛ جاییکه ایران و آمریکا برای نخستینبار بعد از دههها در فضای بیواسطه گفتوگو کردند، بیآنکه شعار بدهند یا عکس یادگاری بگیرند.
حالا جمهوری اسلامی، از یکسو با زبان رادیکال در داخل بازی میکند و از سوی دیگر با لبخند پزشکیان در خارج. همانند دههها پیش، دوپارگی در دیپلماسی رسمی و پنهان ادامه دارد. آنچه سلطان عمان دیده، لزوماً همان چیزی نیست که در صداوسیمای تهران پخش میشود.
اگر زبان بدن سیاست چیزی بگوید، اگر تاریخ تکرار شود، اگر سلطان عمان بیدلیل واژه «نقش فعال و سازنده» را به تیتر سخنگویانش نیاورد، پس باید پذیرفت: گفتوگوها از «خم» اول عبور کردهاند. مرحله آزمونوخطا تمام شده؛ حالا زمان معاملههای واقعی است.
در دنیای دیپلماسی، واژهها مهماند، اما غیبت واژهها مهمتر. وقتی در بیانیه عمان از هیچ موضوع مشخصی سخن گفته نمیشود، یعنی موضوع بسیار جدیتر از آن است که به رسانهها سپرده شود. موضوعی که شاید همان «طرح پیشنهادی عمان» باشد که در مقاله پیشین گفتیم: تعلیق غنیسازی؟ کنسرسیوم منطقهای؟ یا حتی فراتر، آغاز طراحی برای برجام ۲، با محوریت کاهش تنش ایران-آمریکا و مهار پرونده یمن، لبنان و عراق بهطور همزمان؟
در سیاست ایران، هیچکس بیاجازه تصمیم نمیگیرد. پزشکیان به عمان نرفت که فقط سلامی بگوید و دستی بفشارد. سفر او حامل یک سیگنال دوگانه بود: هم برای غرب، هم برای داخل. برای غرب، نشانهای از انعطاف بیشتر؛ برای داخل، یک هشدار نرم به دلواپسان: «بازی تغییر کرده، حتی اگر شما نپذیرید.»
اما آنکس که باید این تغییر را بفهمد، نه اصولگرایاناند، نه اصلاحطلبان. بلکه همان مردماند که با گرانی، فساد، سرکوب و بحرانهای پیدرپی، به آنجا رسیدهاند که دیگر نه از مرگ میترسند، نه از مذاکره. اگر سلطان عمان واسطهای برای نجات جمهوری اسلامی است، برای مردم شاید واسطهای برای نجات ایران باشد.
اگر بتوان به قاعده بازیهای پیشین اعتماد کرد، ملاقات خصوصی سلطان و پزشکیان چیزی جز یک معامله مقدماتی نبوده است. معاملهای درباره اعتماد، امتیاز، ضمانت، و شاید درباره مردی که دوباره در واشینگتن قدرت را بهدست گرفته. ترامپ، کسی که در یک توییت برجام را منفجر کرد، حالا در آستانه ساختن توافقی جدید است - شاید بزرگتر، شاید ضعیفتر، اما قطعاً «ترامپیتر».
در همین مسیر، عمان میکوشد که باز هم نقش خود را نه فقط بهعنوان پستچی دیپلماسی، بلکه بهعنوان مهندس صحنه مذاکرات ایفا کند. آنچه در ظاهر «میانجیگری» است، در واقع بازی شطرنجی است که هدف نهاییاش مهار یک بحران بزرگتر است: برخورد نظامی، گسترش محور چین-ایران-روسیه، و افزایش مداخله ایران در منطقه.
این دیدار، شاید آغاز چیزی بزرگتر باشد. بازیگران عوض شدهاند، اما صحنه همان است. تئاتری بهنام «مذاکره» که نه پایان دارد، نه آغاز مشخص. فقط فصلها عوض میشود، پردهها بالا میرود، بازیگران میآیند و میروند، و تماشاگران - یعنی ما - با دهانی نیمهباز، مدام میپرسیم: اینبار چه میخواهد شود؟
اگر سلطان عمان، پزشک ایرانی را برای بازکردن گرهی تاریخی انتخاب کرده، باید پرسید: این پزشک، نسخه صلح دارد یا فقط دماسنج بحران را آورده؟