معصومه قربانی - ویژه خبرنامه گویا
الف: در حالی این نامه را مینویسم که مطمئن نیستم این متن تمام خواهد شد، یا حتی اگر تمام بشود اینترنتی خواهد بود تا آن را به خواننده برسانم. نوشتن این متن بیشتر از آنکه تلاش برای تاثیر بر دیگری باشد، تلاشی برای رهایی نویسنده از باری که بر دوشاش حس میکند هست. بقول آدرنو: برای انسانی که غریب است، نوشتن مکانی برای زندگی است.
ب: دوگانگی عمیقی بین هموطنانمان در موضوع جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران درگرفته است، و هر طرف دیگری را به وطنفروشی متهم میکنند. اما کدام وطن؟ وطنی که مهسا امینی را به خاطر یک تار مو به قتل رساندند؟ وطنی که بعد از شکنجه و کشتن نیکا شاکرمی، آیدا رستمی و آیلار حقی جسدشان از ارتفاع به پایین انداختند و ادعا کردند که خودکشی کردهاند؟ آیا از وطنی سخن میگویید که در نیزار ماهشهر معترضان را با دوشکا قتلعام کردند؟ یا از وطنی سخن میگوید که در عرض چند روز اعتراض جنبش زن، زندگی و آزادی نزدیک به دو هزار نفر از معترضین کشته شدند؟ نمیدونم شاید هم از وطن دزدانی مانند آیتالله صدیقی سخن میگویید که زمین هزار میلیارد تومانی را به نام پسرش میزند. مطمئنا وطن اکبر طبری هم هست که در دادگاه ادعا میکند دوستانی دارد که با یک تلفن حاضر هستند زمین و ساختمانهای میلیاردی را به نامش بزنند.
پ: باید در نظر داشته باشیم ما در اینجا هیچ کارهایم، و نظر ما هیچ اهمیتی برای طرفین ندارد. نه حکومت جمهوری اسلامی به موعظههای اخلاقی ما گوش میکند که رفتارش را متعادل بکند و اینقدر به پای این و آن نپیچد که سبب اتفاق منطقهای و جهانی بر علیه ایران نشود: و نه اسرائیل به نظر ما اهمیت میدهد که ما مخالف یا موافق جنگ هستیم. برای اسرائیل هم مساله مهم نابود کردن توان موشکی و اتمی جمهوری اسلامی است، و منتظر موافقت و مخالفت ما برای رسیدن به اهداف خود نیست. ما بیشتر گوشت دم توپ هستیم: در این میان هورا کشیدن برای اسرائیل و امید واهی بستن که این جنگ برای ما بصورت اوتوماتیک آزادی میآورد، و یا مقهور و مجذوب شدن در پروپاگاندای ناسیونالیسم پفکی جمهوری اسلامی ایران به اسم وطنپرستی افتادن در دام عنکبوتی فلج ذهنی است که هیچ نتیجهای برای ما نخواهد داشت. ما خاطره جنگ ایران و عراق را داریم که این حکومت از احساسات میهندوستانه این مردم سواستفاده کرد، و هیچ ارزشی بر این مردم و میهن قائل نشد.
ت: مسله اصلی این نیست که چه کسی بر حق است یا ما از چه کسی طرفداری کنیم: مسله اصلی این است که فردا که گرد و غبار جنگ خوابید چه خواهد شد؟ حمایت ما از یکی از طرفین چه تاثیری بر زندگی ما خواهد گذاشت؟ آیا وضعیت زنان و دختران ارتقا پیدا خواهد کرد و نقض حقوق آنها رفع خواهد شد؟ بازداشت و شکنجه و اعدام شهروندان ایران به اتهامات واهی متوقف خواهد شد؟ آیا رفتار و سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی ایران که به ضرر منافع ملی ایران و شهروندان ایران هست متوقف خواهد شد؟ غارت، اختلاس و دزدی مسئولین و أقازادهها متوقف خواهد شد؟ تبعیض و بیعدالتی بین شهروندان ایران متوقف خواهد شد؟ آیا شایستهسالاری حاکم خواهد شد یا مانند همیشه شغلها و موقعیتها به نزدیکان و دستمالکشان اعطا خواهد شد؟ آیا زندگی شهروندان ایران از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارتقا خواهد یافت؟ وقتی شیپورهای جنگ نواخته میشوند همه احساساتی میشوند و اغلب احساسات بر منطق غالب میشود: اما وقتی گرد و غبار خوابید مهمترین مسله این است که فردا چه خواهد شد؟
ث: مهم است که در اینجا به موضوع مهمی اشاره بکنم. جمهوری اسلامی ایران از زمان به روی کار آمدن با ائدولوژی آخرالزمانی خود حکومتی غیرنرمال و در جدال و جنگ با نظم حاکم بر جهان است. اگر فلسفه وجودی دولت و حکومت در اکثر کشورهای نرمال جهان بر اساس منافع ملی و رفاه شهروندان آن است؛ فلسفه وجودی جمهوری اسلامی ایران غلبه بر امپریالیسم جهانی و نابودی اسرائیل بنا شده است. بهمین خاطر هم از روز اول به روی کار آمدن منافع ملی ایران، و شهروندان ایرانی را قربانی این جنون مالیخویایی خودش کرده است. اصلیترین ارزشی که جمهوری اسلامی بر آن بنا شده است مرگ و شهادت است. قهرمانی که جمهوری اسلامی ایران توسط داستانی دروغین از آن برای خودش ابر-انسان برای الگو قرار گرفتن بچههای مدرسه خلق کرده است عملیات شهادتطلبانه حسین فهمیده است که با کشتن خودش دشمن و تجهیزاتش را نابود میکند: در همین راستا نفرت جمهوری اسلامی از غرب و اسرائیل آنقدر زیاد است که به قیمت نابودی ایران میخواهد غرب و اسرائیل را نابود بکند. مسلماً دولتهای غربی و یا اسرائیل معصوم و فرشته نبودهاند، اما هیچ دولت و حاکمیت نرمالی تا این حد جنونآمیز کشور را درگیر ماجراجوییهای خطرناک نمیکند.
ج: من نمیدونم شما در کدام طرف خواهید بود، توصیهای هم نمیکنم. فردیت آخرین پناه ما در دادگاه عالی وجدان و افکار عمومی است که بعد از خوابیدن گرد و غبار جنگ باید در آن جوابگو باشیم، و در آن دادگاه هر کس جوابگوی اعتقاد و اعمال خودش خواهد شد. من در حالی که هیچ امیدی به رستگار شدن در نتیجه حمله اسرائیل ندارم، و هیچ هورایی هم برای حملهاش نمیکشم: اما درحالی که زندگیام در نتیجه ابن جنگ در خطر است به فردیت خویش پناه میآورم و تصمیم دارم به چرخدنده و گوشت دم توپ این حکومت ضدایرانی و ایرانیت "جمهوری اسلامی ایران" تبدیل نشوم. من در فردیت خود به این فکر میکنم که فردا چه خواهد شد؟ در نهایت سکوت میکنم. فردا در دادگاه وجدان یا افکار عمومی کسی نخواهد گفت که چرا سکوت کردی؟ سوال اصلی این خواهد بو که چرا در کنار شیطان ایستادی و تبدیل به بلندگوی تبلیغاتیاش شدی!