Wednesday, Jul 30, 2025

صفحه نخست » دعای داریوش بزرگ بی‌پاسخ ماند

dariush.jpgایران گرفتار دیو دروغ و خشکسالی

داریوش بزرگ هخامنشی از اهورامزدا خواست که ایران را از سه بلای دشمنی، دروغ و بدسالی برهاند

سایه رحیمی - ایندیپندنت فارسی

داریوش بزرگ هخامنشی ده‌ها سال پیش از میلاد مسیح، آنگاه که فرمانروای ایران پهناور شد، در دل سنگ‌نوشته‌های تخت جمشید از اهورامزدا خواست تا این سرزمین را از سه بلای خانمانسوز دشمن، بدسالی و دروغ در امان بدارد. اکنون، بیش از دو هزار سال از آن نیایش باستانی گذشته و ایران، سرزمینی که شاهنشاه آن به راستی و آبادانی سوگند خورده بود، گرفتار همان سه بلایی‌ شده است که داریوش درباره آن هشدار داده بود: «دروغ، خشکسالی و دشمنی»، با این تفاوت که دشمنان امروز خود در جایگاه حاکم، ایستاده‌اند؛ آنانی که دروغ را به شیوه، خشکسالی را به میراث، و دشمنی با مردم را به سیاست بدل کرده‌اند.

داریوش بزرگ، سومین پادشاه سلسله هخامنشی، در سال ۵۲۲ پیش از میلاد با حمایت شش تن از اشراف پارسی، علیه فردی به نام گئومات که خود را به‌دروغ، بردیا، پسر کوروش، معرفی کرده بود، قیام کرد و پس از اینکه او را از میان برداشت، به سلطنت رسید. داریوش که خود نیز از اشراف‌زادگان هخامنشی بود، در کتیبه بیستون ماجرای به قدرت رسیدنش را با جزئیات شرح داد و تاکید کرد که با یاری اهورامزدا و برای دفاع از «راستی» و نابودی «دروغ»، به پادشاهی رسیده است.

میراث داریوش بزرگ

داریوش بزرگ پس از به قدرت رسیدن در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، برای تثبیت و گسترش امپراتوری هخامنشی مجموعه‌ای از اصلاحات سیاسی، اداری، اقتصادی و عمرانی را اجرا کرد. او ابتدا با سرکوب شورش‌های گسترده در سراسر قلمرو، وحدت سیاسی را به ایران بازگرداند، سپس امپراتوری را به حدود ۲۰ ساتراپی (استان) تقسیم کرد و با تعیین نظام مالیاتی مشخص، ساختار اداری منسجمی ایجاد کرد.

نخستین واحد پول رسمی امپراتوری به نام «دریک» (طلا) و «شِکِل» (نقره) را هم داریوش ضرب کرد و با ساخت جاده شاهی و راه‌اندازی شبکه چاپار، ارتباط بین مناطق مختلف را سرعت بخشید. از دیگر اقدام‌های او، ساخت کاخ‌های باشکوه در شوش، آغاز ساخت تخت جمشید و نیز سیاست احترام به ادیان و فرهنگ‌های گوناگون بود که به ثبات و یکپارچگی بیشتر امپراتوری کمک کرد. این اصلاحات پایه‌های قدرتمند و ماندگار حکومت داریوش و شکوفایی ایران در دوران هخامنشی را فراهم کرد.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

از داریوش بزرگ یادگارهای فراوان و ارزشمندی به‌جا مانده که نشان‌دهنده عظمت، درایت و سازمان‌دهی او در اداره امپراتوری هخامنشی است. مهم‌ترین آن‌ها کتیبه‌های متعددی‌اند که به سه زبان فارسی باستان، عیلامی و اکدی نوشته شده‌اند. در حوزه معماری، ساخت مجموعه باشکوه تخت جمشید به فرمان داریوش آغاز شد و کاخ‌های عظیمی در شوش و آرامگاه پرشکوهش در نقش رستم هم از آثار به جا مانده از او است.

کتیبه‌های داریوش بزرگ

از داریوش بزرگ (داریوش یکم هخامنشی)، بیش از ۳۰ کتیبه مهم به زبان‌های مختلف (عمدتا فارسی باستان، عیلامی و اکدی) در مناطق گوناگون امپراتوری باقی مانده است. این کتیبه‌ها از نظر تاریخی، سیاسی و زبانی اهمیت بسیار بالایی دارند.

مهم‌ترین این کتیبه‌ها کتیبه بیستون در کرمانشاه است که مفصل‌ترین سند تاریخی از دوره او به‌شمار می‌رود. مجموعه‌ای از کتیبه‌های دیگر در تخت جمشید، به‌ویژه بر دیوار کاخ‌ها و درگاه‌ها، درباره ساخت‌وسازها و ستایش اهورامزدا حک شده‌اند.

در شوش نیز کتیبه‌هایی درباره معماری و سازمان حکومت به‌دست آمده‌اند. کتیبه‌های آرامگاه داریوش در نقش رستم نیز شامل دعاها و توصیف قدرت شاه هستند. افزون بر این، در مصر، به‌ویژه در نزدیکی کانال سوئز، سنگ‌نوشته‌هایی از داریوش کشف شده‌اند که درباره ساخت راه آبی بین دریای مدیترانه و دریای سرخ سخن می‌گویند. این کتیبه‌ها نه‌تنها اسناد مهم تاریخی‌اند، بلکه بازتابی از گستره جغرافیایی و فرهنگی حکومت داریوش‌اند.

محتوای کتیبه‌های داریوش بزرگ، بازتابی از اندیشه‌ها، باورها، سیاست‌ها و دستاوردهای او را در برمی‌گیرد. در بیشتر کتیبه‌ها، داریوش پادشاهی خود را هدیه‌ای از سوی اهورامزدا می‌داند و بارها از او سپاسگزاری می‌کند.

در کتیبه‌های مربوط به تخت جمشید و شوش، داریوش درباره چگونگی ساخت کاخ‌ها، مصالح به‌کاررفته، کارگران و هنرمندان از اقوام گوناگون، و نظم اداری در اجرای پروژه‌ها سخن می‌گوید. در برخی کتیبه‌ها نیز فهرستی از اقوام و سرزمین‌هایی که در قلمرو پادشاهی داریوش بودند، از هند و بلخ گرفته تا مصر و بابل ذکر شده است.

در تعدادی از کتیبه‌ها، داریوش اصولی چون دادگری، نظم، پرهیز از دروغ، وفاداری و عدالت را به‌عنوان پایه‌های حکومت خود معرفی می‌کند و از آیندگان می‌خواهد که راه او را ادامه دهند.

داریوش بزرگ در سنگ‌نوشته دیوار جنوبی تخت جمشید، از اهورامزدا می‌خواهد که این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و دیو دروغ بپاید. این نیایش در نگاه عمیق و مسئولانه داریوش به سرزمین ایران و اصول حکمرانی‌اش بر پایه امنیت، آبادانی و راستی ریشه دارد. اما پادشاه هخامنشی شاید هرگز تصور نمی‌کرد، نزدیک به سه هزار سال پس از او، حاکمانی در این سرزمین به قدرت برسند که در دروغگویی و دشمنی با مردم سنگ تمام بگذارند و در نتیجه بی‌عملی و ناکارآمدی، سرزمین را به کام خشکسالی فرو برند.

دیو دروغ، دشمن و خشکسالی

در فرازونشیب تاریخ ایران، آنچه داریوش بزرگ در کتیبه‌اش برای دفع آن بارها دعا کرد، دامنگیر ایران شد و سرنوشت ایرانیان را دگرگون کرد. از حمله مغولان به این سرزمین گرفته تا به قدرت رسیدن حاکمان بدسگال، اما در همه این موارد، سرانجام مردم ایران دشمنان را به بیرون راندند.

حالا نیز حدود پنج دهه است که مردم ایران در پی استقرار جمهوری اسلامی به هر سه بلای خشکسالی، دروغ و دشمنی گرفتار شده‌اند.

جمهوری اسلامی و گسترش دروغ

جمهوری اسلامی از همان آغاز استقرار بر پایه تبلیغاتی بنا شد که با واقعیت فاصله داشت. شعارهایی چون «آزادی»، «استقلال» و «جمهوری» در عمل به نظامی اقتدارگرا، ایدئولوژیک و سرکوبگر تبدیل شدند و دروغ در عرصه‌های مختلف نهادینه شد؛ در رسانه‌ها، انتخابات، اقتصاد، آموزش و حتی تاریخ‌نگاری رسمی.

حکومت با وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها، از معیشت مردم گرفته تا وقایع تاریخی و علمی، فضای عمومی را به بی‌اعتمادی و تردید آلوده کرد. انتخابات‌ با نتیجه‌های از پیش تعیین‌شده، سانسور، گزارش‌های جعلی از رشد اقتصادی و پنهان‌کاری در بحران‌هایی چون کرونا یا اعتراض‌های سراسری، نمونه‌هایی از این دروغ‌های ساختاری‌اند. در چنین شرایطی، دروغ دیگر یک ابزار نیست، بلکه به یک بنیان سیاسی و فرهنگی بدل شده که اعتماد عمومی در بطن جامعه را نیز خدشه‌دار کرده است.

جمهوری اسلامی و خشکسالی و نابودی محیط زیست

سیاست‌های نادرست و ناکارآمد جمهوری اسلامی در حوزه مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست، ایران را به‌سوی یکی از وخیم‌ترین بحران‌های زیست‌محیطی تاریخ خود سوق داد. سدسازی‌های بی‌برنامه، پروژه‌های انتقال آب بدون پیوست‌های علمی، نابودی جنگل‌ها، گسترش صنایع آب‌بر در مناطق خشک و نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسان باعث خشک شدن رودخانه‌هایی مانند زاینده‌رود، کارون، دز، کرخه و دریاچه‌هایی چون ارومیه، هامون، پریشان شد.

هم‌زمان، فرسایش خاک، فرونشست زمین، طوفان‌های گردوغبار و بحران آب آشامیدنی در بسیاری از مناطق، معیشت کشاورزان، دامداران و ساکنان بومی را نابود کرده است. در حالی که مسئولان بارها احیای منابع آبی و مقابله با خشکسالی را وعده داده‌اند، عملکردشان یا ناکارآمد بود یا به ‌شکلی فریبکارانه، صرف پروژه‌هایی تبلیغاتی شد. حالا نیز کار به جایی رسیده که مسئولان به‌صراحت اذعان می‌کنند حتی تامین آب آشامیدنی مردم نیز دشوار است.

جمهوری اسلامی و دشمنی با مردم

یکی از خطرناک‌ترین تحولات پس از انقلاب ۱۳۵۷، تبدیل حکومت به نهادی ضدمردمی بود. جمهوری اسلامی نه‌تنها در برابر کشورهای خارجی، بلکه در برابر مردم خود نیز سیاستی امنیتی و سرکوبگرانه اتخاذ کرد.

اعتراض‌های سراسری در سال‌های ۱۳۷۸، ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و به‌ویژه خیزش سراسری در ۱۴۰۱، با خشونتی کم‌سابقه سرکوب شدند. حکومت در پی این اعتراض‌ها، هزاران نفر را کشت یا مجروح و زندانی کرد. هزاران نفر نیز به‌ناچار مهاجرت کردند.

دشمنی حکومت با مردم، نه‌تنها حقوق اساسی آن‌ها را پایمال کرده، بلکه شکاف میان مردم و حاکمیت را به مرز انفجار رسانده است. در این نظام، به‌رغم ادعاهای حکومتی‌ها، به مردم به چشم تهدید نگریسته می‌شود و این وضعیت وحدت ملی را از درون فرسوده کرده است.

در مجموع، جمهوری اسلامی در تضاد کامل با آرمان‌های باستانی چون راستی، آبادانی و همبستگی، ایران را در چنگال دروغ، خشکسالی و دشمنی فروبرد. همان سه بیراهه‌ای که هزاران سال پیش، داریوش بزرگ از آن بیم داشت و برایش دعا کرد. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل دشمنی آشکار جمهوری اسلامی با میراث باستانی ایران نیز همین باشند.

حاکمیتی که از آغاز شکل‌گیری بر پایه‌ ایدئولوژی مذهبی شیعه‌محور بنا شد و ریشه‌های فرهنگی، فلسفی و هویتی‌اش با ارزش‌ها و الگوهای تمدنی ایران باستان در تضاد بنیادین قرار دارد.

در ایران باستان، به‌ویژه در آیین زرتشتی و نظام حکومتی هخامنشی، راستی، دادگری، خرد، نظم، آبادانی و احترام به تنوع فرهنگی و دینی، اصول بنیادی حکومت و جامعه بودند. در مقابل، جمهوری اسلامی بر پایه‌ ولایت فقیه، تبعیت کورکورانه، تبعیض دینی، سرکوب و سانسور بنا شده است. نظامی که نه‌تنها حقیقت را سرکوب می‌کند، بلکه به‌صراحت تاریخ ایران پیش از اسلام را نادیده می‌گیرد یا تحقیر می‌کند. از این‌رو، «راستی» که داریوش آن را زیربنای قدرت می‌دانست، به «تقیه و تبلیغ» در خدمت قدرت تبدیل شده است.

جمهوری اسلامی به‌جای تقویت و بهره‌گیری از هویت ایرانی، کوشیده است آن را یا به‌کلی سانسور کند. آموزش رسمی، رسانه‌ها و مناسبت‌های ملی اغلب به نمادهای ایران باستان بی‌اعتنا هستند. نمونه‌های زیادی از تخریب آثار باستانی، بی‌توجهی به میراث فرهنگی و حتی تحریف نام‌های تاریخی مانند کوروش، داریوش یا نوروز وجود دارد که نشان‌دهنده یک تقابل نظام‌مند با تاریخ ایران پیش از اسلام است.

ایران باستان همواره مهد رواداری، مهربانی، عقل‌گرایی و توسعه فرهنگی بود. فرمان کوروش درباره آزادی دینی، کتیبه‌های داریوش درباره عدالت و آرامش، و احترام به اقوام گوناگون، نشان‌دهنده یک تمدن با چشم‌انداز جهانی است. در حالی‌ که جمهوری اسلامی از طریق ایجاد فضای امنیتی، ایجاد تفرقه و دشمن‌تراشی مداوم با جهان، در تضاد کامل با این روحیه تمدنی قرار دارد.

بنابراین، می‌توان گفت که تعارض جمهوری اسلامی با ایران باستان، تعارضی ریشه‌دار و ساختاری است. این حکومت به‌جای آنکه وارث و نگهدارنده تمدن ایرانی باشد، در بسیاری از زمینه‌ها با آن در ستیز بوده است. از زبان و فرهنگ گرفته تا سیاست و جهان‌بینی و شاید به همین دلیل است که هرچه مردم ایران بیشتر به میراث باستانی خود آگاه می‌شوند، شکافشان با نظام کنونی نیز عمیق‌تر می‌شود.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy