امروز این روایت تکاندهنده از یک تجاوز سریالی در مشهد را یکی از زنان قربانی تجاوز برایم افشا کرد.
ماجرا از این قرار است:
شب بود. حوالی ساعت ۱۰، زنی بعد از کار از بیمارستانی در مشهد به سمت خانهاش میرفت. ناگهان صدایی از ماشینش شنید. خودرو را متوقف کرد و پیاده شد و همهچیز را بررسی کرد. وقتی که برگشت و پشت فرمان نشست، مردی وارد به سرعت وارد ماشین شد و چاقویی که همراهش داشت را به بازویش فرو کرد. چهار بار ضربه زد تا ساکتش کند و بتواند تجاوز کند.
این زن میگوید:
«از ترس گفتم هر کاری میخواهی بکن. اون شب بهم تجاوز کرد...»
اما این تازه آغاز کابوس بود. پلیس آمد، او به بیمارستان منتقل شد، شکایت کرد، اما واکنش مأموران برایش از زخمهای چاقو دردناکتر بود.
«رفتم آگاهی، آنجا گفتند از کجا معلوم؟ شاید دوستپسرت بوده، میخوای ماجرا رو جور دیگهای جلوه بدی. گفتم من زن متأهلم، چاقو خوردم! گفت شاید با دوست پسرت درگیر شدی...»
دادگاه هم فرقی نداشت. قاضی بهجای پیگیری حقیقت، از او خواست شاهد بیاورد. وقتی این زن اعتراض کرد که حاجآقا اگر این اتفاق برای خانواده خودت افتاده بود هم از آنها شاهد میخواستی؟ این زن میگوید:
« قاضی گفت گمشو بیرون! از من شاهد خواستن... زمان تجاوز!»
اما او تسلیم نشد. با پیگیریهای زیاد، پنج زن دیگر هم به پرونده اضافه شدند که به همان شکل مورد تجاوز قرار گرفته بودند. آنها یکدیگر را پیدا کردند. برخی ترس از آبرو و قضاوت خانواده خود داشتند. اما همگی یک کابوس مشترک را از سر گذرانده بودند و روایتهایی مشابه داشتند.
همگی مورد تجاوز قرار گرفته بودند؛ همه با یک شیوه.
پرونده بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که هزینه سر دواندن و ماستمالی کردن و کوچکانگاری جرم و حتی متهم کردن زنان برای انصراف از پیگیری شکایت، برای سیستم امنیتی از هزینه گرفتن و برخورد با متجاوز بیشتر شد.
در نهایت متجاوز به دام افتاد و صحنه جرم را بازسازی کرد. حالا متهم دو وکیل دارد و در انتظار حکم نهاییست.
دربرابر تجاوز کنار هم و صدای همه باشیم. جامعه برای متجاوزان امن است اگر تنها امید به پیگیری از سوی سیستمی داشته باشیم که خود بزرگترین حامی متجاوز است. هزینه تجاوز را برای متجاوز و حامیان تجاوز زیاد کنیم.

جزئیات جدید درباره بازداشت دو پسر کاظم صدیقی