زمانی چپ بودن باعث افتخار ما جوان ها بود. اصلا اگر جوان بودی و چپ نبودی، اهل فکر تو را به هیچ می گرفتند. چپ، سمبل انسان دوستی بود و دانش؛ سمبل ادب و متانت. کسانی که با تعداد زیادی کتاب در زیر بغل و حرف های نو، خواهان عدالت اجتماعی بودند و رفع ظلم و بنای آزادی.
بعدها مشخص شد که همه ی این ها خواب بوده است و خیال. توهمی که ورای آن نه از انسان دوستی و دانش خبری بود، نه از عدالت اجتماعی و آزادی. هر چه بود ظلم بود و ظلم به اسم انسان زحمتکش آن هم بدترین ظلم ها.
در دوران جوانی ما چپ بودن باعث افتخار بود و عزت. بزرگ ترین اهل فکر و نویسندگان و شاعران و عالمان ما از چپ بودن شروع می کردند، و بعد به تدریج با سرخوردن از چپ و دیدن واقعیت چپ، اگر از چپ متنفر نمی شدند دستکم از آن دوری می جستند.
امروز اما چپ بودن مایه ی شرمساری ست. مایه ی خفت است. از کاسه لیس و مجیز گوی آخوندهای آدمکش شدن، تا مبدل شدن به اراذل و اوباش تمام و کمال.
دیروز اما، بعضی از چپ ها رکورد رذالت را شکستند. بعد از گردهمایی مونیخ که به دعوت شاهزاده رضا پهلوی برگزار شده بود، و در این گردهمایی مادر عصمت وطن پرست حضور داشت و با شاهزاده دیدار کرد، عده ای چپ بی حیا، در صفحات مجازی، بعضی با اسم واقعی و بعضی با اسم مستعار، دهان متعفن خود را گشودند و حرف هایی شرم آور خطاب به این مادر سالخورده که یازده عزیزش را حکومت نکبت اسلامی کشته است بر زبان آوردند که مایه ی خجالت و شرمساری نه برای چپ که برای هر آدمی ست که بویی از انسانیت برده است.
یکی از این چپ ها در صفحه ی فیس بوک اش با بی شرمی غیر قابل تصوری نوشته است:
«بعضی ها وقتی پیر میشند، باید بمیرند که به لجن فرو نروند.»
و عده ای از قماش همو، در زیر همین پُست کامنت هایی گذاشته اند سخیف و کریه و بر خباثت و کراهت گفتار این شخص مهر تایید نهاده اند.
نه. بحث از چپ و انسانیت بسیار فراتر رفته و بحث تبدیل شدن انسان به حیوان در میان است. تبدیل شدن به موجوداتی شبیه به جانوران جمهوری اسلامی. گویی چند دهه لازم بود تا استالین ها و مائوهای مخوف لانه کرده در درون چپ وطنی خود را نشان دهند و تصویر رویایی جامعه ای را که آن ها می خواهند برای مردم ایران بسازند تبدیل به تصویر لجن زار عفنی که پر از موجودات آدمخوار است کنند.

"خامنه ای اینبار سراغ خودت میآییم"