آژانس، بازوی اجرائی سناریوی آمریکایی- اروپایی
اینکه چرا گزارش محرمانه آژانس پیش از همه در رسانههای آمریکایی منتشر میشود، پرسشی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت. هماهنگی میان فضاسازی رسانهای، مانور سیاسی اروپاییها و ارائه پیشنهاد نهائی آمریکا از مسیر عمان، سناریویی آشنا و البته نخنما را در ذهن تداعی میکند: همان سیرک سیاسی که در نهایت قرار است هم وجهه ایران را در افکار عمومی جهانی مخدوش کند و هم بهانهای برای فعالسازی مکانیسمهای فشار جدید علیه تهران فراهم آورد.
در همین زمینه، باراک راوید، خبرنگار صهیونیست «آکسیوس» به نقل از یک مقام آمریکایی فاش کرده که واشنگتن از طریق عمان، پیشنهاد مکتوب خود را برای پایانبخشی به بنبست مذاکرات به تهران ارائه داده است. بر اساس این گزارش، یکی از محورهای اصلی این پیشنهاد، تشکیل یک «کنسرسیوم منطقهای برای غنیسازی اورانیوم» است که قرار است تحت نظارت آژانس و آمریکا فعالیت کند. یعنی آمریکا به شکلی عوامفریبانه، به ظاهر حق ایران برای غنیسازی را به رسمیت بشناسد، اما در عمل خواستار تعلیق کامل فعالیتهای غنیسازی در داخل خاک ایران شود!
این دقیقاً همان مدلی است که در مذاکرات سعدآباد در دولت اصلاحات تجربه شد: تعلیق داوطلبانه غنیسازی، بدون هیچ تضمین عملی از طرف مقابل و صرفاً با وعدههایی که نهتنها اجرائی نشد، بلکه به امضای شش قطعنامه علیه ایران در شورای حکام و در نهایت ارجاع پرونده به شورای امنیت منجر شد.
مکانیسم ماشه؛ میراث شوم برجام یکی از زوایای مهم و کمتر پرداختهشده در گزارش اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آن است که به نظر میرسد این گزارش، فراتر از اهداف فنی یا نظارتی، بهعنوان مقدمهای برای آغاز فرآیند فعالسازی مکانیزم ماشه توسط اروپاییها طراحی و تنظیم شده است. ناظران مطلع میدانند که چنین رویکردی بدون هماهنگی قبلی با پایتختهای اروپایی، بهویژه لندن، پاریس و برلین، امکانپذیر نیست.
مکانیزم ماشه که در متن برجام گنجانده شد، بدون تردید یکی از ضعفهای آشکار ساختاری این توافق محسوب میشود و در واقع بهعنوان یک اهرم دائمی فشار و جنگ روانی علیه ایران در اختیار طرفهای غربی باقی مانده است. شاهکاری که به نام دیپلماسی «لبخند» در دولت یازدهم وارد معادلات شد، اما امروز به ابزاری برای تهدید دائمی ایران بدل شده و همین حالا نیز سایه آن در محافل اروپایی در حال سنگینتر شدن است.
اما واقعیت ماجرا چیست؟ کیهان پیش از این بارها هشدار داده بود که حتی اگر اروپاییها به سراغ فعالسازی مکانیزم ماشه بروند، این اقدام در شرایط کنونی فاقد توانایی عملی جدی برای فشار مؤثر بر ایران خواهد بود. تحریمهای اصلی از پیش بازگشتهاند، ایران بدون قطعنامه تحریمی شورای امنیت و ذیل قطعنامه 2231 فشار تحریمی بسیاری بیشتری را نسبت به قطعنامه 1929 و پنج قطعنامه قبلی شورای امنیت متحمل شده است و برجام به خوبی صدق کاغذپارگی قطعنامههای شورای امنیت را آشکار کرد و آنچه باقی مانده تنها عملیات رسانهای و روانی برای استمرار سیاست مهار ایران است.
طرف غربی امروز بیش از هر زمان دیگری با بحران مشروعیت در مواجهه با افکار عمومی خود روبهرو است. دستاوردی از برجام برای ملت ایران باقی نمانده، اما در سوی مقابل، مکانیسم ماشه به سلاحی برای تهدید مداوم تهران بدل شده؛ سلاحی که البته بیش از آنکه واقعی باشد، سایهای روانی دارد.
پیشنهاد آمریکا؛ تلهای خطرناک با ظاهر دیپلماتیک
پیشنهاد اخیر آمریکا نه نشانهای از حسننیت، بلکه تلهای آشکار برای تضعیف و عقیمسازی ایران در عرصه برنامه صلحآمیز هستهای است. اگر ایران بپذیرد که بهجای ادامه غنیسازی در خاک خود، به عضویت در یک کنسرسیوم نمایشی تن دهد، عملاً گامی به عقب گذاشته که نهتنها بهانهجوییهای غرب را متوقف نمیکند، بلکه آنان را در فشار بیشتر مصممتر خواهد کرد. تجربه «بروکسل»، «سعدآباد» و «برجام» به خوبی نشان داد که هر عقبنشینی بدون تضمین، مقدمه فشاری تازه است.
اگر حافظه تاریخی ملت ایران بهدرستی مرور شود، بیتردید نامهایی مانند سعدآباد، بروکسل و پاریس دیگر تنها یادآور نشستهای دیپلماتیک نیستند، بلکه نماد دورهای از سادهانگاری در برابر دشمنیهای ساختاری غرب و تجربهای تلخ از دیپلماسی سادهاندیشانه محسوب میشوند. تجربهای که در دو سال پایانی دولت هشتم رخ داد و آثار فاجعهبار آن تا امروز نیز کشور را درگیر خود کرده است.
در آن دوره، تیم مذاکرهکننده وقت با این تصور که «حسن نیت» و «تعلیق داوطلبانه» میتواند غرب را به تفاهم و مصالحه با ایران وادار کند، فعالیتهای غنیسازی اورانیوم و بازفرآوری را موقتاً و به شکل داوطلبانه متوقف کرد و پروتکل الحاقی را پذیرفت و از فعالیتهای هستهای چشم پوشید.
واقعیت این است که پاسخ غرب نه کاهش فشار بود، نه لغو تحریم، و نه حتی تعلیق فشارهای سیاسی. بلکه نتیجه دقیقاً برعکس بود: تعلیق داوطلبانه بهجای آنکه «اعتمادسازی» کند، ذخیرهسازی بهانه برای دشمنیهای بعدی شد. پس از تعلیق، نهتنها فشارها کاسته نشد بلکه روند صدور قطعنامههای شورای حکام شتاب گرفت. در یک بازه کوتاه، شش قطعنامه علیه ایران در شورای حکام آژانس صادر شد و نهایتاً قطعنامه هفتم که زمینهساز ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت بود در سایه همین عقبنشینی داوطلبانه به تصویب رسید.
در واقع، غرب نهتنها تعلیق را «امتیاز» تلقی نکرد، بلکه آن را نشانه ضعف و عقبنشینی تفسیر کرد و همین زمینه را برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل فراهم ساخت. بدینترتیب، آنچه با نیت حسننیت و تعامل آغاز شد، به یک زنجیره فشار، تهدید، و انزوای دیپلماتیک ختم شد. این تجربه تلخ تاریخی، امروز در شرایط فعلی نیز باید با دقت مورد توجه قرار گیرد.
اکنون و در آستانه بررسی پیشنهادهای جدید آمریکا و تلاش غرب برای بازگرداندن ایران به مدار تعلیق و محدودیتهای داوطلبانه، بار دیگر همان فضای گذشته بازتولید شده است. سخن گفتن از «کنسرسیوم منطقهای»، «نظارت مضاعف» و «توقف غنیسازی در خاک ایران» عملاً ترجمه مدرن همان تعلیق داوطلبانه سعدآباد است؛ همان مسیری که قبلاً یکبار پیموده شده و نتایج خسارتبار آن نیز بهوضوح دیده شده است.
از اینرو، هرگونه بازگشت به الگوی شکستخورده سعدآباد و تعلیق بدون ضمانت، نهتنها نشان از ضعف استراتژیک خواهد داشت، بلکه به دشمن این سیگنال را مخابره خواهد کرد که همچنان میتوان با فشار، فریب و وعدههای توخالی، ایران را از حقوق مسلم خود عقب نشاند.
دقیقاً به همین دلیل است که امروز باید سیاست مقاومت فعال، منطق مطالبهگری حقوقی، و اتکای حداکثری به قانون اقدام راهبردی مجلس در دستور کار قرار گیرد. تجربه بروکسل، سعدآباد و شورای امنیت، باید درسی باشد برای امروز؛ که عقبنشینی بدون تضمین، تنها راه را برای پیشروی دشمن هموار میکند، نه برای حل بحران.
دو ماه تلاش، یک گزارش مغرضانه!
اکنون پس از نزدیک به دوماه گفتوگوی غیرمستقیم، ارسال پیام از طریق میانجیگری عمان، و پافشاری ایران بر مواضع اصولی خود، آنچه به دست آمده، نه یک توافق عادلانه، بلکه یک گزارش خصمانه و پر از اتهام از سوی آژانس است؛ گزارش هماهنگ با سناریوی آمریکا و اروپا، برای بهرهبرداری تبلیغاتی، انتخاباتی و حتی امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران.
پیشنهاد واشنگتن مبنی بر تعلیق غنیسازی در ازای بهرسمیت شناختن آن، یک دور باطل دیگر از همان بازیهای همیشگی غرب است. نه حقوق ایران را تضمین میکند، نه تحریمی را لغو میکند و نه امنیتی برای کشور به ارمغان میآورد.
نقشه آمریکا نقش بر آب شد
در هنگامهای که اتاقهای فکر آمریکایی با اتکا به تکرار الگوهای روانی و سیاسی دهه گذشته میکوشیدند ایران را در بنبست دیپلماتیک معرفی کنند، تعهد و حسن نیت جمهوری اسلامی ایران به مسیر دیپلماسی بار دیگر چهره واقعی قدرت مسئولانه ایران را به نمایش گذاشت. این بار اما، تهران نه از سر خوشخیالی، بلکه با تدبیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب و با پیگیری دقیق از طریق مسیر مذاکره غیرمستقیم، طرح دشمن را خنثی کرد.
آمریکاییها تصور میکردند میتوانند با طرح پیشنهادهای ظاهراً دیپلماتیک و در باطن محدودکننده، ایران را مانع مسیر دیپلماسی معرفی کرده و در صحنه بینالملل کشورمان را «مانعتراش» و «غیرمنطقی» جلوه دهند. اما هوشمندی تیم مذاکرهکننده ایرانی، که هم به قواعد بازی دیپلماتیک آگاه است و هم از پشتیبانی مردمی و راهبردهای ملی برخوردار است، نقشه رذیلانه آنان را نقش بر آب کرد.
تهران بدون دست کشیدن از حقوق مسلم خود، در عین حال نشان داد که اهل مذاکره است، اما نه مذاکرهای به هر قیمت؛ بلکه مذاکرهای عزتمند، سنجیده و مبتنی بر مصالح ملی. همین رفتار مدبرانه بود که باعث شد طرح آمریکا برای جلب حمایت بینالمللی علیه ایران و ایجاد اجماعسازی رسانهای و حقوقی، ناکام بماند. در واقع، نهتنها هیچ اجماعی علیه ایران شکل نگرفت، بلکه حتی صاحبنظران و سیاستمداران آمریکایی و اندیشمندان روابط بینالملل همچون استفن والت و جان مرشایمر، نیز از مواضع دوپهلو و بدون چشمانداز مشخص آمریکا ابراز ناخرسندی کردند.
ایران از این آزمون سربلند بیرون آمد. اینک، مرحله تازهای از کارزار آغاز شده است؛ مرحلهای که مسئولیت آن بیش از هر زمان دیگر بر دوش دولت قرار دارد. اکنون زمان آن رسیده که دولت، با عبور از معطلماندن در مسیر مذاکرات، به طراحیهای هوشمندانه، درونزا و بلندمدت برای اداره کشور بپردازد؛ طراحیهایی که همزمان هم اقتصاد را مقاوم کند، هم اعتماد عمومی را تقویت کند، و هم پیام روشنی به طرف مقابل بدهد: ایران قابل فشار دادن نیست، بلکه اهل تصمیمگیری بر اساس منافع خود است.
در این مسیر، یک مسئولیت کلیدی دیگر نیز وجود دارد که مغفول نباید بماند: توضیح صریح، شفاف و مستند ابعاد این کارزار برای مردم. افکار عمومی باید بدانند که ایران چه راهی را پیموده، چه توطئههایی را خنثی کرده، و امروز در چه نقطهای ایستاده است. این شفافسازی هم موجب تقویت انسجام داخلی خواهد شد و هم سنگر ملی در برابر فشارهای بیرونی را مقاومتر
خواهد کرد.
سیرک تکراری آمریکا، اروپا و آژانس اینبار نیز به پایان رسید، اما حاصل آن برای غرب چیزی نبود جز افشای نیت واقعیشان و برای ایران، اثبات دوباره صدق تحلیلهای گذشته. کوه مذاکرات دوباره موش زایید، اما اینبار موش نه از دام ما، بلکه از چاله آژانس و گودال غرب سر برآورد. آینده ایران نه در کنسرسیومهای ساختگی و نه در تعلیقهای پرهزینه، بلکه در اتکای به توان ملی و بیاعتمادی همیشگی به دشمنی ریشه دارد که هر بار با نقابی تازه، اما نیتی ثابت ظاهر میشود.