پرسش این است:
«آیا کسانی که برای شکست کارزار ملی رضا پهلوی در سرنگونی جمهوری اسلامی علیه وی متحد میشوند به معنای این نیست که حاضرین بر بالینِ در حالِ احتضار ایران، مانع از مداوای تنها پزشک این جمع شدهاند؟»
از نخستین تلاش سازمانیافته در اعلان جرم 450 نفر موسوم به فعال مدنی و کنشگر سیاسی در تحریم ایران اینترنشنال تا شکایت پرستو فروهر، و از نفرتپراکنی و هتاکی سروش دباغ به شاهزاده رضا پهلوی تا بیانیه 700 نفر در حمایت از طرح سیاسی میرحسین موسوی برای ایجاد شوک الکتریکی روی جسد ج ا... همه و همه، حکایت از میزان ترس و وحشتی دارد که به جان موافقانِ به ظاهر مخالف ج ا، از بازگشت دوباره نظام پادشاهی در ایران افتاده است. باور این موضوع به نظر سخت میآید از بیانیهای که بانیان اصلی سرکوب و کشتار مردم ایران را فرزندان نظامی ملت نامیده چنین حمایت وسیعی صورت بگیرد و به تنها رسانهای که انعکاس واقعی احساس مردم ایران در این 12 روز بوده، با ارعاب و تهدید انگ تریبون تبلیغاتی جنگ اسرائیل-امریکا بچسبانند. جز اینکه هدف اصلی همه این تلاشهای یکدستِ اپوزیسیونِ منهای پهلوی، شخص رضا پهلوی است که تقریباً دنیا به رهبری وی برای دوره گذارِ آرام و بدون خونریزی متقاعد شده بود. این "اپوزیسیون" بارها و بارها ثابت کرده که فقط با دو چیز مخالف است: 1)انحصارطلبی شخص خامنهای و نه اصل ج ا. 2)ترس از استقرار مجدد نظام پادشاهی از طریق مراجعه به آرا مردم.
اصلاحطلبان و همه مخالفان اصل ج ا در نکته دوم اشتراک نظر دارند. پس جبهه فراگیر و متکثر اپوزیسیونِ منهای رضا پهلوی، روی دیگر سکه ج ا ست، به جز افراد یا گروههایی که با تاکید و حفظ اعتقاد خود به نظام سیاسی جمهوری، بهطور مشخص از شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر دوره گذار حمایت کردهاند.
ایرانِ آزاد و دموکراسی
این کنشگران خوب میدانند که اولاً در فردای آزادی ایران، ایرانِ واقعاً آزاد که خبری از آزادی طبقاتی الیت و روشنفکر نیست، رای قاطع میلیونها ایرانی به یک نظام پادشاهی مشروطه و به احتمال خیلی زیاد، تداوم پادشاهی نظام پهلوی خواهد بود. برای همین رضا پهلوی را حتی بهعنوان رهبر دوره گذار نمیپذیرند چون میدانند وی تنها کسی است که انتخابات واقعاً آزاد با بالاترین استانداردهای دموکراسی تحت نظارت سازمانهای بینالمللی برگزار خواهد کرد که به احتمال قریب به یقین خروجیاش یک نظام مشروطه پادشاهی است.
دوم، اینان نیک آگاهند که مخالفت با استبداد شخص خامنهای از جنس مخالفت با "دیکتاتوری" پادشاه فقید نیست؛ چون در زمان وی، یک دولت بااساس با اعتبار جهانی موجود بود که زندگی عادی شهروندان جریان داشت؛ اما در ایرانِ اکنون، اساساً دولتی وجود ندارد، تا اعتباری در جهان و جریانی به نام زندگی در آن دیده شود که بتوان با رفرمی از نوع عربستان، دولت فروپاشیده را ترمیم کرد، تازه اگر با هزار مصیبت موفق شوند رهبر متوهم یا جانشین وی را برای انجام چنین کاری متقاعد کنند.
سوم، جمهوریخواهان میدانند که فقط ذیل موجودیت ج ا قادر به ادامه حیات سیاسی هستند زیرا کسانی که بعد از چهار دهه ادعای حقوق بشر، دموکراسی و جامعه مدنی، در عمل حتی هنوز هم نمیتوانند برای گپ دوستانه بر سر یک میز بنشینند و محترمانه با یکدیگر گفتگو نمایند، پس قادر نخواهند بود برای اعلام جمهوری دوم با ائتلاف بر یک رهبر، مبارزهای مؤثر علیه ج ا شکل دهند. این باشندگان سیاسی بعد از تحولات سال 96، و شنیدن شعار «رضاشاه روحت شاد» اصولاً هم به دنبال اعلام جمهوری دوم نیستند چون نیک میدانند نه پشتیبانی و اقبال عمومی مردم را دارند؛ و نه در این طیفِ گسترده و متضاد جمهوریخواهی، جز با خونریزی و کشتار وسیع، میتوان سایر مدعیان را مطیع کرد. دلیل میخواهید؟
اکنون اغلب این کنشگران، باشندگان و سلبریتیهای سیاسی تحت عنوان "اپوزیسیون" در کشورهای متمدن زندگی میکنند و تنها وسیلهای که برای جدل با یکدیگر دارند "لفظ" و "انگ" است که نمونهاش همان 450 نفری ست که تحمل تنها رسانهی بازتابدهنده نظر مهمترین مخالف ج ا را نداشت... فرض کنید همین امروز ج ا سرنگون شد! و از جنس این 450 نفر + 700 و مخصوصاٌ آن یک نفر، فرمان جمهوری جدید را به دست گرفت! به ایران میآیند، چه کار خواهند کرد؟ آیا تضمینی هست که با دسترسی به انبار سلاح و مهمات، آقای سروشخمینیایسم به جای دشنام به رضا پهلوی گلوله بر سر هوادارانش نریزد و در جنگ قدرت، مردم آسیب نبینند؟ ایشان را مثال زدم چون به لحاظ علم و تقوا گل سر سبد باشندگان دینی است، شخصیت آکادمیک دارد و در هاروارد تدریس میکند؛ اما نه فقط با رضا پهلوی و هرکس که مثل وی نمیاندیشد، که با گلشیفته و اصولاً با هر سبک زندگیِ متفاوت، مشکل دارد. یا شاید هم سخت است که بپذیریم بهترین دانشمندان و فیلسوفان جهان تا روز آخر در خدمت هیتلر بودند و کسی مثل هایدگر ذیل دکترین هایدگرنازیسم تا پایان عمر (1976) حتی حاضر نشد در این مورد اظهار تاسف کند.
من به عنوان احدی از مردم عادی و طبعاً قشر خاکستری هیچ اعتمادی به هیچیک از این مخالفان و روشنفکران عموماً جمهوریخواه نداریم تا حکمرانی جدید خود را با اعلام یک شرایط اضطرار دیگر برای سرکوب و کشتار ما مردم آغاز نکنند. کسانی که هرقدر بیشتر حرف میزنند بهتر میفهمیم نه تنها از کرده خود پشیمان نیستند که اکنون حتی حاضرند در این لحظات حساس به قیمت نابودی ایران، نظامِ ج ا را دو دستی بچسبند تا مبادا، زبانشان لال، ایران به دست آن شخص که نامش و تنها جرمش «پهلوی» است آزاد و آباد گردد.
اما وظیفه میهندوستان در قبال این جهان-وطنیها چیست؟
اصلیترین وظیفه ما این است که نه فقط از جسم ج ا که از تعفن تفکر این باشندگان که با ایجاد سهمیه جانبازی، زندان، شکنجه و جوایز بینالمللی، برای اعمال و رفتار ضد ایرانیشان مشروعیتی مطلق اما کاذب فرض کرده، عبور کنیم و نگذاریم تا یکبار دیگر، عجوزهای در لباس عروس بر ایران تحمیل شود.
شورای نگهبانِ اپوزیسیون، اکسیر ابدیت ج ا
آن کسانی که میگفتند تفکر 57 دیگر جایی در بین اپوزیسیون ندارد امروز این حقیقت عریان را ببینند که تقریباً همه باشندگان و کنشگران سیاسی که در این فضای مسموم آرمانگرایی تنفس کردهاند، چگونه در بزنگاه تاریخ و در ناخداگاه وجودشان با تمام دشمنی که بین خودشان دارند، به یکباره اتحادی شگفتانگیز از چپِ چپ تا راستِ راست، شکل میدهند تا با آفرینش یک 2 خرداد دیگر، رهایی ایران را از چنگال این عفریته برای همیشه غیرممکن کنند. همان اتحاد شوم بین ارتجاع سرخ و سیاه که یکبار زیر بیرق خمینی رفت، اکنون بار دیگر، به دنبال خلق شخصیتی جعلی از جنس خمینی درون نظام مقدس است تا نگذارد ایران از این دورِ تباهی بیرون رود. تاریخ به شکلی کمدی-تراژیک در حال تکرار است.
اکنون که ج ا در تلاش سی ساله برای ساخت بمب اتم به منظور ضمانت مادامالعمر حکومت ننگینش ناکام مانده، این قماشِ متوهم و جا مانده از دنیای مدرن، با اتحاد قبیلهای خود پلن بی را برای حفظ بقای ج ا کلید زدهاند. کسانی که دم از انسانیت، حقوق بشر و دموکراسی میزنند، همزمان چشم در چشم میلیونها ایرانی میدوزند و انتخاب روشن و نهایی مردم را در سال 1396 که در کاغذ کف خونین خیابان با قلم قرمز خونشان با شعار «رضاشاه روحت شاد» -به عنوان ممکنترین طریق تحقق دموکراسی در ایران- ادامه راه این بزرگمرد را به صندوق رای ریختند، وقیحانه در «شورای نگهبان» اپوزیسیون خودساختهی خود، باطل میکنند، و ولایتمدارانه با مصادره معنای دموکراسی و اتحاد ضد دیکتاتوری در بزنگاه به خاک افتادن ضحّاک، صندوق جعلی رای و مجلس مؤسسان با ساز و دُهل به راه میاندازند تا با پخش یک نمایش تکراری از جنس 2 خرداد، همه پتانسیلهای موجود را در سرنگونی این نظام فاسد تا ابد خنثی کنند؛ با وجود آنکه میدانند اینها فقط سر و صدای زیادی است و به فرض محال اگر هم اجرایی شود، در این ساختار سیاسی، هر نوع انتخاباتی، جز یک سیرک به تمام معنا خندهدار برای تماشگر بیرونی و ملالآور برای ما ایرانیان معنا و اثر دیگری ندارد.
این 1152 نفر که به عنوان فعال سیاسی، حقوق بشر و اپوزیسیون بخش مهمی از فضای سیاسی را پر کردهاند، با علم به اینکه میدانند بعد از فعال شدن مکانیزم ماشه همین نیم-بند نظم روانی، اجتماعی و اقتصادی هم فرو خواهد ریخت -که البته مطلوب ج ا در این شرایط است تا جامعه با سرعت نور به قعر سیاهچالههای تورم سقوط کند که مردم بیشتر در صف نان و برنج و تخم و مرغ باشند تا صف مبارزه-، پلن بی روی میز میگذارند تا ضمن سرگرم کردن مردم، تلاشهای جهانی شاهزاده رضا پهلوی را در سرنگونی ج ا عقیم سازند.
این حامیان قسم خورده خامنهای اکنون به وضوح از پوشش آزادیخواهی خود خارج شده، به عنوان نیروی فشار، با بیپروایی و وقاحتی مثالزدنی علیه جریان آزاد اطلاعات به بهانه انتشار یکجانبه اخبار «تجاوز به خاک ایران» کیفرخواست از نوع خمینیایسم برای یک رسانه صادر و با تم لباسشخصیهای موتور سوار، با دود و صدای زیاد، سیل تهدیدات جانی، مالی و جنسی علیه کارکنان این رسانه در حجم وسیع و به سرعت نور در فضای سایبر وایرال میکنند تا یگانه بلندگوی مردم و رضا پهلوی را ساقط کنند.
پروژهای نظامی، قضائی، سیاسی، روانی و عملیاتی که البته تاثیر دارد و از طریق اعضای پیاده نظام بیمزد و مواجب اما احمق، در قالب ضد جنگ، دفاع از مظلوم، انسانیت و نجات ایران به طور گسترده تبلیغ، تقویت و تکمیل میشود.
خوشبختانه دم و دستگاه قرون وسطایی حکومت وقت و شخص علی خامنهای بیشعورتر و ناسپاستر از آن است که قدر این همه گذشت و فداکاری اپوزیسیون داخل و خارج را در حفظ نظام ببیند و بخواهد به عنوان قدرشناسی آنان را حتی به قدر سوزنی در قدرت سهیم کند...

اسلام ویرانگر، ضرورت حکومت لائیک، جلال ایجادی

جنگ، ایرانیاری و دشمنیاری، اکبر کرمی