زوایای تازه ای از زندگی محمود دولت آبادی از زبان برادرش
مصطفی خلجی در همان سالهای آغازین دانشجویی در تهران بود که به سفارش علی دهباشی مقالهای را درباره برادران مان، توماس و هاینریش مان، ترجمه کردم؛ دو نویسنده مهم ادبیات آلمانی که هر یک سبک ادبی و مواضع سیاسی متفاوتی داشتند.
از آن پس، بیشتر نظرم به حضور «دو برادر» در ادبیات جلب شد: از برادران گنکور گرفته که جایزه معتبر گنکور در فرانسه را بنیانگذاری کردند، تا برادران استروگاتسکی که مترجم دوستداشتنی و فقید، مدیا کاشیگر، داستان «شش چوب کبریت» نوشته این دو برادر را به فارسی برگرداند.
اما در ادبیات معاصر فارسی، بدون شک مهمترین "دو برادر"، برادران دولتآبادی هستند: محمود دولتآبادی و حسین دولتآبادی شهرت بسیار یکی در ایران و تبعید دیگری به خارج از ایران آن هم در عنفوان شکوفایی ادبی، موجب شد هر دو برادر به یک اندازه قدر نبینند.
در اولین قسمت از گفتوگوهایم با حسین دولتآبادی، او از دوران کودکی و به ویژه خاطراتش از برادر بزرگ، محمود، میگوید:
شاید خیلیها سریال تلویزیونی «پائیز صحرا» با بازی جمیله شیخی در دهه شصت را دیده باشیم. فیلمنامه این سریال را حسین دولتآبادی نوشت. او همچنین در بحبوحه انقلاب، رمان «کبودان» را نوشت که انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرد.
در حالی که هنوز در ابتدای کار نویسندگی بود، با فاصله کمی پس از انقلاب، مجبور به ترک وطن شد. اما از آن جا که یکی از ویژگیهای مشترک این دو برادر، پایداری در نوشتن و وفاداری به ادبیات است؛ حسین دست از نوشتن نکشید. او با وجود سختیهای فراوان تبعید، آثار متعدد و بعضا چندجلدی منتشر کرد که هر یک، تابلویی بزرگ از برهههای مختلف جامعه ایران به دست میدهد.
آثار او را هم میتوان در دسته ادبیات اقلیمی در نظر گرفت و هم در دسته ادبیات مهاجرت. همچنین آثار حسین دولتآبادی به دلیل پیوندهایش با وقایع اجتماعی و سیاسی، درهای جدیدی به روی تاریخ معاصر ایران میگشاید. اما آن چه در زندگی شخصی این نویسنده بیش از هر چیز به چشم میآید، مهاجرتهای متعدد است: از روستا به شهر کوچک، از شهر کوچک به پایتخت و از وطن به غربت. مرور زندگی او نشان میدهد دوریهای متعدد نویسنده را هر بار بیشتر به اصل خویش برمیگرداند و مضمون وطن را در آثارش چندلایهتر و پیچیدهتر میکند.

ایلان ماسک عقب نشینی کرد!