کشور را به لبه پرتگاه بردهاید؛ حالا بپرید، عقب بروید یا مذاکره کنید؟
حمید آصفی
در جهان سیاست، همیشه بدترین گزینه، نداشتن گزینه است. و امروز جمهوری اسلامی ایران، دقیقاً در همین وضعیت ایستاده: بر لبهی پرتگاه، بدون نقشهی فرار، بدون چتر نجات، و با زبانی که هنوز خیال دارد تهدید کند، در حالی که همه میدانند تهدید بیپشتوانه، شلیک به آینه است.
آمریکا روشن گفته: اگر توافقی در کار نباشد، جایگزین آن حمله است. ساده، صریح، بیپرده.
دیگر از آن بازیهای دیپلماتیک و فحشنویسی پشت پرده خبری نیست. صحنه، کاملاً روشن است.
اما ایران چه دارد؟ راهی برای فرار؟ برگ بُردی روی میز؟ یا فقط اتاق تاریکی که اسمش را گذاشتهاند "مقاومت هوشمند"؟
جمهوری اسلامی میتواند به سناریوی اول متوسل شود: بازی مرگ. همان راهی که با شعار "اگر بزنید، میزنیم" میخواهد هزینهی اقدام نظامی را بالا ببرد. حمله به پایگاههای آمریکایی در قطر، امارات و عراق. هدف گرفتن تاسیسات انرژی عربستان. و نهایتاً، شلیک بیمحابا به قلب اسرائیل.
بازی خطرناک، مثل ریختن بنزین روی آتش در اتاق دربسته. این راه، راهی است که میتواند در عرض چند هفته، ایران را تبدیل به صحنهای از ویتنام، سوریه، یوگسلاوی و جهنم کند.
آری، ایران هم میزند. اما با چه هزینهای؟ با چه بهایی؟ آیا کسی در بالای هرم، صورتحساب این بازی را برای مردم ایران چاپ کرده است؟
اگر راه اول انتخاب شود، شاید جمهوری اسلامی به آزمایش اتمی هم فکر کند، آنهم نه از سر قدرت، بلکه از سر ناچاری. اما حتی این راه، نه ترساننده است و نه تضمینکننده. بلکه فقط نقش کبریت آخر را بازی میکند: همهچیز را آتش میزند، بدون آنکه چیزی از خاکسترش بماند.
راه دوم، عقبنشینی زیرکانه است. توافق سریع، کوتاهمدت، محدود، اما نجاتبخش.
جمهوری اسلامی میتواند پیش از شلیک نخستین گلوله، همه را غافلگیر کند و با همان مجموعه پیشنهادی توافق، پروندهی جنگ را ببندد. اما برای این کار باید شجاعت تصمیمگیری واقعی را داشته باشد. نه با خطبه و شعار و نه با "ما مذاکره نمیکنیم ولی..." بلکه با نقشهای واقعی، امضاشده، قابل راستیآزمایی و مستقیم.
راه دوم البته پرهزینه است. اما نه به قیمت تباهی ملت. یک توافق کوچک، بهتر از یک جنگ بزرگ است. یک عقبنشینی خردمندانه، شریفتر از نابودی گستاخانه است.
گزینه سوم، همان تاکتیک آشنا: «بزن، ولی کم بزن». حملات محدود، پاسخهای موضعی، ترورهای تلافیجویانه، موشک به پایگاه بینفر، پهپاد به انبار مهمات بیاستفاده. یعنی بازی در حد قهرمانان سریالهای تلویزیونی. اما جهان واقعی است، نه سریال ترکی. این مدل، فقط زمان میخرد، نه آینده. و نه قدرتی میسازد.
جمهوری اسلامی، در این مدل، ممکن است با خودش خیال کند که جنگ را کنترل کرده. اما جنگ، وقتی آغاز شد، دیگر کنترلشدنی نیست. خطرناکترین جنگها، آنهایی هستند که با «یه کم شروع شد» و با «هیچچیز نموند» تمام شدند.
ایران اگر بخواهد خود را از این باتلاق راهبردی بیرون بکشد، باید هم جسارت را از پوتین قرض بگیرد، هم عقلانیت را از چین یاد بگیرد، هم واقعگرایی را از قطر و عمان اقتباس کند.
اگر تهران امروز، همین فردا، جسورانه اعلام کند که آماده است برای یک مذاکره مستقیم، جامع، شفاف و بدون دوز و کلک، نهتنها جهان را غافلگیر میکند، بلکه رادار جنگ را از سر خود منحرف خواهد کرد.
ایران باید بازی را عوض کند. این یعنی:
دعوت رسمی از معاون اول ترامپ و آقای ویکتاف به تهران؛
اعلام آمادگی برای یک توافق اضطراری نجاتبخش؛
حذف واسطههای فرساینده مانند عمان؛
و از همه مهمتر: سرعت، قاطعیت، شفافیت.
نه زمان داریم، نه پله برای پلهپله پایین آمدن از بحران. اینجا فقط یک آسانسور باقی مانده: یا به طبقهی توافق میرویم، یا به زیرزمین جنگ.
ملت ایران نباید بار همه اشتباهات را بپردازد. نه در اقتصاد، نه در امنیت، نه در سلامت و نه در آیندهی سرزمینی که حالا حالاها باید خانهی ما بماند. هیچ «غنیسازی غرورآفرینی» نمیارزد اگر سقف خانهات فرو بریزد. هیچ "مقاومتی" نمیارزد اگر فرزندانت در صف مهاجرت، امنیت، دارو یا آینده جان بدهند.
ما در لحظهای هستیم که آینده ایران نه در خطبههای نماز جمعه، نه در تریبونهای حماسی، نه در بیانیههای سپاه، بلکه در یک تصمیم راهبردی است. تصمیمی که یا ایران را به عصر تازهای از تعامل میبرد، یا در آتش همان شعارهای پوسیدهی دهه شصت خاکستر میکند.
و اگر هنوز کسی خیال کرده که «مقاومت با هزینه مردم» افتخار است، تنها باید از او پرسید:
حاضر هستی فرزند خودت را جلو بفرستی؟

"از این نظر کشور ما آزادترین کشور دنیاست"

آتش سوزی عمدی در یکی از بیمارستان های تهران